ظهور داعش – بخش سی و یکم

پاتریک کاکبرین

ترجمه حکمت مانا

بخش سی‌ویکم

این تصور که یک حکومت تلخ مزاج، ریشه‌ی تمام شرها است، موضع اجتماعی اکثریت اپوزیسیون را تشکیل می‌دهد، اما خودِ باورکردن پروپاگند، خطرناک است. اپوزیسیون عراقی، واقعا اعتقاد داشت که مشکلات مذهبی و فرقه‌ای عراق، از صدام حسین می‌آید و همین که او برود، همه‌چیز درست خواهد شد. به‌همین‌ترتیب، اپوزیسیون سوریه و لیبی، به‌حدی از بدبودن رژیم‌های قذافی و اسد مطمین بودند، که هرگونه تردید درمورد جایگزین آن‌ها، ضدانقلابی دانسته می‌شد. خبرنگاران خارجی نیز، کماکان به همین چیزها معتقد بودند. به یاد دارم که زمانی با یک ژورنالیست غربی، درمورد ناکامی‌های ملیشه‌های لیبی صحبت می‌کردم: برگشت و با لحنی نصیحت‌آمیز به من گفت: «فقط یادت باشد خوب‌ها کی هستند».

ملیشه‌های لیبی، ممکن است مردمان خوبی بوده باشند، اما در به‌وجودآوردن مکان‌های رسانه‌پسند توسط این اپوزیسیون -چه در میدان تحریر چه در خطوط جبهه در لیبی-، مشکلی وجود داشت. در بنغازی، تظاهرکننده‌ها برای بیننده‌های تلویزیون، شعارهایی حمل می‌کردند که به‌صورت بی‌نقص، به انگلیسی نوشته شده بود؛ چیزهایی که عموما خود آن‌ها نیز نمی‌توانستند بخوانند. در اجدابیا، در جنوب بنغازی، تعداد خبرنگاران خارجی از شمار جنگ‌جویان مخالفین بیشتر بود؛ به‌همین‌دلیل، مجبور بودند فیلم‌برداران را مانور بدهند تا غلبه‌ی رسانه‌ها از چشم مخاطبان دور بماند. ملیشه‌های لیبی در جنگیدن برای شهرهای خودشان، موفق بودند اما بدون حمایت هوایی، نمی‌توانستند بیش از چند هفته دوام بیاورند. تمرکز رسانه‌ها بر درگیری‌های رنگارنگ، توجه را از این واقعیت اساسی که قذافی در اثر دخالت نظامی از سوی آمریکا، بریتانیا و فرانسه سقوط کرد، منحرف ساخت.

البته هیچ مسئله‌ی شگفتی‌آوری در این‌ها وجود ندارد. حاضرشدن رهبران خارجی در انظار عمومی، با لبخند کودکان و هلهله‌ی سربازان، همیشه زمینه‌ساز این است که آن‌ها دلسوز و همدل به نظر برسند. پس چرا شورشیان عرب نباید همین مهارت‌های روابط عمومی را داشته باشند؟ مشکل در این‌جاست که خبرنگاران، خیلی زود داستان‌های شورشیان را باور کرده و آن‌ها را عمومی می‌کردند. در لیبی، یکی از موضوعات تاثیرگذار، داستان تجاوز گروهی بر یک زن در منطقه‌ای تحت اشغال شورشیان، توسط سربازان دولتی بود که گویا از بالا امر این کار را گرفته بودند. در همین گیرودار، یک روان‌شناس لیبیایی ادعا کرده است که برای یک تحقیق میدانی، هفتاد هزار پرسش‌نامه را در مناطق تحت کنترل شبه‌نظامیان پخش کرده بود و شصت هزار نسخه‌ی آن را دوباره دریافت کرده بود. به گفته‌ی او، حدود 259 زن به‌صورت داوطلبانه اعتراف کرده بودند که به آن‌ها تجاوز شده است. سپس، این روان‌شناس با 140 تن آن‌ها مصاحبه کرده بود. هرچند، این‌که بتوان چنین آمار دقیقی را در از درون اغتشاش‌های شرق لیبی به دست آورد، جای تردید دارد؛ اما میان این همه موارد تجاوز، داستان آن زن اول، بی هیچ تردیدی برای این تکرار می‌شد که از قذافی یک فرعون بسازد. بااین‌حال، آن‌چه به‌شدت مورد غفلت قرار گرفت، گزارش‌هایی بود که چند هفته بعد، توسط سازمان عفو بین‌الملل، دیدبان حقوق بشر و یکی از کمیسیون‌های سازمان ملل منتشر شد: تمام این گزارش‌ها می‌گفتند که برای داستان آن زن، هیچ شاهدی وجود ندارد. ظاهرا، داستان تجاوز گروهی بر او، چیزی بیش‌تر از تبلیغاتی بسیار موفق نبود. در نمونه‌ای دیگر، شورشیان اجساد هشت سرباز دولتی را نشان می‌دادند که به گفته‌ی آنان، توسط افرادِ خودشان و برای بدنام‌کردن نیروهای مخالفین کشته شده‌اند. اما مدتی بعد، عفو بین‌الملل ویدیویی را منتشر کرد که آن چهار مرد را زنده و در اسارت شورشیان نشان می‌داد. مشخص بود که آن‌ها، اندکی بعد کشته شده و تقصیر آن به دوش نیروهای طرفدار قذافی انداخته شده بود.

مواد مورد نیاز برای یک گزارش خوب درمورد قساوت، باید تکان‌دهنده باشد و زود باطل نشود. در 1990، گزارش‌های بسیاری وجود داشت مبنی بر این‌که سربازان عراقی، نوزادان کویتی را از ماشین‌های مخصوص نوزادان جدا کرده و آن‌ها را رها کرده بودند تا بمیرند. این داستان، در آن زمان بسیار تاثیرگذار بود و سروصدای زیادی به‌راه انداخته بود. اما این گزارش زمانی باطل شد که مشخص شد دختر سفیر کویت در واشنگتن که ادعا می‌کردند شاهد این قساوت بوده، در آن زمان اصلا در بیمارستان حضور نداشته است. خبرنگاران ممکن است تردید داشته باشند، اما به‌ندرت می‌توانند چنین داستان‌هایی را به‌سرعت باطل کنند. همچنین، خبرنگاران می‌دانند که سردبیران خوششان نمی‌آید به آن‌ها گفته شود: این گزارش جذاب -که رسانه‌های رقیب قطعا آن را نشر خواهند کرد-، احتمالا دروغ است. خیلی ساده می‌توان «غبار جنگ» را در این‌جا مقصر دانست. در واقعیت نیز، جنگ، حوادث گیج‌کننده و سریعی را به‌وجود می‌آورد که گزارش آن‌ها را نمی‌توان چک کرد. در جنگ، همه علاقه دارند تا درمورد دست‌آوردها و ناکامی‌های‌شان اطلاعات نادرست بدهند و همچنین، معمولا مشخص‌کردن درستی و نادرستی ادعاها، کار دشواری است. این مسئله‌ی جدید نیست؛ ژنرال استونوال جکسون، زمانی به مشاور خود گفته بود: «آیا تاکنون برای‌تان پیش آمده است که بفهمید میدان جنگ، چه فرصتی برای دروغ گفتن فراهم می‌کند؟»

آن زمان که مردم به سمت هم‌دیگر تیراندازی می‌کنند، قطعا دشوار است که منتظر بمانید و ببینید حقیقتِ داستان از چه قرار است. در ماه جون 2014 در سوریه، مصاحبه‌ای با والی حمص داشتم و او به‌صورت غیرمنتظره‌ای ادعا کرد که ارتش سوریه، شهر «تلکلخ» در مرز لبنان را، که پیش‌تر در اشغال مخالفین بود، تصرف کرده است. او پیشنهاد کرد که خودم به آن‌جا بروم و ببینم. درعین‌حال، مخالفین می‌گفتند که جنگ شدیدی در جریان است و الجزیره گزارش داده بود که دود از شهر بلند می‌شود. من سه ساعت در اطراف شهر تلکلخ که البته کاملا تحت تصرف دولت بود، با ماشین گشتم و حتا صدای یک شلیک هم نشنیدم. بخشی از شهر به‌شدت در اثر آتش توپ‌خانه صدمه دیده بود و خیابان‌ها خالی بودند –که طرفداران دولت می‌گفتند به دلیل خواب نیم‌روزی مردم است.

زمانی که در دمشق بودم، در محله‌ی مسیحی‌نشین «باب توما» زندگی می‌کردم که زیر آتش توپ‌خانه‌ای شورشیان بود. یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت چندصد متر دورتر، چهار نفر توسط یک حمله‌ی انتحاری کشته شده‌اند. به‌سرعت به آن‌جا رفتم؛ جنازه‌ای در آن محل بود که رویش پارچه‌ای سفید کشیده بودند و در طرف دیگر خیابان، حفره‌های کوچکی به چشم می‌خورد که ظاهرا در اثر انفجار خمپاره برجا مانده بودند. تلویزیون دولتی سوریه ادعا می‌کرد که مرد کشته‌شده، حمله‌کننده‌ی انتحاری بوده که قصد حمله بر یک کلیسای مسیحیان را داشته است. آن‌ها حتا بر او نام گذاشته بودند.  اما یک‌باره امکان فهمیدن این‌که درحقیقت چه اتفاقی رخ داده است فراهم شد: فیلمی که توسط دوربین مداربسته از خیابان گرفته شده بود، مردی را نشان می‌داد که یک خمپاره کنار پایش اصابت می‌کند و درجا کشته می‌شود. به اشتباه گفته شده بود که او یک بمب‌گذار انتحاری بوده است. بعدها، تلویزیون سوریه به‌خاطر اشتباهش معذرت‌خواهی کرد.

در هریک از این موارد، تعصب سیاسی و خطایی ساده با هم ترکیب شده‌اند تا نسخه‌ای گمراه‌کننده از وقایع را به‌وجود بیاورند؛ امری که ارتباط چندانی با «غبار جنگ» ندارد. تمام آن‌چه این موارد ثابت می‌کنند این است که هیچ جایگزینی برای گزارش دست اول وجود ندارد. روزنامه‌نگاران به‌ندرت به‌طور کامل به خود و دیگران اعتراف می‌کنند که تا چه اندازه به منابع دست دوم و منابعی که خودشان به آن علاقه دارند، اتکا می‌کنند. مشکل، معمولا چند برابر می‌شود، وقتی کسی که در یک رخداد خبری گیر افتاده است، خود را متقاعد می‌کند که اطلاعات زیادی دارد، بیش‌تر از آن‌چه درواقع می‌داند. بازماندگان حملات انتحاری در بغداد، حتا جزئیات حالت صورت بمب‌گذار در لحظه‌ی پیش از انفجار بمب را به من می‌گفتند، و این را از یاد می‌بردند که اگر آن‌قدر نزدیک بودند درجا کشته می‌شدند. دراین‌خصوص، بهترین شاهد، بچه‌های کوچک سیگارفروش بودند که همیشه چشم آن‌ها به‌دنبال مشتری‌ها است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *