وکیل صاحب: خوشحالم که وطن ما افغانستان است. افغانستان در حقیقت یک وطن است که تقریباً هر روز شاهد انتحار و انفجار و قتل و غارت و تجاوز است. باز هم یادآوری میکنم که خوشحالم، البته امروز ما دو عراده وزیر را به اینجا کشاندهایم تا در یک فضای برادری (برادری یعنی برابری میباشد) با هم روی امنیت کشور جلسه کنیم. اگر خدا خواسته باشد، راهحلی برای کمشدن میزان ناامنی و حملات موشکی پاکستان پیدا نماییم. بدین مناسبت، سوال من از جناب وزیر این است که چرا تا هنوز زندهای؟ من اگر جای تو بودم، همین حالا میرفتم در دستشویی ذکور پارلمان خودم را با فرق حوالهی کمُد میکردم.
وزیر صاحب: بهنام خدا! من نیز خوشحالم. خوشحالی من بیشتر شبیه خوشحالی خودم است و خدا نکند که من مثل تو وکیل خوشحال باشم. من بارها گفتهام که دشمن افغانستان از بیرون کشور تمویل، تجهیز و آموزش داده شده به افغانستان سرازیر میشود. امروز نیز تأکید میکنم که مردم افغانستان علیه کشورشان نمیجنگند. اگر خدا خواسته باشد، ما فعلاً در جنگ با متجاوزان قرار داریم. دشمن شب نمیگوید، روز نمیگوید، شب و روز بالای افغانستان تجاوز میکند. ما قبلاً چندین نفر از این دشمنان مردم را دستگیر کرده بودیم، به زندان بردیم و فکر میکردیم که اگر آنها را دوباره آزاد نماییم، آدم میشوند. اما امروز قسم میخورم و اگر خدا خواسته باشد، آن دشمنان آزاد شده دوباره به صفوف «تجاوز بالای افغانستان» پیوسته، ما در تعقیب آنها هستیم. قول میدهم که دوباره آنها را گرفتار نماییم.
وکیل صاحب: آقای وزیر! کمی خجالت بکش! نمیدانم شما با ملا عمر نسبت دارید یا ملا عمر با شما نسبتی دارد؟! میگویی که دشمن در بیرون از کشور، تمویل و تجهیز میشود و به افغانستان میآید. آیا تو فکر میکنی که ما فکر میکنیم که خود وزیر داخله و وزیر دفاع دشمن را تمویل و تجهیز مینمایند؟ فکر کردی چون ما وکیل پارلمان هستیم، حق ماست که از هیچچیز آگاهی نداشته باشیم؟
وزیر صاحب: اگر میخواهی حرفهای مرا گوش کنی، بنشین سر جایت! اگر تو را تشناب گرفته باشه، میتوانی بیرون بروی. من کی گفتم که شما هم فکر میکنید. شما اگر فکر میکردید، وطن ما گل و گلزار بود. آدمی که فکر کند، کی جاسوس میشود. تو وکیل خودت جاسوس بیگانه هستی. تو به دستور بیگانهها این قسم گپ میزنی! تو به دستور بیگانهها به یتیمان کمک میکنی. تو جاسوس استی! از نان خوردنت معلوم است! دیگر وکلا صاحبان که جاسوس نیستند، چرا نان و چای تلخ نمیخورند؟ از قیافهات معلومه که جاسوس استی… اگر جاسوس نیستی، بیا بنشین و بشنو که من چه گفتنی دارم.
یک وکیل دیگر: فکر میکنم این یک جلسهی عالی است. ما حق داریم برای امنیت کشور به سر و روی یکدیگر بزنیم. من خودم باور کنید تحت تأثیر قرار گرفتهام و همین حالا فکر میکنم که امشب 500 موشک دیگر نیز بر کنر و نورستان فرود بیاید. فقط دعا میکنم که اگر خدا خواسته باشد، این موشکها به کوه اصابت نمایند.
یک وزیر دیگر: از اینکه هنوز هم بعضی مردم کشور به فرهنگ سگجنگی گرفتارند و میلهی سگجنگی برگزار میکند، من معذرت میخواهم و میشرمم! باور به خدا بکنید که نه شب خواب دارم و نه روز. خانهی ما در جایی است که او طرفش یک میدان سگجنگی است. شبها هم سگها مزاحم میشوند، روزها هم سگبازان! اما چهکار کنیم؟ چارهی کار چیست؟ من فکر میکنم که اگر خدا خواسته باشد، همهی ما برای نابودی دشمنان دست به دعا شویم. همین چند روز پیش گزارش دریافت کردم که دعای مردم افغانستان، رهبر معظم ایران را نجات داده. اگر دعای بعضی از مردمهای ما نمیبود، رهبر ایران رسماً در قطار کسانی قرار میگرفت که تا چند سال دیگر به مواد عضوی از قبیل، تیل، گاز یا هم مشتقاتشان تبدیل میشوند. بیایید ما هم دعا بکنیم!
یک وکیل دیگر: بوتلش را برداشت که آب بنوشد؛ اما وکیل پهلویش فکر کرد که او، او را با بوتل میزند. او هم بوتلش را برداشت و نزدیک زده بود که خدا رییس را خیر بدهد. رییس در حالی که میدید هیچچیز طبیعی نیست، از بلندگو فریاد زد که وکیل صاحبان محترم! وکیل صاحبان محترم! لطفا بینظمی را رعایت کنید. به سویهی مردم افغانستان بینظمی کنید. سپس افزود که واقعاً ما در یک مرحلهی حساس قرار داریم. خانهای که برای کرزی ساخته شده بود، از سویهی مردم عادی بالاست. موشکهایی که از پاکستان شلیک میشوند نیز از سویهی مرد عادی بالاست. این بینظمی و وزیربازیهای پارلمان نیز از سویهی مردم عادی بالاست. بهتر است ما کمی باسویه باشیم تا خار چشم دشمنان افغانستان شویم.
یک نفر دیگر: من به معاونیت از خودم اقرار میکنم که در وطن گدودی زیاد است. اگر خدا خواسته باشد، این گدودی نباید باشد؛ چرا ما مثلاً نصف شب نمیتوانیم به پارک برویم؟ پارک هم نداریم. باور کنید تا میخواهیم یک پارک بسازیم، 13 رقم تهدید از سوی همسایهها به ما میرسد!
ماشاالله…