افغانستان، فرصتی برای همکاری امریکا و چین؟

افغانستان، فرصتی برای همکاری امریکا و چین؟

منبع: The National Interest نویسنده: میکایل کلرک ترجمه: حمید مهدوی

مایکل آسلین، در همین صفحات خواستار یک «واقع گرایی جدید» در سیاست خارجی ایالات متحده در قبال چین شده است: «با این پذیرش رسمی آغاز می‌شود که ما در یک رقابتی با چین گیر مانده‌ایم که انتخاب پکن است». علاوه برآن وی می‌گوید که گفت‌وگوی چین و ایالات متحده باید «ازسرگرفته شود» و «نه به عنوان یک هدیه ناخواسته به پکن؛ بلکه صرف زمانی که اهداف مشخصی برای بدست آوردن وجود داشته باشد».

در حالی که برخی‌ها، از جمله سوزان رایس، مشاور امنیت ملی ایالات متحده ادعای اولی را به عنوان «شعارهای عاطل» انکار می‌کنند، تذکر دومی برای پی ریزی روابط از طریق تمرکز روی اهداف مستحکم و منافع هر یک از طرفین را نمی‌توان به سادگی انکار کرد.

با این حال، مشکل فضای کنونی روابط چین و ایالات متحده تشخیص ساحاتی است که درآن ساحات این منافع با «منفعت دوجانبه» اشتراک داشته باشند، نه اختلاف. استراتژی «یک کمربند، یک جاده» چین ساحه‌ای است که دارای پتانسیل می‌باشد.

نظر به گفته جان هودسن، جایی که مقام‌های امریکایی ظهور دوباره و بلندپروازی چین در  آسیا و اقیانوس آرام را هسته‌ی بی‌ثباتی منطقه‌ای می‌دانند، در یورشیا آن‌ها یک «همگرایی شگفت‌آور منافع ایالات متحده و چین را می‌بینند» که «به یک هدف مشترک منتهی می‌شود: امنیت». از این منظر، پکن و واشنگتن خواست مشترک شاهد بودن یک افغانستان و پاکستان با ثبات و امن دارند؛ چون پکن از ناحیه تروریزم اویغور در سین کیانگ نگرانی خودش را دارد. اساس قوی بودن این دیدگاه را دو عامل کلان تشکیل می‌دهند.

نخست این که، با «یک کمربند یک جاده» خودش، که ثمره‌ی یک برنامه ده ساله به منظور یکپارچکی مستحکم سین کیانگ و غلبه بر جدایی طلبی و تروریزم از طریق ارائه توسعه اقتصادی است، قرار شده است چین را به شکل مستقیم‌تری در مشکلات منطقه دخیل سازد. «یک کمربند، یک جاده»، با تمرکز روی توسعه زیرساخت‌های ارتباطی و سرمایه‌گذاری فرامنطقه‌ای، از جمله «مسیر اقتصادی چین-پاکستان»، در آینده به چین سهم بیشتری در امنیت و شگوفایی آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان خواهد داد. مقام‌های حکومت اوباما با تایید گفته‌اند که این برنامه‌ی چین، هدف «طرح جاده ابریشم جدید» در سال 2011 خودشان را انعکاس می‌دهد؛ طرحی که بی نتیجه ماند. در واقع، منطق این تلاش متمم بودن منافع امریکا و چین را نشان می‌دهد.

دوم این که حملات تروریستی فزاینده در سین کیانگ، که چین آن را به ملیشه‌های مستقر در افغانستان و پاکستان نسبت داده است، مسلماً به پکن نشان داد که این کشور دیگر نمی‌تواند نه به «برون سپاری» بخشی از امنیت‌اش به حضور نظامی امریکا در افغانستان تکیه کند و نه به ارتش پاکستان در امتداد مرز افغانستان و پاکستان. در عوض، پکن باید رویکرد خود در قبال اوضاع امنیتی در افغانستان را  مورد تجدید نظر قرار دهد.

با این حال، ملاحظه‌ی عمیق این دو عامل نشان می‌دهد که تداخل بالقوه میان منافع ایالات متحده و چین نباید اغراق شود. افغانستان، به ویژه، از نظر امنیت سین کیانگ، منافع جیوپولیتیکی چین و شهرت این کشور عمیقا برای چین مشکل ساز است. رویکرد کناره‌گیری جویانه‌ی چین در قبال این کشور، از زمان آغاز مداخلات امریکا و ناتو، آن‌طور که «اندریو سمال» اشاره کرده است، توسط یک طرز تفکر متضاد دیکته شده است: «چین در جنگ افغانستان دخالت نکرد. این کشور نه پیروزی غربی‌ها را می‌خواست که حضور نظامی امریکا را در حیاط خلوتش مستحکم کند و نه پیروزی طالبان را که هم برای [امنیت] سین کیانگ خطرناک بود و هم به صورت گسترده‌تر، برای منطقه. در نتیجه، کمک‌های اقتصادی و سیاسی این کشور در افغانستان در کم‌ترین میزانی بود که برای جلوگیری از بیگانه شدن کسی ضرورت است».

تعامل بیشتر امنیتی چین در افغانستان نه تنها تبدیل شدن این کشور به یک هدف آشکار برای اسلام‌گرایان تندرو را وعده می‌دهد و بر امنیت سین کیانگ اثر منفی می‌گذارد؛ بلکه این کشور را با پاکستان، «دوست همه فصلش»، در جنگ قرار داده و از لحاظ جیوپولیتیک به پکن آسیب می‌زند. پکن، طرفدار فعال دست‌یابی طالبان و کابل به توافق سیاسی از طریق گفت‌وگوها بوده است – حتا گفت‌وگوهای پنهانی میان طالبان و کابل را میانجی‌گری کرد- در حالی که پاکستان «بیشتر مشتاق یک اندازه بی‌ثباتی دوامدار در افغانستان بوده است»، نه یک کابل امن و مستقل. دامنه‌ی این اختلاف میان دوستان «همه فصل»، با چندین بمب‌گذاری در 10 و 12 اگست در کابل مشخص شد. حکومت غنی صریحا پاکستان را به خاطر حملات متهم کرد و در پاسخ، پکن کمک‌های امنیتی بیشتر به کابل را وعده داد.

با این حال، این گمانه‌زنی که چین در افغانستان یک نقش امنیتی فعال‌تر را بازی خواهد کرد، از هزینه‌های اعتباری‌ای چشم پوشی می‌کند که پکن از این ناحیه متحمل خواهد شد. بدون شک، اساس بخش بزرگی از موفقیت‌های دیپلماتیک پکن در سراسر یورشیا در جریان یک دهه گذشته تنها وزنه اقتصادی چین نبوده است؛ بلکه توانایی این کشور در اعمال دکترین «عدم دخالت»‌اش در برابر گذشته دخالت مستقیم غرب در امور دیگران نیز [در موفقیت‌های دیپلماتیک این کشور کمک کرده است]. تداوم قدرت این ویژگی خاص دیپلماسی چین اخیرا در پاسخ چین به مداخله به رهبری ناتو در لیبیا و رویکرد آن در قبال بحران جاری سوریه به نمایش گذاشته شد.

با وجود تحولات اخیر در میدان نبرد در افغانستان – از جمله اختلاف احتمالی طالبان در برابر ظهور داعش در کشور –  ظاهرا رویکرد چین در قبال این کشور محتاطانه باقی مانده است. در واقع، تشخیص یک تغییر اساسی در رویکردی که سن یوکزی، فرستاده ویژه پکن در افغانستان در سال 2014 توضیح داد، سخت است. وی گفت که «با افزودن سربازان نمی‌توان ثبات در افغانستان را حفظ کرد، بلکه به افغانستان کمک کنیم به سرعت بازسازی شود».