نشست پروان گویای یک امر مهم است:
انهدام دیپوی یکی از فرماندههان جهادی در پروان زنگ خطری را برای جمعیت اسلامی روشن کرده است. در پیوند به این منهدم سازی، موافقان پای قانون را در میان کشیده اند و مخالفان پای ستیز تاریخی را. من اما مخالف این منهدم سازی هستم. بعد از پروسه انتقال مسئولیتها، ناتو تنها میتواند طبق هدایت حکومت افغانستان دست به چنین کارهایی بزند. بنابراین شکی نیست که در این امر شخصی غنی یا مشاور امنیتی وی شریک باشد. اینکه چرا در این شرایط حساس، دیپویی که چهارده سال منهدم نشد، از بین برده میشود، حاصلِ ترس برخواسته از اتحاد دو جنرال شمال است. غنی، بدش نمیآید به این فکر کند که مبادا روزی شمال از دستش برود و یک محلۀ خود مختار شکل بگیرد. در این میان، غنی هنوز هم به تفکر «سقاوی دوم» میاندیشد و برای جلوگیری از وقوع یک «سقاوی دیگر» دست به هر کاری خواهد زد؛ انتقال جنگ به شمال و انهدام دیپوی فرمانده جمعیت اسلامی.
در سقاوی دوم میخوانیم که برای جلوگیری از بغاوت علیه حکومت مرکزی، باید مردمی از جنوب، شرق و جنوب غرب، به مناطق شمال بصورت فرمایشی برده شوند تا تعادل قومی حفظ شود و نیز در همین کتاب آمده که باید پروان از مردم جنوب و شرق و جنوب غرب، پُر شود تا خطری برای حکومت کابل پیش نیاید.
حالا، دیپویی در نزدیکی کابل، آنهم مربوط یک تاجک و جمعیتی، هر حاکمی را مو بر تن راست میکند، تا نگران باشد که مبادا شبی یا روزی این دیپو توزیع شود و حکومت کابل را سقوط بدهد. بنابراین باید این چنین دیپوهایی را منهدم ساخت تا در ارگ با خیال راحت خوابید.
آنچه جالب توجه است، واکنش سریع سران تاجک، حتا رییس اجرائیه حکومت غنی، آن را توطئه میخواند و میگوید اجازه نمیدهد تا علیه مجاهدین، کاری صورت بگیرد که جایگاه آنان را ظعیف بسازد. سران تاجک به خوبی میدانند که حکومت کابل، اگر زورش برسد، بدش نمیآید که پروسۀ DDR را که بالای هزارهها تطبیق کردند، بالای آنان نیز تطبیق کنند. در آن صورت، با دست خالی، نه میتوان جاده سالنگ را بست و نمیتوان خواب حاکمان کابل را آشفته ساخت. بنابر این برای اینکه در آتش بیکسی و حاکمیت مستبد قلیبه نسوزند، دست به کار شده و جلسۀ اضطراری را تشکیل میدهند.
سران تاجک به خوبی درک کرده اند که برای بقای شان در افغانستان باید هم تفنگ داشت، هم پول داشت، هم نیرو داشت و هم توان نظامی. نه مثل هزارهها که با ساده اندیشی تمام، دست بیعت به کسانی بدهند که سه صد سال استبداد را در حق شان روا داشته است. هنوز پای کوچی، پدیده سیاسی-تاریخی، از هزارستان گرفته نشده است که اینک گیروگان گیریها شروع شده است؛ گیروگان گیریهایی که برای همه قابل تحمل است.