رابین لاکوف
مترجم: معصومه عرفانی
بخش نهم
صحبت کردن از زنان-5
برخلاف آنچه گفته میشود، مردان جنس مغرور هستند. مردان میتوانند از نتیجهی کارهای خود لذت ببرند. مردان هر کاری را تنها برای رضایت خود انجام میدهند و هیچ اهمیتی به این مسئله نمیدهند که چهگونه در نظر دیگران دیده میشوند. به طور قطع خودخواهی اصلی این است. مرد تنها به خود و لذت خود اهمیت میدهد؛ او خود را با نگرانی درمورد این مسئله درگیر نمیکند که چهگونه رفتارهایی او روی دیگران تاثیر میگذراد یا دیگران چه دیدگاهی نسبت به رفتارهایش دارند. خیرهسری، بهمراتب در مردان نسبت به زنان رایجتر بوده و قابل تحمل است. یک شخصیت قدرتمند، در کل نشانهای از خودمحوری است، که در مردان بیشتر از زنان ارزش داده میشود. به این دلایل، زنان در سیاست یا تجارت قدرت چندانی ندارند، چرا که در هر دوی این حوزهها، نامتعارف و بیقاعدهبودن و تکبر از نشانههای برجستهای هستند که شخص را متمایز میکنند.
در موردی دیگر از تفاوتهای واژگانی در زبان انگلیسی، میتوان به معنای ضمنی (در برابر معنای صریح) واژههای «دختر مجرد (spinster)» و «پسر مجرد (bachelor)» اشاره کرد. در معنای صریح، هر دوی این واژهها وضعیتی مشابه را میرسانند: یکی برای مردان و دیگری برای زنان استفاده میشود و معنای هر دوی آنها این است: «شخصی که ازدواج نکرده است». اما این تنها تشابه این واژههاست. «پسر مجرد (bachelor)»، اصطلاحی خنثا است که اغلب با دلالت مثبت استفاده میشود. اما به نظر میآید «دختر مجرد (spinster)» غالبا با باری منفی استفاده شده و دلالت بر بهانهگیری، دیرپسند بودن، خردهگیر بودن، بداخلاق و مانند این دارد (در افغانستان: پیردختر). بعضی از تفاوتها میان این واژهها در جملههای زیر خلاصه شدهاند:
الف) ماری امیدوار است که پسر مجرد (bachelor) شایستهای را ملاقات کند.
ب) فرید امیدوار است که دختر مجرد (spinster) شایستهای را ملاقات کند.
در اینجا، مفهوم «دختر مجرد شایسته» است که نامناسب به نظر میآید. اگر کسی یک «دختر مجرد (spinster)» باشد دلالت بر این است که مناسب (ازدواج) نیست؛ آن دختر شانس خود برای ازدواج را داشته اما از دست داده است. بنابراین در واقع یک دختر بیست ساله، نمیتواند (spinster) شناخته شود: او هنوز شانس ازدواج دارد. اما یک پسر، همینکه به سن ازدواج میرسد به عنوان «پسر مجرد (spinster)» در نظر گرفته میشود: «پسر مجرد (spinster)»بودن چنین میرساند که شخص حق انتخاب را دارد که ازدواج کند یا خیر و این همان چیزی است که خود ایدهی وجود او را در ادبیات عامهپسند جذاب میکند. او خاطرخواهانی داشته است اما با موفقیت از آنها عبور کرده است. اما «دختر مجرد (spinster)» کسی است که یا کسی او را نخواسته یا اگر خواسته به شکل جدی نبوده است. او یک موجود پیر غیرخواستنی است. با اینحال متعجبکننده نیست وقتی با استعارهای دیگر که البته امروزه چندان استفادهای ندارد درمورد «دختر مجرد» مقابل میشویم: «دختر مجرد bachelor girl» که تلاش میکند بار معنایی «پسر مجرد bachelor» را به همان مفهومی که برای مردان به کار برده میشود، برای زنان کسب کند. اما این واژه تنها برای نویسندگانی کاربرد دارد که تلاش میکنند به نوشتههایشان در مجلاتی مد روز، ظاهری شیک بدهند. اما «پسر مجرد» نیاز به هیچ استعارهای دیگر ندارد. از طرف دیگر، مفهوم استعاری «پسر مجرد» معمولا دلالت بر نوعی رهایی دارد؛ اما «دختر مجرد» اشاره به پاکدامنی یا امتناع از ازدواج دارد.
میتوان موارد این چنینی فراوانی را ذکر کرد. در برخی جوامع، بنابر ساختار پیشفرضهای آن جامعه در مورد نقش و جایگاه زنان، تبریک گفتن به زنان برای نامزدی یا ازدواج تقریبا به این معناست که به او بگویی «خدا را شکر! شانس آوردی که موقعیت مناسبی برای ازدواج برایت فراهم شد». اما در مقابل، برای مردان خطر چنین برداشتی وجود ندارد. انتخابی که یک مرد برای ازدواج میکند، به عنوان امری شایسته و خوب، اما نه ضروری، دیده میشود. بنابراین احتمالا تبریکگفتن به او به این دلیل خواهد بود که تصمیمی عاقلانه گرفته است.
پس از مثالهایی درمورد دوران مجردی و ازدواج پسران و دختران، میتوان در مورد «بیوهگی» نیز صحبت کرد. زن یا مردی که شریک زندگیشان را از دست دادهاند، هر دو شرایطی یکسان دارند: هر دو سوگوار غم همسر و همراه زندگیشان هستند. اما درحقیقت، باید گفت که حداقل از لحاظ زبانشناسی هرگز این مسئله درست نیست. عبارتی کاملا هممعنا و با بار معنایی برابر با «بیوه» که برای زنان استفاده میشود برای مردان وجود ندارد. از زنان «بیوه» رفتارهای ویژهای برای سوگواری انتظار میرود. انتظاری جدی وجود دارد که زنان برای مدتی طولانیتر از مردان در سوگ همسرشان بنشینند.
از طرف دیگر، «بیوه» را میتوان در چنین جملهای استفاده کرد: «ماری بیوهی جان است» و بازهم نام مردی که همسر از دست رفتهی آن زن بوده است در مقابل نام او قرار میگیرد. با وجود اینکه آن مرد دیگر زنده نیست اما هنوز زن را در رابطهاش با او تعریف میکنند. اما مردی که همسرش را از دست داده باشد دیگر در رابطه با او تعریف نمیشود. برای مثال، در زمان حیات همسرش میتوان گفت «جان، همسر ماری است» (البته که این عبارت کاربردی کمتر از این دارد که بگوییم «ماری همسر جان است»). اما همینکه آن زن از دنیا رفت، کارکرد او برای جان حداقل از لحاظ زبانشناختی تمام شده است.