منبع: OSCE Academy , GCSP
نویسنده: الهام غرجی
برگردان: حمید مهدوی
قسمت دوم و پایانی
پیامدهای امنیتی خط دیورند
ناسیونالیزم گزینشی در افغانستان در رابطه به ایجاد و حفظ مرز تا کنون بر مردم افغانستان اثرات مختلف داشته است. در مرزهای شمالی افغانستان با آسیای میانه و مرز غربی با ایران، این پالیسی در ایجاد مرزهای فزیکی قوی کمک کرده است، مرزهای که به تدریج به مرزهای ذهنی میان ترکها و تاجکهای افغانستان و آسیای میانه تغییر شکل داده است. در نتیجه، ملت – دولت افغانستان بهطور موثر در اذهان و رفتار مردم این مناطق شکل گرفته است.
اما در رابطه به مرزها با پاکستان، وضعیت متفاوت است. مرز سیاسی میان افغانستان و پاکستان بدل به مرز اجتماعی میان جماعتهای ساکن دو طرف مرز تبدیل نشدهاند. از نظر اقتدار دولت و کنترول جمعیت، این برای افغانستان پیامدهای امنیتی قوی داشته است. دولت افغانستان قادر نبوده است تا اقتدارش را به طور کامل در اجتماعات قبیلهای در مرزهای جنوبی تثبیت کند. در آن مناطق، نهادهای رسمی دولتی و ساختار حکومت ضعیف ماندهاند و عموما اعتباری ندارند. قابل ذکر است که تقریبا تمام خیزشها علیه دولت مرکزی در افغانستان از جنوب سرچشمه گرفتهاند. صرف قیام حبیبالله کلکانی (1929) از ولسوالی کلکان در شمال کابل آغاز شد، قیامی که برای سرنگونی امانالله خان(1919 – 1929) راه اندازی شده بود. جنوب هنوز منبع بیثباتی و شورشی است که مانع تلاشهای جهانی در راستای تحکیم یک حکومت قوی افغانستان شده است12.
دلیل اینکه حاکمان افغانستان در گذشته نخواستند بین پشتونهای افغانستان و پاکستان تفکیک هویتی قایل شوند، تا حد زیادی به ادعای تاریخی افغانها بر مناطق پشتون نشین در پاکستان بر میگردد. این ادعای تاریخی در اصطلاح «پشتونستان»، که در دههی 1970 توسط رییس جمهور داوود خان برای تحت سوال قرار دادن اقتدار پاکستان بر مناطق قبیلهای هممرز با افغانستان به کار رفت، انعکاس داده شده بود. این ادعا برای افغانستان نیز یک پیامد امنیتی بزرگ داشته است. برای پاکستان، ادعای افغانستان بر مناطق قبیلهای در پاکستان به منزلهی تهدیدی علیه امنیت ملی پاکستان است. در نتیجه، منطقی است که پاکستانیها علیه هرگونه ناسیونالیزم پشتونی در پاکستان یا افغانستان به شدت مبارزه کند. در حال حاضر، پاکستان از طریق تقویت گروههای افراطی اسلامی با این ناسیونالیزم مبارزه کرده است، گروههایی که احتمالا یک دستور کار گستردهتر یا جهانی-اسلامی خواهند داشت تا اینکه منافع محلی و قومی را دنبال کنند. این گروههای افراطی به طور فعال در فعالیتهای تروریستی علیه افغانستان یا نیروهای بینالمللی در کشور دست داشتهاند. شبکههای قبیلهای فرامرزی، برای گروههای تروریستی و افراطی در مناطق قبیلهای پاکستان زمینهی دسترسی اجتماعی به افغانستان را فراهم کردهاند. پاکستان از این شبکهها برای دنبال کردن منافعش در افغانستان استفاده میکند. مهم است ذکر شود که در شرایط کنونی، حکومت پاکستان نیز مایل به متمایزسازی پشتونهای افغانستان و پاکستان نیست، نخست به دلیل اینکه آنها از احساسات قومی – ملی در پاسخ به پاکستانی ساختن پشتونها هراس دارند و دوم به دلیل اینکه خطوط مرزی مبهم میان دو کشور، به پاکستان اجازه میدهد تا از طریق؛ این شبکههای قبیلهای، به افغانستان دسترسی اجتماعی داشته باشد. دلیل دوم، از لحاظ استراتیژیک میتواند برای پاکستان در زمینهی دنبال کردن منافعش در افغانستان بسیار ابزاری باشد. این دسترسی اجتماعی به افغانستان، از لحاظ مقابله با هند نیز میتواند برای پاکستان با ارزش باشد. پاکستان به افغانستان به عنوان «عمق استراتیژیک»اش نگاه میکند و با استفاده از دسترسی اجتماعی به افغانستان علیه هر حکومتی در کابل که با هند نزدیک باشد یا کمتر مورد حمایت پاکستان باشد، از وضع موجود در مرزهای افغانستان بهرهبرداری میکند.
علاوه بر آن، پاکستان به صورت موفقانه توانسته است تا منافعش را با منافع قبیلههای پشتون در مناطق مرزی همسو بسازد، قبیلههای که مرز بیثبات را اسلحهی استراتیژیکی میدانند که با استفاده از آن میتوانند هر حکومتی را که کنترول قدرت توسط پشتونها را تضمین نمیکند، به چالش بکشد. ممکن است در گذشته برخی از حاکمان افغانستان میخواستند از چنین حالت استراتیژیک نفع برده و بر سیاست در پاکستان اثر بگذارند، اما این وضع امروزه علیه افغانستان استفاده میشود. سیاستی که از تفکیک ملی میان پشتونهای پاکستان و افغانستان جلوگیری کرد، در قبایل مرزی یک نوع حس خودمختاری قبیلهای را ایجاد کرده است. این حس خودمختاری در مناطق قبایلی پاکستان که به شکل فدرال اداره میشوند، به قویترین شکل آن وجود دارد، جاییکه در آن پاکستان بر مردم کمترین کنترول را دارد و «بهشت امن» سازمانهای تروریستی خوانده شده است. این وضع را میتوان پیامد درازمدت رویکرد انتخابی در زمینهی ملتسازی در افغانستان خواند، رویکردی که نتوانست پشتونهای مرزی را از لحاظ هویت ملی، تفکیک کند.
نتیجهگیری و پیشنهادات
در دورههای مختلف تاریخ معاصر کشور، مناطق مرزی با پاکستان، مناطق مرکزی و حیاتی شورش بودهاند. دولت افغانستان همواره از ناحیهی شورش در مرزهای جنوبی آسیبپذیر بوده و این منطقه، هنوز برای جامعهی جهانی و حکومت افغانستان یک چالش است. از نظر تیوریک، عدم تطابق مرزهای سیاسی و ذهنی مردم ساکن در مرز، مانعی برای کنترول ملی است. شکست در ترسیم مرزهای سیاسی در میان جمعیتهای مرزی، هویت ملی را با دشواری مواجه ساخته است، که این به نوبت خود میتواند زمینه را برای نقض مرز و نفوذ از آن فراهم سازد. مرزبندی سیاسی و تفکیک هویت بر اساس آن، از کارکردهای ابتدایی یک دولت مدرن است که افغانستان در آن مسیر به شکست مواجه بوده است. افغانستان یک نمونهی بسیار واضح این مورد است که در آن نفوذ فرامرزی گسترده است و کنترول جمعیت، چالش بزرگی برای حکومت مرکزی است.
وضعیت در مرزهای جنوبی افغانستان، پیامدهای امنیتی قابل توجه برای کشور داشته است. این وضع از لحاظ ایجاد فرصت برای مداخلهی بیامان پاکستان در امور افغانستان، به نفع منافع پاکستان بوده است. علاوه بر آن، این وضع به شورشیان و شبکههای تروریستیای که در مناطق مرزی فعالیت دارند تا از آزادی رفت و آمد میان دو کشور لذت ببرند، کمک کرده است. به نظر میرسد این وضع تا زمانیکه تلاشهای سیاسی در زمینهی مدیریت جمعیت مرزی ناکاماند، ادامه خواهد یافت. هرچند بینهایت دشوار است تا برای قبایل مرزی جهت ملی تعیین کنیم و تمکین ملی آنها را نهادینه سازیم، اما اگر قرار است افغانستان روی ثبات درازمدت را ببیند، در طولانی مدت این برای افغانستان یک تصمیم اجتنابناپذیر خواهد بود. چنین جامعهپذیری سیاسی، برای پشتونها در پاکستان نیز ضرورت است. برای ثبات درازمدت در منطقه مهم است که هر دو کشور به تهدیدهایی که از مناطق مرزی سرچشمه میگیرند، اعتراف کنند و بر اساس تفکیک ملی پشتونهای پاکستان و افغانستان، مدیریت مرزها را بهبود بخشیده و تقویت کنند. این امر مستلزم آن است که افغانستان با قبول موافقتنامهی دیورند، خط دیورند را به عنوان مرز رسمی بینالمللی میان دو کشور به رسمیت بشناسد.
پینوشت: فهرست منابع این نوشته، در صفحه انلاین روزنامه به نشر میرسد.