پیش‌بینی سال 1395

مرغ ما چند لِنگ داره؟

حتماً بارها و بارها شنیده‌اید که فلانی مرغش یک لِنگ داره و آدم‌هایی که مرغ‌شان یک لِنگ دارد، با منطق و استدلال و تأمل، میانه‌ی خوبی ندارند. حالا این به چه معناست؟ ما که عادت داریم به معنای یا به‌قول آقای کرزی به مانایش فکر نکنیم، اما اگر فکر کنیم به این نتیجه می‌رسیم که فلانی آدم لجوجی است. وقتی حرفی بگوید یا کاری بکند، شما هر قدر دلیل و شاهد بیاورید، او از حرف و کارش یک قدم هم پس نمی‌آید و معتقد است که حرف او و کار او درست است. به‌طور مثال، وقتی کریم خرم در دوران وزارتش در وزارت اطلاعات و فرهنگ، کتاب‌ها را به دریای هیرمند انداخت، پیش خود چنین فکر می‌کرد که این کتاب‌ها به ضرر مردم است. هرچه برای او سند آوردند که نه‌خیر آقای خرم! این کتاب‌ها به هیچ‌وجه به ضرر افغانستان نیست، به نفع مردم و به نفع کشور است؛ اما مرغ او یک لِنگ داشت. به همین خاطر کتاب‌ها را با کمال افتخار در دریا انداخت.
مثال‌ها برای اینکه فلانی مرغش یک لِنگ داره، زیاد است. هم در سطح دولت‌مردان، هم در سطح مردم عادی. مسأله این نیست که چه تعداد آدم‌ها مرغ‌شان یک لِنگ دارد، مسأله این است که چرا مرغ ما یک لِنگ دارد؟ اگر بخواهیم بفهمیم که چرا مرغ ما یک لِنگ دارد، باید از لحاظ لِنگولوژی آدم برجسته‌یی باشیم. لِنگولوژی به علم شناخت لِنگ یا لِنگ‌شناسی گفته می‌شود.
من از همین ابتدا اعتراف می‌کنم که لِنگولوژی من خوب نیست، ممکن خوب توضیح داده نتوانم. به همین خاطر قبل از قبل از شما سپاسگزارم که مرا می‌بخشید. اینکه چرا مرغ اکثر ما یک لِنگ دارد، ریشه در تاریخ چند صد ساله دارد. به این معنا که چند صد سال است در افغانستان، باورها تحمیل می‌شود. ارزش‌ها دیکته می‌شود. راه‌ها محدود و بال‌ها بسته می‌شود. حالا اگر بپرسید که این سفسطه چه معنا دارد؟ به این معناست که فرض کنید همین حالا یک کودک در خانواده‌ی شما متولد می‌شود. شما خوشحال می‌شوید. میزان خوشحالی شما، بستگی به جنسیت کودک هم دارد. اگر پسر باشد، کمی بیشتر خوشحال می‌شوید. از وقتی که این کودک شروع به حرف زدن و حرف یاد گرفتن می‌کند، شما به‌عنوان پدر، مادر، برادر بزرگتر، خواهر بزرگتر، شروع می‌کنید که به او چیزهایی یاد بدهید. شما به کودک خویش، چیزهایی یاد می‌دهید که باور دارید درست است. اگر کودک شما، هنگامی که می‌تواند بیرون برود، چیزی خلاف انتظار شما یاد بگیرد، کمی ناراحت می‌شوید.
یکی از مواردی که هیچ کدام ما در یاد دادن آن به کودک مان تعلل نمی‌کنیم، مسایل دینی-مذهبی است. ما که هیچ تردیدی در درست بودن باورهای دینی-مذهبی خویش نداریم، آن را طوری به کودک خویش انتقال می‌دهیم یا کوشش می‌کنیم انتقال بدهیم که او هم هیچ تردیدی به دلش راه ندهد. این مسأله از خانه، از کودکستان شروع، تا مکتب و دانشگاه و تا آخر عمر ادامه می‌یابد. حرف من در مورد اصل و ماهیت دین و مذاهب نیست، حرف من روی انتقال باورهای دینی-مذهبی است. حالا اگر این کودک از شروع تا آخر عمر ما، مطابق باورهایی که به ما رسیده و ما آن را به او انتقال داده‌ایم حرکت کرد، اعتراضی بر او وارد نیست. اما اگر او کمی متفاوت‌تر از ما رفتار کرد یا به باورهای تحمیل شده‌اش شک کرد، او در نظر ما یک آدم منحرف به‌حساب خواهد آمد. ما به او به چشم یک فرد گمراه، یک فرد بدبخت که آخرتش را از همین حالا باخته، نگاه خواهیم کرد. کوشش می‌کنیم او را دوباره به راهی که باور داریم راه درست است، برگردانیم. اگر برگشت که خوب، اگر برنگشت، او را تحمل نمی‌توانیم.
این کار درست نیست. چرا؟ چون ما فکر می‌کنیم که تنها راه حق همین است که ما می‌رویم. باقی تمام راه‌ها، راه‌های شیطانی است و به جهنم می‌انجامد. و چون ما در مسیر حق و درست قرار داریم، این حق را به خود می‌دهیم که اعمال زور و خشونت بالای آن‌هایی‌که در راه دیگری قرار دارند را مجاز و حلال بشماریم و آن را ثواب هم بدانیم. این نوع باور، عملاً ما را برای هر نوع خشونتی در قبال دیگران آماده می‌سازد.
خُب حالا باید از خود بپرسیم که مرغ ما چند لِنگ داره؟ این گناه نیست و نباید هم گناه باشد. صرفاً برای این خوب است که اگر بشری را دیدیم که مثل ما نیست و باورها و ارزش‌هایش از ما متفاوت است، او را فوراً از بین نبریم. یک کمی به او و باورهایش احترام بگذاریم، انسانیت کنیم. باور کنید خیلی جاها، انسانیت و رفتار انسانی را مساوی می‌گیرند با بی‌دینی و لامذهبی و گمراهی! در حالی‌که چنین نیست.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *