حق با دونالد ترامپ است: رهبران آمریکا احمق هستند. آنها چیزی غیر از دستهای بازنده نیستند؛ حداقل زمانی که مسئلهی افغانستان و پاکستان به میان میآید. بعد از رویدادهای مهم این هفته، تنها نتیجهای که میتوان به آن دست یافت همین است.
اولین رویداد، بیانیهی رییسجمهور اوباما در رابطه با کاهش سرعت خروج نیروهای نظامی ایالات متحده از افغانستان است. بهجای حفظ تنها تعداد اندکی از سربازان درحدود 1000 نفر، براساس برنامهی جدید 9800 نفر تا پایان سال 2016 و 5500 نفر تا پایان 2017 در افغانستان مستقر خواهند بود. ماموریت آنها محدود به آموزش نیروهای افغان و حمایت از عملیاتهای ضدتروریستی است. به گفتهی اوباما، این امر به پیشرفت «فرآیند صلح به رهبری افغانستان» و یافتن «راهحل سیاسی دایمی» کمک می کند که در نهایت باعث میشود کابل به «یک متحد پایدار و متعهد» تبدیل گردد.
اگر گمان میکنید این تصویر خوبتر از آن است که حقیقت داشته باشد، درست فکر میکنید. این سیاست جدید، در بهترین حالت –باتوجه به هزینهی احتمالی جانی و سرمایه- تنها بانداژبستن بر روی زخم است بدون درمان درد. دیوید گالولا، محقق نامی فرانسوی که پدرخواندهی ایدئولوژیک عملیات ضدشورش ایالات متحده است، سالها قبل به این درک رسیده بود حمایت از کشور همسایه میتواند به آسانی باعث حفظ شورشها شود. ماموریت ایالت متحده در افغانستان، تازمانی که ارتش پاکستان همچنان به رواداری و حمایت از طالبان افغانستان، شبکهی حقانی، و دیگر گروههای تروریستی ادامه دهد، موفق نخواهد شد. سرویس اطلاعاتی ایالات متحده نیز سالهاست که این مسئله را طرح میکند.
اوباما، تاحدی این مشکل را به رسمیت میشناسد. او در تاریخ 15 اکتبر گفت «پناهگاههای امن طالبان و دیگر گروههای تروریستی باید به پایان برسند» و اضافه کرد که او در سفر هفتهی آیندهی نخستوزیر پاکستان نواز شریف به واشنگتن، دررابطه با این مسئله با او گفتوگو خواهد کرد. کاخ سفید و دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده هنوز هم بر این باور هستند که اسلامآباد تنها نیاز دارد تا درمورد نتایج مثبت سرکوب سازمانهای تروریستی متقاعد شود.
بهتر است این حرفهای بیهوده را کنار بگذاریم. مشکل اساسی که ایالات متحده در این منطقه با آن روبرو است، دیگر القاعده یا طالبان نیستند؛ بلکه ارتش پاکستان است که همواره اهداف خود را نسبت به آنچه این کشور باید از آن دفاع کند، در اولویت قرار میدهد. ارتش پاکستان، در حمایت از تروریستها علیه افغانستان، هند و (در این اواخر) آمریکاییها، سابقهای 40 ساله دارد. حتی باوجود اینکه حملهی مستقیمی از پاکستان صورت نگرفته است، شکی وجود ندارد که این ارتش و سازمان اطلاعاتیاش، ادارهی استخباراتی آی.اِس.آی، به اسامه بنلادن پناه داده و از رهبر طالبان ملا عمر حمایت کرده است. سیاست حمایت از تروریسم، برخاسته از یک ایدئولوژی فراگیر، ضرورتهای سیاسی و منافع مشترک است. این ارتش برای مدتها از اسلامگرایی افراطی استفاده کرده است و تهدیدات خارجی را برای تحکیم اولویتهای سیاسی و تقویت منافع تجاریاش که از سیمان تا تجهیزات ارتباطات از راه دور را دربر میگیرد، طرح میکند.
نواز شریف کمک چندانی ارایه نمیدهد. تظاهرات ضددولتی طراحیشده توسط ارتش در سال 2014، او را وادار کرد تا سیاست خارجی و امنیتی را به ارتش واگذار کند. بسیاری از تفسیرگران پاکستانی آن را بهعنوان «کودتای نرم» توصیف کردند. درحال حاضر، تعداد کمی بهطور جدی بر این باورند که نخستوزیر، دستورات مستقیمی از اسلامآباد صادر میکند.
چرا ایالات متحده از مواجهه با پاکستان دررابطه با ادامهی صادرات تروریست خودداری می کند؟ پاسخ ساده است: سلاحهای هستهای. پاکستان بهطور مداوم درحال افزایش ذخیرهی هستهای خود است و اکنون تولیدات سالانهاش برای 16 تا 20 کلاهک کافی است. درابتدا، توجیه آنها برنامهی هستهای دهلی بود. اگرچه تولیدات سالانهی هند تنها برای حدود 5 کلاهک کافی است. هند ذخیرهای درحدود 90 تا 110 کلاهک هستهای دارد. تصور میشود که ذخیرهی پاکستان حدود 110 تا 130 کلاهک است (بعضی از کارشناسان باور دارند که باید تعداد دو برابر این اندازه را درنظر داشت). اما اگر فقط یک طرف مسابقه بدهد، این مسابقهای تسلیحاتی نیست.
از آنجا که درحالحاضر، برابری هستهای با هند دیگر بهانهی معتبر نیست، پاکستان به دلایلی بیاساس و غیرموجه برای توجیه گسترش هستهایاش متوسل شده است. یکی از این دلایل، نکوهش دکترین ارتش هند «Cold Start» است که احتمال تهاجمهای واکنشی به پاکستان درپی یک حملهی تروریستی را طرح میکند. بدونشک، ارتش هند این دکترین را در سال 2004 درنظر داشته است –اما نظامیان یا دولت هند هرگز رسما آن را تایید نکردند. همچنین استراتژیستهای پاکستانی که روابط گستردهای با ارتش دارند، هزینههای دفاعی، نوسازیهای نظامی، و حتی شعارهای ظاهرا متخاصم هند را بهعنوان دلایل اسلامآباد برای تکیه به سلاحهای هستهای برای جبران شکافهای فزاینده میان دو کشور مطرح کردهاند. این موارد، چیزی بیش از دستاویزهایی مناسب برای افزایش سلاحهای هستهای پاکستان نیستند.
دلیل واقعی گسترش سلاحهای هستهای پاکستان، هند نیست؛ بلکه باجگیری از ایالات متحده است. واشنگتن به اندازهای نگران فروش، سرقت، گمشدن، خرابکاری، یا مورد استفاده قرارگرفتن سلاح هستهای است که در دولت جورج دبلیو بوش، براساس گزارشها، حدود 100 میلیون دالر در تلاش برای تامین زرادخانهی هستهایاش هزینه کرده بود. درعینحال، از سال 2001، ارتش پاکستان نیز درحدود 20 میلیارد دالر برای حمایتهای نظامی، از ایالات متحده دریافت کرده است –اگرچه این کشور همچنان به حمایت از گروههایی مانند شبکهی حقانی که صدها آمریکایی را کشته، ادامه داده است. این بزرگترین زورگیری تاریخ است.
آنچه باعث برجستهترشدن این ترفند میشود این است که قربانی این باجخواهی حتی متوجه آن نمیشود. نگاهی به رویدادهای عمدهی افغانستان-پاکستان در این هفته بیندازید. همچنان که دیوید ایگناتیوس در واشنگتنپست و دیوید سانگر در نیویورکتایمز گفتهاند، کاخ سفید درنظر دارد تا کنترلها بر دسترسی پاکستان به تکنولوژی هستهای، تجهیزات و سوخت غیرنامی را در ازای وعدههای پاکستان برای محدودکردن برنامهی تسلیحات هستهایاش، کاهش دهد. همانطور که ایگناتیوس اشاره کرد، چنین توافقی رابطهای نزدیک با همکاریهای پاکستان در افغانستان دارد و احتمالا نوعی دلجویی از پاکستان است تا این کشور را به پای میز مذاکره بازگرداند.
اما پیشنهاد وسوسهانگیز «جریان هستهای (nuclear mainstreaming)» -چنان که حامیان این سیاست آن را توصیف میکنند-، ایدهای افتضاح است. برای لحظهای فراموش کنید که پاکستان دولتی حامی تروریسم است یا این معامله انگیزهای برای رفتارهای نامناسب خواهد بود. این معامله ادامهی سابقهی طولانی ایالات متحده در بالابردن انتظارات پاکستان و برآوردهنکردن آنها است. تاریخی از ناامیدیها که برای مدتها به جریان ضدآمریکایی در این کشور دامن زده است. توافق هستهای از این نوع، باتوجه به سابقهی پاکستان در گسترش سلاحهای هستهای دوگانه، با مخالفتهایی در درون دولت ایالات متحده و کنگره مواجه خواهد شد. حتی پس از آن نیز، گروه تامینکنندگان هستهای، بلوک قدرتمند هستهای بینالمللی از 48 کشور که ایالات متحده نیز در آن عضویت دارد، آن را همیشه وتو خواهد کرد.
علاوهبراین، تضمینی وجود ندارد که اسلامآباد بر تعهدات خود در این توافق پایدار باشد. واشنگتن در ازای تعهد بلندمدت پاکستان برای محدودکردن برنامهی هستهایاش، در کوتاهمدت به پاکستان کمک خواهد کرد. اسلامآباد هرگز در گذشته علاقهای برای حفظ این تعهد نشان نداده است. درنهایت، آنچه پاکستانی نیازمند به منابع انرژی، درصورت انزوای هستهایاش از دست خواهد داد بیشتر از آن چیزی جامعه جهانی از دستیابی به چنین معاملهای بهدست میآورد. بنابراین، پیش از اینکه «جریان هستهای (nuclear mainstream)» بهشکل جدی درنظر گرفته شود، بار اصلی مسئولیت بر عهدهی پاکستان است تا حسن نیت خود را نشان بدهد –صادقانه درمورد فعالیتهای گذشتهاش در گسترش سلاحهای هستهای صحبت کند، حمایت از تروریسم را بهعنوان سیاست دولتش متوقف کرده، و یک موضع هستهای ثابت اتخاذ نماید. اگر چنین توافقی صورت بگیرد، منجر به ویرانی روابط ایالات متحده با هند خواهد شد که در سالهای 2005 تا 2008، از حلقههای سیاسی و حقوقی و فرایندهای بسیاری عبور کرده است، تا به هند اجازه داده شود تا سوخت، تجهیزات و تکنولوژی هستهای غیرنظامی وارد کند. حسننیت ایالات متحده برای هند، که ازطریق آن توافق ایجاد شده بود، یک شبه از دست خواهد رفت.
قرارداد پیشنهادی برای جریان اصلی برنامهی هستهای پاکستان و شکست در خطاب قراردادن نقش پاکستان در افغانستان، تنها سروصداهایی مبهم هستند. بهنظر میآید کاخ سفید کاملا از واقعیتهای سیاسی و امنیتی آسیا دور شده است. این مسئله که مقامات ایالات متحده و کارشناسان آن، هنوز دربارهی یک «فرماندهی سرکش» با «همفکری افراطی» که درپی کنترل بر بمب هستهای پاکستانی نگران هستند، عجیب و مضحک بهنظر میآید. ارتش پاکستان، سالها قبل بهسوی رفتارهای افراطی و سرکشی رفته است.
فارین پالیسی/ دروا جایشنکر
مترجم: معصومه عرفانی