رای اعتراضی هزاره‌ها، پاسخ و پیام به کی‌ها‌؟

کاظم احسان
یک هفته از انتخابات گذشت و انتخابات با تمام دلهره‌ها و هراس‌هایش برگزار شد و به پایان رسید. طالبان علی‌رغم تهدیدها و تبلیغات‌شان نتوانستند فعالیت‌های جدی و هراس‌افکنانه در روز انتخابات انجام دهند. مردم با شور و شوق بسیار به پای صندوق‌ها رفتند، به دموکراسی و حق خویش در تعیین سرنوشت‌شان آری گفتند. میزان اشتراک مردم، بر‌خلاف انتظارها و تهدیدهای امنیتی، حتی در مناطق بسیار نا‌امن و خطرناک، فوق‌العاده گسترده بود. و اما در مناطق مرکزی، بر‌خلاف آب‌و‌هوای نا‌مساعد و بارانی، برف‌باری و حتا طوفانی در روز انتخابات، آن‌ها با تمام جدیت و توان‌شان به پای صندوق‌های رای رفتند و مثل همیشه شور و شوق‌شان را برای ساختن یک کشور دموکراتیک، مبتنی بر خواست و اراده‌ی مردم،‌ با حضور گسترده و شگفت‌انگیز‌شان‌ به نمایش گذاشتند. شایعات انتخاباتی در مناطق مرکزی و هزاره‌جات، پيش از برگزاري انتخابات، چنان می‌نمود که گویی آرای هزاره‌ها این بار بسیار پراکنده و غیر‌تعیین کننده خواهند بود و هیچ‌کسی‌‌ اکثریت آرای مردم و اقوامی را که از آنان در تکت‌های انتخاباتی نمایندگی می‌کنند، نداشته باشد. اما نتایج پراکنده و ابتدایی در مناطق مرکزی به طور واضح اکثریت این صف‌بندی‌ها و تیم‌سازی‌ها را سخت در‌هم کوبید و مردم همان راهی را پی گرفتند که خود پسنديدند. من در پی قضاوت این نیستم که کدام تیم برای سرنوشت آینده‌ی آن‌ها مهم و حیاتی و کدام نیست‌؛ چون مردم خود با آرای‌شان قضاوت را نهایی کردند. نتایج پراکنده و غیر‌رسمی نشان داد که هزاره‌ها با اکثریت قاطع به تیم اصلاحات و هم‌گرایی رای داده‌اند. عوامل و دلایل‌ زیادی وجود دارند که‌ می‌توان به این تصمیم قاطع مردم نسبت داد. آقایان شهریار و گل محمد رووفی‌ با نوشتن مقالاتی با عناوینی چون‌ «‌رای هزاره‌ها، رای اعتراض» و «‌چرا رای هزاره‌ها اعتراضی بود؟‌»، سعی کردند به مسئله بپردازند؛ اما آنان‌ این اعتراض را بیش‌تر متوجه کرزی و گردانندگان پشتون‌تبار سیاست افغانستان کرده بودند. واقعیت این است كه این اعتراض بسی فراتر از آن است، یعنی اعتراض به بعضی چهره‌های مهم سیاسی خود هزاره‌ها نیز مي باشد. من به عنوان کسی که در درون آن‌ها زیسته و باورهای مردم را از نزدیک شاهد بوده‌ام، این موارد را عوامل اساسی و تعیین کننده مي‌دانم، كه در تصمیم مردم‌ برای رای دادن به این تیم مؤثر بوده‌اند.
1- تبعیض سیستماتیک و کم‌کاری‌های جدی و هدف‌مند دولت‌های قبلی:
بعد از سقوط طالبان، شرایط نسبتاً مساعدی برای رشد و پیشرفت هزاره‌ها میسر شد. هزاره‌ها این بار امیدوار بودند که دیگر به عنوان شهروند فراموش شده و مغضوب هدف ستم و تبعیض قرار نگیرند. گرچند این ده سال شرایط مناسبی را برای حضور هزاره‌ها در عرصه‌های مهمي چون جامعه، سیاست، اقتصاد، دانش، فرهنگ، هنر، رزش و… فراهم ساخت و آنان ثابت ساختند که قابلیت و ظرفیت حضور نیرومند در تمام عرصه‌ها را دارند. اما سیاست محروم‌سازی، تبعیض و به حاشیه راندن‌ هدف‌مند و تاریخی کماکان ادامه یافت، که این را از سیمای مناطق هزاره‌نشین، چه در خود هزاره‌جات و چه در حومه‌های هزاره‌نشین شهرهای بزرگ افغانستان به‌خوبی می‌توان در‌یافت. در بامیان مردم در اعتراض به تبعیض و کم‌کاری‌های دولت، سرک‌ها را کاه‌گل می‌کنند و هریکین روشن می‌کنند. بر‌خلاف موافقت‌نامه‌ی بن، که مطابق آن‌ سهم هزاره‌ها در کابینه و ساختار اداری افغانستان باید به 20 درصد برسد، در عمل اما هزاره‌ها کمتر از 3-4 درصد کارمندان دولت را تشکیل می‌دهند، آن‌هم اکثراً در پست‌های پایین‌رتبه و نه چندان مهم.
2- هراس و نگرانی از حضور برخی چهره‌ها، مانند اشرف غنی احمد‌زی که برای هزاره‌ها بیش‌تر‌ یاد‌آور‌ خاطره‌های تلخ‌ استبداد و بیدادگری‌های تاریخی بر این مردم است، از عوامل دیگر صلب اعتماد مردم نسبت به بعضی تیم‌های انتخاباتی است. بعضی از این چهره‌ها حتا در این چند سال اخیر نیز برای مردم نشان دادند که اگر در قدرت باشند، چه درسی برای مردم غیر‌قبیله و قومی که بدان تعلق دارد، خواهد داد. اشرف غنی‌ را تا قبل از 2001، جز تعداد‌ معدودی از سیاست‌مداران افغانستان، کمتر کسی می‌شناخت. اما پس از سال 2001 با حضور او در پست‌های بلند دولتی کم کم برای مردم معرفی شد و با مشاجره‌ی جدی که بین او و محمد محقق، وزیر پلان و معاون حامد کرزی، رییس دولت انتقالی که به دلیل اختلاف بر سر امور مربوط به وزارت پلان رخ داد، یک‌باره او را در میان هزاره‌ها بر سر زبان‌ها انداخت و با حمایت جدی او‌ از حضور کوچی‌های مسلح در هزاره‌جات، چهره‌ی به‌شدت قوم‌گرا‌ را از خود در میان مردم‌ به نمایش گذاشت. آقای غنی بعد از آن، با تمام سعی و تلاش‌هایش هرگز قادر به ترمیم و دوباره‌سازی چهره‌اش به عنوان سیاست‌مدار ملی و فراقومی نشد. سخنان او در مورد زندانیان بگرام و عملیات هوايی و شبانه‌ی نیروهای آیساف و اردوی ملی، همراهی و هم‌صدایی چهره‌هایی مانند اسماعیل یون، آرین یون، جنرال طاقت و‌… با او در این انتخابات، حربه‌ی نهایی بود که بر پیکر آرای محدود او در میان هزاره‌ها فرود آمد و تردید هزاره‌ها را به یقین مبدل ساخت.
3- سکوت، بی‌توجهی و فراموش شدن مردم از سوی تیم کریم خلیلی که در چند سال گذشته‌ در کلیدی‌ترین مقام‌های دولتی به نمایندگی از هزاره‌ها قرار داشتند. این نادیده انگاشتن مردم برای حفظ منافع شخصی/ مصلحت سیاسی ‌یا به هر دلیل و توجیه دیگر، شاید بزرگ‌ترین عامل عدم محبوبیت و شکست خوردن کریم خلیلی در میان هزارها باشد‌ و این بدترین آزمونی بود که او به مردم داد. طرف‌دارانش‌ استدلال می‌کنند‌ که هزاره‌ها در دو انتخابات گذشته‌ به کریم خلیلی رای ندادند، كه آن قدرت چانه‌زنی سیاسی کریم خلیلی را در در ارگ و درون کابینه‌ به‌شدت آسیب زد و این را هم باید به حساب زکاوت و هوش سیاسی او گذاشت که توانست خود را در کنار دولت حفظ کند تا هزاره بار دیگر تافته‌ی بریده‌‌ از دولت و سیاست افغانستان نباشد. البته در اثر‌بخش بودن حضور او به عنوان فرد شماره سوم دستگاه سیاسی این کشور شکی نیست، اما این به هیچ‌وجه توجیه کننده‌‌ی ناتوانايي‌ها، کم‌کاری‌ها و نادیده‌انگاری‌های او نیست. در هردو باری که او معاون دوم آقای کرزی بود، دو تاجیک نیز به ترتیب، یکی پس از دیگری، جزو معاونان اول آقای کرزی در این دو دور بودند و درست مانند هزاره‌ها، تا‌جیک‌ها نیز کم‌ترین رای را به حساب آقای کرزی گذاشتند، اما هم احمد ضیا مسعود و هم مرحوم قسیم فهیم، عملاً از میزان قدرت هم‌سان با رییس جمهوری برخوردار بودند‌ و حتا در مواردی فراتر از قدرت رییس جمهوری اعمال قدرت می‌کردند. شواهد‌ بسیاری در دست اند که در مواردی حتا در برابر رییس جمهور قویاً ایستادند. حذف بسم‌الله محمدی از وزارت داخله با سلب صلاحیت شدن او از سوی پارلمان، که به روایت بسیاری‌ها، با تلاش‌های پنهان و جدی تیم ارگ ‌اتفاق افتاد و سپس معرفی و رای اعتماد گرفتن او از سوی پارلمان در وزارت مهم‌تر از وزارت داخله‌ (وزارت دفاع‌)، به اساس روایت‌های پنهان و آشکار‌، با اخطار جدی مرحوم فهیم و رهبران جمعیت‌ عملی شد. این اتفاق نمونه‌ی خوبی از قدرت‌نمایی آنان بود.
‌به باور‌ همگان، وقتی محمد محقق‌ توسط کرزی و اشرف غنی از وزارت پلان کنار زده شد، استاد خلیلی به عنوان معاون رییس جمهور و رهبر حزب وحدت‌ (حزبي كه قبل از انشعابش، تا آن زمان محقق رییس کمیته‌ی سیاسی آن بود) سکوت کرد و‌ ‌با سکوتش به‌نوعی رضایتش را با این حذف ابراز داشت. امری که در نهایت به چهار پارچه شدن حزب وحدت انجامید و قدرت سیاسی‌ هزاره‌ها را چند‌پارچه و به‌شدت تضعیف کرد. سپس در انتخابات 1388، همراهی محمد محقق با تیم کرزی با معاونت دومی کریم خلیلی، یک‌بار دیگر‌ آرزوی احیا‌، یک‌پارچه شدن و قدرت‌مند شدن حزب وحدت را در میان هزاره‌ها، به‌خصوص هوادران گسترده‌اش، زنده کرد. اما عدم پای‌بندی کرزی به تعهداتش و سکوت دوباره‌ی خلیلی، گذشته از به نمایش گذاشتن مخالفت‌ها و ضدیت‌ها میان این دو رهبر قومی، این باور عامیانه و میراث ماندگار قرن‌ها عهد‌شکنی زمام‌داران اکثراً تک‌قومی را در میان توده‌ها زنده کرد که «پشتون هرگز با هزاره نمی‌شود و به هزاره وفا نمی‌کند». همین عشق به قدرت، مصلحت‌گرایی، ضعف و نا‌توانی کریم خلیلی‌ سبب شد که احزاب خرد و بزرگ دیگری در میان هزاره سر بر‌آورند که نمونه‌اش حزب انسجام ملی به رهبری صادق مدبر است. انسجام ملی به رهبری صادق مدبر و گروه‌های هم‌سویش‌ نه تنها قدرت آقای خلیلی را در ارگ‌ به چالش گرفت که حتا در ترازوی مردمی‌ نیز خلیلی و تیمش را در این انتخابات‌ در میان هزاره‌ها، به‌خصوص در دایکندی، به پشت سر انداخت. از طرفی، همین بازی‌های سیاسی نا‌موفق و ضعیف کریم خلیلی، مخالفت و تلاش برای به حاشیه راندن هم‌دیگر‌ میان این دو رهبر‌ سبب شد‌ معضل کوچی‌ها‌ به مثابه یک مسئله‌ی جدی و حساسیت‌بر‌انگیز میان کوچی‌ها و دِه‌نشینان‌ بعد از سال‌ها نزاع و برخورد، هنوز حل نا‌شده باقی بماند. دست آخر هم، چشم‌ها به سوی دهان اشرف غنی دوخته می‌شوند، تا او به مثابه یک کوچی‌تبار و مدافع سرسخت کوچی‌ها، با «تیوری مدرنیزه‌سازی کوچی‌گری»، راه‌حلی برای این معضل ارائه کند و عزیز رویش چند شب و روز بی‌خوابی بکشد‌ تا تفسیر و توجیهی بر آن بنویسد. وزیران هزاره بارها پشت دروازه‌های پارلمان قومی افغانستان سرگردان شدند، اما رای اعتماد نگرفتند‌. سرور دانش علی‌رغم توانایی بی‌نظیرش در امور مربوط به حقوق و قانون‌گذاری، با خراب‌کاری و کمپاین‌های ضد‌قومی تیم ارگ، نمایندگان قوم‌گرا و عوامل درونی هزارها، بارها از پارلمان پریشان برگشت. از طرفی، حزبی که کریم خلیلی رهبر آن بوده و او آهسته آهسته اکثر چهره‌های شاخص آن را تصفیه کرد،‌ بعد از آن‌ در تمام بازی‌های سیاسی، هرگز به عنوان حزب قدرت‌مند‌ قامت بلند نکرد و فقط حضور اسمی چهارگانه داشت و تمام شاخه‌های منشعب شده‌ی آن نیز کاملا فاقد ساختار سازمانی یک حزب به معنای واقعی آن اند. نمایندگان این حزب‌ در درون مردم نیز اکثراً کسانی هستند که تمام امکانات و امتیازات حزب را برای خود، خانواده و در نهایت برای دهکده‌ی کوچکش در دایکندی، در بامیان یا در غزنی می‌خواهند و فراتر از آن هرکه در این حزب آمد، به نحوی از سوی این چهره‌ها حذف یا عقب زده شد. البته این به معنای‌ تبرئه کردن آقای محقق از آن‌چه که پیش آمده نیست. بدون شک، هم آقای خلیلی و هم آقای محقق، در تضعیف نقش سیاسی هزاره‌ها و به وجود آمدن گروه‌های مورد حمایت ارگ‌ مقصرند. اما من تنها خواستم چرایی رای اعترض مردم و عدم محبوبیت آقای خلیلی را در میان مردم به بررسی بگیرم.
4- رای به دموکراسی، تحکیم فرهنگ دموکراتیک، خلق امیدواری و ایجاد فرصت‌های برابر و یک‌سان سیاسی برای تمام اقوام افغانستان، که در برابر این باور به‌شدت قومی و ضد‌دموکراتیک، که «بدون پشتون‌ها، هیچ‌قوم‌ دیگری نمی‌تواند در افغانستان حکومت کند»، قرار دارد، از عوامل دیگر رای قطعی و گسترده‌ی هزاره‌ها‌ به تیم اصلاحات و هم‌گرایی است. در افغانستان همه‌چیز قومی است؛ منابع و امتیازات‌ بر‌اساس درصدی قومی توزیع می‌شوند. هزاره و ‌ازبک‌ها هرکدام می‌توانند فقط 9 درصد از افسران و مقام‌های عالی‌رتبه و تصمیم‌گیرنده‌ی نظامی و دفاعی کشور را تشکیل بدهند. سهم هزاره‌ها و ازبک‌ها برای ورود به آکادمی و دانشگاه‌های نظامی نیز در این حد محدود می‌شود. با ارائه‌ی طرح سهمیه‌بندی کانکور ورودی به دانشگاه‌ها، روشن شد که بانی این طرح‌ اشرف غنی، اسماعیل یون، تیم ارگ و همراهان‌شان بوده‌اند تا سد سخت و حساسیت‌بر‌انگیز‌ قومی در برابر اشتیاق و حضور گسترده‌ی هزارها برای تحصیلات عالی را بسازند. تمام این عوامل، باورها و تلاش‌های پي‌گير‌ که سدهای قدرت‌مندی در برابر روند دموکراتیزه‌سازی کشور ایجاد کرده‌اند و می‌کنند، هزاره‌‌ها را بر‌این فکر واداشت که برای عبور از آن، چاره‌اندیشی کنند. برای هزاره‌ها به مثابه مردمی که قرن‌ها قربانی و شاهد استبداد، تبعیعض و بیدادگري قومی بوده‌اند، هیچ‌چیزی به اندازه‌ی یک نظام اداری و ساختار سیاسی دموکراتیک و مبتنی بر منزلت و برابری حقوقی تمام شهروندان این کشور، منافع آن‌ها را تأمین نمی‌کند. از این‌رو،‌ آن‌ها بایست با جدیت تمام، از تغییر در راس ساختار قومی قدرت‌ حمایت می‌کردند، تا بستری را فراهم کنند که در آن هر شهروند افغانستان، بدون تعلق به قومیت خاصی، باید امیدوار باشد که مانند تمام شهروندان این کشور، حق و فرصت صعود به عالی‌ترین مقام سیاسی و اجرایی این کشور را دارند.
5- در نهایت، مقبولیت تیم اصلاحات و هم‌گرایی و‌یژگی‌های پوپولیستی خود محمد محقق، به مثابه تنها گزینه‌ی نسبتاً بهتر در جمع معاونان هزاره، از دیگر عواملی اند که نقش جدی در جذب آرای مردم هزاره دارند. باری از نظر توده‌ها، بسیار‌ي از سیاست‌مداران هزاره وقتی در دولت رفتند، پشت به مردم‌شان کردند و با تمام توان به دولت و موقعیتی که در آن قرار داشتند، چسپیدند و آن را بر مردمش ترجیح دادند. محمد محقق، به روایت اکثریت توده‌ها، تنها کسی بود که در مدت کوتاه در وزارتش، بارها در برابر سیاست‌های خصمانه و تبعیض‌آمیز دولت در کنار مردمش ایستاده است، که گرچند به باور بعضی‌ها، این سیاست‌های محمد محقق، بیش‌تر مقطعی، پوپولیستی و استفاده از حساسیت‌های مردمی بوده‌اند. حال که تعدادی از سیاست‌مداران هزاره به تیم‌هایی پیوسته بودند‌ که به باور هزاره‌ها، اگر پیروز می‌شدند، هیچ‌تفاوتی با دولت کرزی نداشت، همان‌هایی که کوچی‌گری را بخش مهم و پویایی از روند توسعه و اقتصاد آینده‌ی افغانستان می‌دانند (‌اشاره به سخنان اجمل بلوچ‌زاده، سخن‌گوی تیم «اعتدال، برابری و سازندگی» در یک مناظره‌ی تلویزیونی). تعداد‌ دیگری هم به تیمی پناه برده بودند‌ که چهره‌های شاخص آن‌‌ یاد‌آور خاطره‌های تلخ قرن‌ها ستم و بیداد علیه هزاره‌ها است و تحث تأثیر تیوری «سقاوی دوم» آقای یون، یک‌سره از ادغام و حذف «خرده‌هویت‌ها» به نفع «هویت بزرگ افغانی» دم می‌زنند (‌اشاره به گفته‌های اشرف غنی در دوران تبلیغات انتخاباتی‌اش) و در تمام این چند سال اخیر، با آوردن چهره‌های لمپن و فاقد تعهد و پای‌بندی به منافع و نیاز هزاره‌ها، با تمام قدرت سعی کردند چهره‌های سیاسی و شاخص هزاره‌ها را با استفاده از شیوه‌های آرام و پنهان به حاشیه برانند. هزاره‌ها در چنین شرایطی، تصمیم می‌گیرند که بر‌خلاف گذشته، به عبدالله عبدالله رای بدهند. د‌کتر عبدالله و تصمیم اصلاحات و هم‌گرایی‌ برای آن‌ها به هیچ‌وجه، یک تیم، یک نامزد و یک گزینه‌ی ایده‌آل نیست؛ اما گزینه‌ی بهتر‌ از دیگران است، دیگرانی که بنا‌بر دلایل فوق، در نظر هزاره‌ها، ادامه‌ی همان سیاست‌های قومی و سیاسی گذشته است که همواره سبب شده است آن‌ها بیش‌تر به حاشیه رانده شوند. اما برخلاف ادعای آقای شهریار در مقاله‌ای در روزنامه‌ی هشت صبح، برای هزاره‌ها، فاجعه‌ی افشار و خاطرات تلخ جنگ‌های داخلی دوران مجاهدین، هرگز کهنه نشده است. این را از واکنش‌ها و گرامی‌داشت هزاره‌ها در سال‌های اخیر از سال‌گرد فاجعه‌ی افشار‌ به‌خوبی می‌توان فهمید. اما هزاره‌ها امیدوار است‌ که آنان از مقاومت شدید و سخت سه ساله‌ی هزاره ‌ها در غرب کابل و پیامدهای این جنگ‌ها که به مرگ هزاران انسان، ویرانی مطلق کابل، سقوط دولت مجاهدین و تسلط خونین طالبان انجامید، درس گرفته باشند و هرگز از یاد نبرند.
6- بالاخره مخاطب رای اعتراض هزاره‌ها، تمام سیاست‌مداران و کنش‌گران سیاسی گذشته و آینده‌ی افغانستان اند. این پیام اعتراض صریح و روشن بود. اگر قرن‌ها نسل‌کشی، کوچ‌های اجباری، ستم و تلاش‌های بی‌وقفه برای حذف هزاره‌ها موفق نشد، دیگر هرگز مقرون به موفقیت نیست. اگر باز هم ادامه بدهید، باید بدانید که این کار هرگز ممکن نیست و بدون پاسخ هم نخواهد ماند؛ چنان‌چه که قبل از این نیز با اشکال متفاوتی ظهور کرده است. رای اعتراض هزاره به د‌کتر عبدالله، دال بر بهتر بودن او نسبت بر اشرف غنی یا زلمی رسول نیست، بل‌که در حقیقت، یک پاسخ است. پاسخ منفی و جدی هزاره‌ها به سیاست حذف و تبعیض که بیش‌تر از این قادر به دوام و بقایش نخواهد بود. هرکسی که ‌از این به بعد به قدرت می‌رسد، نباید سعی کند حقوق هزاره‌ها را نا‌دیده بگیرد. هزاره‌ها دیگر آن قدرت و شعور سیاسی را دارند که با قرار گرفتن در کنار هریک از گروه‌های قومی بزرگ افغانستان، نقش مهمی را بازی کنند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *