عوامل آگاهانه و ناآگاهانه‌ی روایت قربانی‌نگر به زن

عوامل آگاهانه و ناآگاهانه‌ی روایت قربانی‌نگر به زن

کبرا ثنا رضایی

جای یک گفتمان جدی و ‌تأثیرگذار در افغانستان که از عمق بینایی و توانایی زن افغان منشأ بگیرد، همیشه خالی بوده است. با درک این خلا، از نوشته‌ی خانم مقدسه یورش و سعید مددی استقبال می‌کنم و مایلم نظرم را در ادامه‌ی بحث‌شان این‌جا بنویسم.

ما به خلق روایت‌های واقعی و مبتنی بر همه‌ی ارزش‌های انسانی با درنظرداشت فراز و فرودهای طبیعی که ممکن است یک جامعه داشته باشد، در حوزه‌ی مسایل زنان نیازمندیم. به باور من، عوامل داخلی و بیرونی گاهی با طرح و برنامه یعنی عمدا و آگاهانه و گاهی ناآگاهانه و نخواسته در ایجاد وضعیت و ‌روایت موجود موثر بودند/ هستند.

آنچه این‌جا به شرح آن می‌پردازم، برداشت‌ها و تجربه‌های واقعی است که در زمان پساطالبان با آن زندگی‌کرده‌ام و در مجموعه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فعالیت داشته‌ام. به معنای مخالفت یا موافقت با شخصی نیست، بلکه می‌خواهم روزنه‌‌ی ایجادشده برای بحث علمی و دقیق در حوزه‌ی زنان گسترده‌تر شود.

عوامل آگاهانه‌ای که منجر خلق به وضعیت موجود شده است:

1. عامل ایجاد نگاه فروکاست‌گرایانه‌ی جنسیتی که باعث تقلیل توانمندی‌ها و‌ ارزش‌های انسانی زنان افغان در دوره‌ی پساطالبان شد، بسیاری از زنانی بودند که با مظلوم‌نمایی امتیاز می‌گرفتند. در دوره پساطالبان که هنوز سایه طالبان در پس‌کوچه‌های ذهن و روان همشهریان ما مخصوصا زنان افغان گسترده بود و همگی گوش بودند تا روایت زنان افغان را بشنوند، عده‌ای از زنان مظلومیت را روایت و مظلوم‌نمایی کردند. در این شکی نیست که این دوره پر از خاطرات تلخ است، اما واقعیتی که باید به‌عنوان سنگ بنای تفکر جهانی در مورد زن افغان از آن یاد می‌شد قصه شجاعت‌ها، فداکاری‌های و علم‌دوستی می‌بود.  

2. وقتی می‌گوییم عده‌ای آگاهانه و عامدانه دستاوردهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی زنان را به حضور نیروهای بین‌المللی و کمک‌های جهانی گره زدند، به این دلیل است که منافع سازمان‌های مدافع حقوق زنان که آن‌ها در آن فعالیت داشتند، بازتاب یا بیان این روایت را ایجاب می‌کرد. در این‌جا قابل یادآوری است که در دوره‌ی پساطالبان تعداد زیادی از سازمان‌های مدافع حقوق زنان شکل گرفتند، ثبت وزارت اقتصاد وزارت عدلیه شدند. آمار دقیق آن را می‌توان از وزارت‌های مربوطه به‌دست آورد.

3. عده‌ای از زنان مدافع حقوق زنان که حوزه‌ی روابط سیاسی و تعاملات اجتماعی‌شان تا بیرون از مرزهای افغانستان گسترش داشت و با نهادهایی که پروژه‌های حوزه‌ی زنان را تمویل می‌کردند پیوستگی داشتند، عامدانه برای جلب و جذب این کمک‌ها دستاوردها و حضور زنان را منوط و مربوط به حضور و فعالیت همکاران بین‌المللی اعلام کردند تا رضایت ‌و رغبت بیش‌تری برای نهادهای تمویل‌کننده ایجاد شود.

4. آنچه در درون حکومت اداری حاکم در دوره‌ی پساطالبان جاری بوده، تثبیت‌کننده‌ی این واقعیت است که دولت به‌دلیل این‌که در حوزه‌های مختلف تحت فشار قرار داشته و درگیر کشمکش‌های کلان‌تر سیاسی و انتقال قدرت بوده، نتوانسته وضعیت موجود را به‌صورت جدی تحلیل کند. جنگ هنوز نه‌تنها در نزدیکی مراکز اصلی قدرت سیاسی قرار داشته است، بلکه در بسیاری از کلان‌شهرها و اطراف و اکناف افغانستان این فرصت را از دولت مرکزی گرفته است تا نتواند استراتژی بلندمدت و موثر را که باعث تغییر بنیادی با چشم‌داشت نتیجه‌ی مطلوب و موثر در کوتاه‌مدت و بلندمدت شود، روی دست بگیرد. به عبارتی دیگر اولویت دولت‌های حاکم تغییر زندگی زنان نمی‌توانسته باشد.

5. بحث‌های سیاسی، تقسیم‌بندی‌های قدرت و یارگیری‌های انتخاباتی باعث تضعیف قدرت سیاسی زنان و عدم تفویض صلاحیت واقعی به زنان سیاسی شده است. آنچه برآیند انتخابات در یارگیری‌ها و مبارزات انتخاباتی است، برخلاف انتظار داخلی و حتا همکاران بین‌المللی افغانستان است. آنچه مشق سیاست در دوره پساطالبان نشان داده نتیجه‌ی کمپین‌های انتخاباتی باعث حضور چهره‌هایی می‌شود که توانمندی تغییر دکوراسیون آشپزخانه‌ی‌شان را ندارند، چه رسد که توان مبارزه و ایستادگی در جبهه‌های موافق و مخالف برای دفاع حقوق زنان را داشته باشند و بتوانند پالیسی بسازند و یا پروژه‌های تأثیرگذار را که منجر به تغییر زندگی زنان شود، تطبیق کنند.

6. زنان سیاسی به شرکای اقتصادی و ‌سیاسی ضرورت داشتند/دارند تا جایگاه، شهرت و‌ قدرت آن‌ها حفظ شود. بنابراین به بنگاه‌های معاملات قدرت برای اهداف خود پیوستند و ‌فراموش کردند که جزو زنجیره‌ی زنانی هستند که چشم امیدشان به آن‌ها دوخته شده است.

از نظر من این دسته از زنان و همکاران سیاسی‌شان به‌صورت آگاهانه برای منافع خود باعث ایجاد وضعیت کنونی شدند، البته در این میان عواملی نیز وجود دارد که به‌صورت ناخواسته و ناآگاهانه بر آنچه امروز وجود دارد، تأثیرگذار بوده است که به اجمال برمی‌شمرم.

عوامل ناآگاهانه

1. زنانی که با عبور از فلتر قوم، حزب، سمت و زبان تبدیل به فگورهای سیاسی شدند و یا با همین شاخص‌ها از قبل کار می‌کردند، به‌صورت ناخواسته باعث تضعیف توانمندی زنان افغان گردیدند و موجی از رقابت‌های داخلی بین جامعه‌ی زنان از همین عناصر ریشه می‌گرفت.

2. زنانی‌که تبدیل به فگورهای سیاسی شدند، نتوانستند هماهنگی و یکپارچگی بین جامعه‌ی زنان ایجاد کنند. همان گسستگی‌های سیاسی که در بین مردان سیاسی رایج است، بین زنان سیاسی و فگورهای رسانه، سیاست و فرهنگ زن نیز رایج است.

3. درک مشترک از وضعیت زن افغانستان وجود ندارد. مثلا زنی که در خوست زندگی می‌کند با زنی‌که در مناطق مرکزی و غربی کشور زندگی می‌کند، درک متفاوتی از وضعیت موجود و محیط خود دارند. همچنان اولویت‌ها و ضرورت‌های آنان به دلیل تفاوت‌های فرهنگی و سنتی متفاوت بوده است.

4. شرایط جغرافیایی و اقلیمی، فرهنگ و سنت حاکم در جامعه باعث پیوستگی و گسترش زنجیره‌ی شناخت نشده، بلکه این عوامل تقسیم‌بندی‌ها را بیش‌تر کرده و ‌باعث تقلیل صدای مشترک زنان شده است.

همه‌ی این عوامل منجر به کاهش قدرت چانه‌زنی سیاسی زنان افغانستان در حوزه‌های مختلف و همچنین سبب بی‌باوری‌های داخلی به حضور سیاسی زنان شده است. این عوامل باعث شده بحث حضور سیاسی زنان با اعداد اندازه‌گیری شود، نه براساس کیفیت، موثریت و تأثیرگذاری جمعی آنان.

البته برای شناسایی عوامل بیش‌تر نیاز به شرح بیش‌تر و مفصل‌تر است تا با تحلیل عوامل به درک جامع‌تر و کامل‌تری دست پیدا کنیم و راه رشد سیاسی را با درایت بهتری طی کنیم و منتظر تغییرات پایدار و امیدوارکننده‌ برای خودمان و زنان فردای این سرزمین باشیم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *