نشانه‌های اتلاف برجسته‌تر است قربان!

از سنگر روشن‌گری

دهقانی می‌خواهد گندم زرع کند اما زمین گندم را آماده نمی‌کند. درست آبیاری نمی‌کند، به علف‌های هرزه‌ی گندم‌زار چنگ نمی‌زند و از ریشه نمی‌کشند شان. باید هم طبیعی باشد که حاصل خوبی برندارد. حتا ممکن است هیچ حاصلی نگیرد و عیالش که به امید حاصل گندم‌زار نشسته‌اند، به معنای واقعی کلمه ناامید شوند.
داستان صلح در افغانستان نیز چنین است. ما شنیدیم که دفتری در قطر برای های صلح باز شد، هیئت مذاکره‌کننده‌ی افغانستان با هیئت پاکستانی روی مسایل صلح با طالبان کرد. رییس جمهور به چین رفت تا از چین بخواهد که در های صلح، پاکستان را متقاعد کند تا طالبان را به پای میز مذاکره بکشاند و از این قبیل تیترها و خبرها.
اما صلح، هم‌چنان وجود ندارد. نخود سیاه شده در بازار شلوغ بازی‌ها. پس از آن‌که مرگ ملا عمر فاش شد، گفتگوهای صلح به کما رفت. کشمکش‌ها بر سر جریان رهبری گروه طالبان، زمان در کما بودن گفت‌وگوهای صلح را تمدید کرد. خشم اشرف غنی و عتابش بر مردم و دولت پاکستان پس از حمله‌ی انتحاری در شاه شهید کابل، را به یاد بیاورید؟ آیا مردم و دولت پاکستان ما را دوست خویش می‌خوانند؟ فرقی نمی‌کند که مردم پاکستان ما را دوست خویش بخوانند یا نه چون این‌جا (افغانستان) به اندازه کافی جا برای توحش و فضا برای تجسس وجود دارد. فارغ از این‌که جریان تروریسم در اکثر کشورها و از جمله در افغانستان، کانالی برای تجارت و فعالیت‌های سیاه اقتصادی است، زمینه‌های ترور هم در افغانستان مهیاست.
سنگرگیری جریان‌های تروریستی در کوه دین و مذهب یکی از عوامل موفقیت و بقای شان است. حتا در خیلی از موارد دیده شده که مردم به لحاظ عقیدتی با گروه‌های تروریستی به ویژه گروه طالبان هم‌سو و هم‌فکر هم هستند، چیزی که در سقوط قندوز شاهد بودیم. سختی کار هم این‌جاست که به هیچ‌کسی نمی‌توان گفت که این‌جای عقیده‌ی تو مشکل دارد و باید اصلاح شود. این سختی هر روز سخت‌تر هم می‌شود، چرا؟ از یک‌طرف حکومت افغانستان در زمینه‌ی روشن‌گری کوتاهی می‌کند، از طرف دیگر سنگر تبلیغاتی طالبان فعال است، به حدی که پای گوش ارگ کمپ می‌زنند و یارگیری می‌کنند.
صلح بدون هزینه و سرمایه‌گذاری روی ایجاد بستر صلح ممکن نیست. با آن‌که یک قسمت صلح به راحل شریف و نواز شریف که از نظر ما هیچ‌کدام شان شریف نیستند، مربوط می‌شود اما قسمت عمده‌ی صلح بر می‌گردد به جامعه‌ی ما. بستر صلح باید به‌دست حکومت افغانستان ایجاد شود و این بستر زمانی فراهم خواهد بود که حکومت و مردم افغانستان روی تنویر اذهان عامه سرمایه‌گذاری کرده باشند. یا بهتر است بگویم مبارزه جدی، گسترده و مداوم با تفکر طالبانی، از الزامات صلح است. ما با پیره‌مردان طالب صلح کنیم، با آن‌هایی که تازه به تازه طالب می‌شوند چه کنیم؟ ما عملاً دیدیم که طالبان پیوسته به پروسه‌ی صلح، در بهترین حالتش دیگر شخصاً طالب نیست اما جای او خیلی زود در صف طالبان پر شده.
نمی‌خواهم بگویم مقامات پاکستانی در ایجاد صلح نقشی ندارند، دارند و خوب هم دارند. به فرض که راحل‌های شریف و ناشریف پاکستان از هر طریقی ممکن، طالبان را وادار به صلح کردند، هیچ ضمانتی و هیچ نیروی کنترل کننده‌ی در اختیار افغانستان نیست که فردا دوباره وادار شان به شورش نکنند. به همین دلیل است که سنگر روشن‌گری در افغانستان باید فعال شود. پایگاه‌های اطلاع رسانی گسترده شود، اطلاعات متنوع و از دایره‌ی صرف اطلاعات دینی-مذهبی بیرون شده و به خورد مردم داده شود. شما در تاریخ پنج هزار ساله خویش نگاه کنید، می‌بینید که پایگاه‌های اطلاع رسانی در افغانستان در طول قرن‌ها به مسجد خلاصه می‌شده و اطلاعاتی که از این پایگاه در جامعه تزریق می‌شده، صرفاً اطلاعات دینی و مذهبی بوده. و متاسفانه باید گفت که حتا همین اطلاعات طوری عرضه می‌شده که منافات اجتماعی، قومی و مذهبی را دامن می‌زده تا انگیزه دادن به مردم برای زندگی مسالمت‌آمیز.
حکومت وحدت ملی فرصت و امکانات تزریق اطلاعات متنوع و دقیق را به صورت گسترده در اختیار دارد. از این امکانات باید استفاده‌ی بهینه کند اگر واقعاً صلح برای شان مهم است. ذهن جامعه را روشن و از زیان‌های افراطی‌گری آگاه سازد. این کار سخت و زمان‌بر است، اما اگر به فرداها موکول شود، فردا دیر خواهد بود و ما بازهم شاهد سفر راحل به کابل و اشرف به اسلام آباد خواهیم بود و نتیجه‌ی ملموسی هم نخواهیم گرفت. اچین و قیصار و وردوج هم‌چنان خونین خواهند بود و غم سنگین هم‌چنان سنگینی خواهد کرد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *