منبع: الجزیره
نویسنده: هلینا ملک یار
برگردان: حمید مهدوی
افغانها دومین گروه بزرگ پناهندگان در اروپا را تشکیل میدهند، پس چرا در این مورد صحبت نمیکنیم؟
در سال 1919، یک مامور بریتانیا در نامهای به راج شکایت کرد که شاه افغانستان «همواره به آلمانها و اتریشیها مهربانی بسیار نشان داده است و پیوسته از آنها پذیرایی کرده و با آنها دیدار کرده است». هدف او بیش از 120 اسیر جنگی آلمانی و اتریشی بود که در جریان جنگ جهانی دوم از اردوگاههای روسیه فرار کرده و به افغانستان پناهنده شده بودند. افغانستان آنها را، بدون در نظرداشت این واقعیت که روابط خارجیاش در آن زمات تحت کنترل بریتانیا بود، پذیرفت.
همان بذل و بخشش در حق تعداد زیادی از خانوادههای یهودیای صورت گرفت که در جریان جنگ جهانی دوم و به دنبال آن تصفیه دوران استالین، از اتحاد جماهیر شوروی سابق فرار کردند. آلمان، اتریش و دیگر کشورهای غربی، به نوبت شان، در جریان چهار دهه جنگ دایمی در افغانستان، آغوش شان را به روی پناهندگان افغانی گشوده اند.
دومین گروه بزرگ
تا سال گذشته، افغانها با داشتن 2.6 میلیون مهاجر، نزدیک به 10 درصد کل جمعیت این کشور، بزرگترین جمعیت مهاجر جهان را تشکیل میدادند. امروزه که [درصد مهاجران در کل جمعیت این کشور] 12 درصد برآورد شده است، پس از سوریها، آنها دومین گروه بزرگی اند که به سواحل و مرزهای کشورهای اروپایی رسیده اند.
نظر به آمار کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان، از ماه جنوری تا آگست سال جاری، بیش از 40 هزار افغان در اروپا درخواست پناهندگی داده اند. هرچند مصیبتهایی را که پناهندگان افغان در جریان چندین دهه متحمل شده اند به سرخط رسانههای غربی تبدیل نشده است، بسیاریها به شکل بسیار ناراحت کنندهای مرده اند یا دشواریهای ناگفتهای را متحمل شدهاند. بسیاری از خانوادهها هنوز هم انتظار شنیدن خبری از عزیزان شان را میکشند که در واقع در مسیر رسیدن به یک زندگی بهتر ناپدید شده اند. صرف در جریان هفته گذشته، پولیس اتریش جان 24 نوجوان افغان را نجات داد که در یک موتر باربری کوچک، در حالی دروازههایش جوشکاری شده و بسته شده بود، بار زده شده بودند. یک هفته قبل، جنازههای 71 تن دیگر در حالی یافت شد که در یک موتر باربری مهر و موم شده بودند.
در حالی که وضع امنیتی وخیم بسیاری از افغانها را بر میانگیزد همه چیز را خطر کنند، دیگران به دلیل رکود اقتصادی و نرخ بیکای سرسام آور از کشور فرار میکنند. گروهی از خانوادهها داراییهای شان را میفروشند یا پول قرض میگیرند تا به قاچاقچیان انسان برای انتقال شان به اروپا پول پرداخت کنند. خانوادههایی که توانایی پرداخت برای کل خانواده را ندارند، صرف برای جوانان شان، معمولا پسران با مهارت، راه میخرند به امید این که آنها در یک کشور امن و شگوفا آینده روشنتر خواهند داشت.
مرگ مرموز
اخیرا جنازه یک مرد جوان به خانوادهاش در ولایت لوگر تسلیم شد. او سال گذشته تحصیلاتاش را در دانشکده طب دانشگاه کابل به پایان رسانده بود. نیافتن کار این داکتر جوان را مجبور کرده بود زندگیاش را قمار بزند و به خانوادهاش گفته شده است که او در جایی بین ایران و ترکیه «به شکل مرموزی» مرده است. اما این تجربههای هولناک از میزان مهاجرت نکاسته است. از آنجایی که آلمان و برخی دیگر از کشورهای اروپایی اعلان کردند که مهاجر میپذیرند، ریاست پاسپورت افغانستان با سیلی از متقاضیان مواجه شده است.
نظر به گفته کارمندان ریاست پاسپورت آنها روزانه به طور میانگین 2000 پاسپورت صادر میکنند، آماری که نظر به شش ماه قبل سه برابر افزایش را نشان میدهد. گزارشهای غیررسمی از یک گذرگاه مرزی در ولایت نیمروز ادعا میکنند که بیش از 8000 تن افغان به طور روزانه وارد ایران میشوند. با توجه به مرز کنترل نشده افغانستان و نقاط عبور متعدد، تعداد مجموعی ممکن است بسیار بیشتر باشد. همچنین اعلام آلمان در مورد پذیرش مهاجران بیشتر فورا هزینه سفر را از 10000 دالر تا هفته گذشته به 4000 دالر کاهش داد.
در حالی که این خبر خوش است که اروپا در مورد سیاست مهاجرتش، از یک چشم انداز انسان دوستانه، تجدید نظر میکند؛ اما مهاجرت کتلوی و دسته جمعی برای آینده افغانستان یک مشکل است. این دوره از مهاجرت، سومین مهاجرت دسته جمعی کلان در کمتر از چهار دهه خواهد بود. فرار مغزها و فرار سرمایه انسانی تحصیل کرده و با مهارت برای کشوری که در حال گذار است، فاجعه بار خواهد بود.
مهاجرت اول
موج نخست [مهاجرتها] در دهه 1980 بود، زمانی که طبقه تحصیل کرده رژیم پیشین در نتیجه تهاجم شوروی و از حکومت کمونیست افغانستان فراری شدند. جنگهای داخلی خونین میان مجاهدین و به دنبال آن به قدرت رسیدن طالبان در دهه 1990، دور دوم مهاجرتها را برانگیخت و نخبه گان تحصیل کردهای را که در کشور مانده بودند و طبقه متوسط شهری در حال ظهور را فراری داد.
با تهاجم ناتو، به رهبری ایالات متحده، خلع شدن طالبان از قدرت و تاسیس نظام دموکراتیک در اواخر سال 2001، بسیاری از افغانها به کشور شان برگشتند و دانش و تجربه جهانی را که در تبعید فراگرفته بودند، با خود آوردند. دخالت بین المللی، نسل جدیدی از افغانهای تحصیل کرده و با مهارت را به وجود آورد؛ افغانهایی که از لحاظ اجتماعی آگاه اند. این دخالت همچنین الهام بخش یک زندگی بهتر شده است، آرزوی شگوفایی اقتصادی و انتظارات رفع ضرورتهای اولیه زندگی را خلق کرده است. نسلی که به آنها اجازه داده شد مزه شیرین احتمالات، آزادی، حقوق و ثبات نسبی را بچشد، اکنون برای انفجار و حملات انتحاری جا خالی میکند. سازمان ملل متحد گزارش داد که عامل حدود 5000 تلفات ملکی در نیمه نخست سال 2015، حملات طالبان و انفجارهای کنترل شده از راه دور بوده اند.
اثرات روانی
بدون در نظرداشت اثرات روانی، تشدید خشونت روی دسترسی به آموزش و پرورش، مراقبتهای بهداشتی، عدالت و فعالیتهای اقتصادی نیز اثر میگذارد. بی کاری به طور بی پیشینهای افزایش یافته است. سرمایه گذاریهای داخلی و خارجی متوقف شده اند و فرار سرمایه به مسئله حیاتی تبدیل میشود. پروژههای مرتبط با کمکهای جهانی – به عنوان یکی از بزرگترین منابع اشتغالزایی در یک دهه گذشته- متوقف شده اند یا به حالت تعلیق قرار داده شده اند.
دنیا نیز تاکید دارد افغانستان با دشمنانش به یک توافق صلح دست یابد. شکافهای اخیر در درون طالبان، قویتر شدن حضور داعش و فعالیتهای دیگر گروههای تروریستی منطقهای، همراه با ادامه بازی دوگانه پاکستان، روند صلح را پیچیدهتر ساخته است.
نیروهای ملی امنیتی نوپای افغانستان به طور قابل توجهی عملکرد خوب داشته اند؛ اما بدون کمک نظامی بین المللی، جنگ افغانستان علیه تروریزم و تلاشهای صلح بیهوده خواهد بود.
آلمان و دیگر کشورهای غربی شاید در پذیرش پناهندگان سخاوت نشان بدهند؛ اما در صورتی که جهان اقتصاد افغانستان را از نو سامان ندهد و به طور جدی در برگرداندن امنیت دخالت نکند، فرار مغزها تلاشهای تریلیون دالری جهانی در احیای دوباره افغانستان و تامین ثبات در کشور را بی فایده خواهد ساخت.