در سالهای پسین، طالبان و سایر گروههای متحجر و تروریست، بیشتر قدرت نمایی میکنند. قدرت گرفتن این گروهها معلول سیاست ناروشن، غیر فعال و مدارا جویانهی امریکا، ناتو و دولتهای حامد کرزی و اشرف غنی میباشد. وضعیت کنونی معلول ندانم کاریها، تعصبات و حکومتداری بیبرنامه با گرایش قومی است. این نوع رفتار حکومت و حامیان خارجیاش وضعیت را تا جای نامطمئن کرد که طالبان توانستند مرکز یک ولایت را سقوط بدهند. سقوط قندوز به دست طالبان، تدوام جنگ از جنوب تا شمال، نبود سیاست روشن در بحث جنگ و صلح، اختلاف دیدگاه بین حکومت افغانستان و ضعف مدیریت سیاسی، عدم تعادل و فقدان سیاست روشن در روابط با پاکستان، جنگ پنهان استخباراتی بین قدرتهای بزرگ جهان و تأثیرات آن بر افغانستان منحیث یک کانون منازعه منطقهی، زمینه را یک بار دیگر برای بازماندگان گروههای مجاهدین سابق و تشنه به قدرت فراهم کرده است، تا از این فرصت استفاده کرده و دوباره مسلح گردند. این وضعیت سبب شده است تا صدها نفر در مناطق مختلف افغانستان برای دفاع از خود سلاح بیابند و بار دیگر مسلح شوند. اینکه مردم میخواهند از خود دفاع کنند؛ چون دولت به تنهایی یا نمیتواند یا نمیخواهد علیه طالبان بیایستد، حرف بد نیست. اما بدی این کار در این است که این افراد و گروهها یک بار دیگر دورهی ماقبل طالب را احیا خواهند کرد. وضعیت بد امنیتی، دلیل مسلح شدن مردم است.
مردم از ترس وحشت طالبان و داعش در بسیاری از مناطق افغانستان یک بار دیگر سلاح گرفتند تا از زندگی خود دفاع کنند. در این میان، اما چهرههای جهادی گام را جلو گذاشتهاند و شورایی را تشکیل دادند. آنها ذیل نام مجاهدین میخواهند گروههای مسلح خود را داشته باشند و ظاهراً علیه تهدیدات طالبان مقاومت و مبارزه کنند. برای چهرههای جهادی چه در زمان جهاد و مقاومت و چه در دورهی پسا طالبان، مجاهد و جهاد به هر فرد آنها خلاصه میشد. به خوبی به یاد داریم که در دوره نخست، ریاست جمهوری کرزی زمانی که احمد ضیا مسعود معاون اول بود، قسیم فهیم داد میزد که مجاهدین به حاشیه کشیده شده است. هدف واضح بود مجاهد یعنی فهیم. به همین طریق حالا به نظر میرسد وقتی که سیاف در بدنه اصلی قدرت نباشد مانور سیاسی بدهد تا افکار عامه را تطمیع کند که طالبان دشمن است و فقط مجاهدین میتوانند اینها را شکست دهد. واقعیت امر این است که چهرههای درشت جهادی یا رییسان تنظیمهای دورهی جهاد سالهای متمادی است که صاحبان اصلی قدرت میباشند. حکومت پسا طالبان بدون هیچ شبهی حاکمیت دور دوم مجاهدین بود. اکثریت مطلق حکومت کرزی جمع شخص وی، مجاهدین بودند؛ اما معدود کسانی که برون از قدرت مانده بودند از فقدان مجاهدین در دستگاه حکومت فریاد میزدند. حالا هم اگر سیاف عَلم جهاد را بر میدارد، مجاهد یعنی سیاف است.
در حکومت ائتلافی کنونی نیز از شش ستون نامتوازن آن، چهار ستون را مجاهدین تشکیل میدهد. با همه این بازهم حرف چهرههای جهادی این است که مجاهدین در حاشیه قرار دارند. معلوم نیست دیگران هم در این کشور حق زندگی دارند یا خیر. ظاهر قضیه زیبا است که مجاهدین میخواهد با دولت همکاری کند تا بقای نظام را تضمین کرده باشد. اما، کمتر کسی از پیامد مسلح شدن مجاهدین و غیر مجاهدین (نسل بعد از دورهی جهاد) در فردای کشور گزارش میدهد. فردای مسلح شدن مردم و مجاهدین اگر درست مدیریت نشود، برگشت افغانستان به دوره ماقبل طالب است. بسیاریها آن دوره را به خوبی به یاد دارند. جنگ سالاران آن زمان در اکثر نقاط افغانستان ظلمهای فراوان براه انداخته بودند. شما همین حالا در بسیاری از مناطق کشور که مردم مسلح شدهاند، یک نوع وضعیت نابسمان را میبینید.
حرف این است که شرایط ناگزیری پیش آمده و مسلح شدن مردم میتواند، تا جایی حکومت را بر همان ستونهایش حفظ کند؛ اما فردای افغانستان را روشن نشان نمیدهد. حالا چه طالبان و سایر گروههای تروریستی شکست بخورند یا به همین حالت بمانند، ولی مسلح شدن مردم و مجاهدین سابق آن رویایی یک افغانستان دموکرات و دیگر اندیش را نابود میسازد. در یک چنین وضعیت عنان حکومتداری از دست مسئولین به صورت خودکار خارج میشود. وقتی سلاح به دوشان در یک جامعه زیاد شود، نیرویهای فکری آن جامعه به حاشیه کشیده میشوند. در یک چنین وضعیتی است که اندیشه و دانش جایگاهاش پاینتر از تفنگ قرار میگیرد و صاحبان آن پیش خدمت قوماندانان میشوند. دغدغه اصلی نظام باید حفظ ارزشهای چهارده سال گذشته باشد. حالت جنگی و مسلح شدن مردم در هیچ جای دنیا ثبات را نشان نمیدهد. سلاح به دوشان اگر امروز مقابل دشمن میرزمند، فردا ممکن درد سر کلان برای مردم بیسلاح شوند.
در یک چنین وضعیت این پرسشها مطرح میشود؛ آیا واقعاً حکومت افغانستان و دستگاه اصلی انحصاری قدرت به دلیل تعریف قومی از طالبان چنین میخواهد؟ آیا آوردن هرج و مرج در کشور به نفع دستگاه قدرت و مردم سمت جنوب است؟ آیا حکومت اراده لازم برای مبارزه با تروریستان را ندارد یا توانایی آن را در خود نمیبیند؟ آیا حکومت کنونی طرح و برنامه سنجیده شده و مدون در مورد منافع ملی، جنگ و صلح دارد؟ آیا حکومت همسوی با گروههای دهشتافگن دارد یا اینکه بازی قدرتهای بزرگ جلو دار حکومت است؟ کدام عوامل باعث شده است که حکومت به خواست مجاهدین تن دهد و از سوی دیگر مردم خود در صدد پیدا کردن سلاح و دفاع از حریم خویش شده است؟ در این مورد میتوان بسیار سوال طرح کرد. این پرسشها ممکن همه پاسخ مثبت یا منفی داشته باشند. پاسخ این پرسشها چه مثبت باشد یا منفی، اگر حکومت و جامعه روشنگری افغانستان یک تکان جدی نخورد، هیچ فردی در این کشور از دست سلاح به دوشان خواب آرام نخواهد داشت. ما آن دوره را تجربه کردیم و تکرار تاریخ، تکرار رجعت جامعه به عقب گرایی است.
من به این باورم که اگر دیدگاه قومی در مسایل جنگ و صلح مطرح نباشد و نزاع مزخرف قدرت طلبی در میان حکومتچیان از بین برود و حکومت سیاست واضح در برابر پاکستان اتخاذ کند و از رهگذر نهادهای بینالمللی بر پاکستان فشار آورد در کنار آن، از امریکا، ناتو، بریتانیا، آلمان، چین و روسیه که با برخی پیمان استراتژیک هم دارد، جدی کمک بخواهد، هنوز فرصت چیره شدن بر طالبان و سایر گروههای تروریستی وجود دارد. فقط لازم است حکومت تعریف از دوست و دشمن از یک سو و اراده لازم را در مبارزه با آنها از جانب دیگر داشته باشد. در این صورت محو طالبان از صحنه سیاسی- نظامی کشور غیر ممکن نیست. کرزی نگاه قومی با طالبان داشت و سیاست انعطاف پذیرش باعث شد که طالبان در نخست هزاران انسان هموطن ما را در سمت جنوب به کشتن بدهد. شک نکنید نابودی طالبان نسبت به سیاست تزرع که به آنها قدرت بیشتر میدهد، هزینه کمتر دارد. فرصت به طالب پیامدش جاری شدن دریای خون در جادههای کشور است. از جانب دیگر مسلح کردن مجاهدین و سایر مردم، به احتمال زیاد نتایجاش هرج و مرج و زنده شدن عقدههای گذشته است. راه سوم مبارزه جدی حکومت و مردم زیر نظر نهادهای امنیتی به همکاری قوتهای خارجی تا نابودی تروریستان است.