در حالی که در سالهای اخیر کافهها، رستورانتها و مراکز نمایش در کابل یکی پس از دیگری مورد حمله قرار گرفتند، محوطهی دانشگاه امریکایی افغانستان واحهی نادری برای تعدادی از روشنترین مردان و زنان جوان این کشور باقی ماند. این دانشگاه فراتر از ارائهی آموزش با کیفیت، یک نگاه اجمالی از زندگی بیخیالی بهدور از خشونت غیر قابل پیشبینی که دیگر بخشهای پایتخت را آزرده است، نیز ارائه میکرد. پشت لایههای امنیتی، دانشآموزان میتوانستند در ورزشگاه بسکتبال بازی کنند، در مسابقات بحث رقابت کنند یا صرف هنگام نوشیدن قهوه بحث اخلال نشده داشته باشند. چهار شنبه شب، این حس آزادی نیز مختل شد.
مردان مسلح با کلاشینکوف و نارنجک ابتدا محافظی را در لیسهی نابینایان در جوار [دانشگاه امریکایی افغانستان] به ضرب گلوله کشتند. یکی از آنها موتر مملو از مواد انفجاری را به طرف دیوار پوهنتون امریکایی افغانستان هدایت کرد و [با انفجار دادن آن] در دیوار خالیگاهی ایجاد کرد. دو ستیزهجوی دیگر بهسرعت وارد محوطه شدند، جایی که صدها دانشجو در صنفهای شبانه درس میخواندند. حمله کنندگان با اسلوب، مردان و زنان را در داخل گیر انداختد و در جریان یک محاصرهی وحشتناک شبانه نزدیک به 10 ساعت با نیروهای امنیتی افغانستان جنگیدند.
در بامداد روز پنجشنبه، حداقل 13 تن مرده بودند: هفت دانشجو، سه افسر پولیس، دو محافظ دانشگاه و یک محافظ شبانه در لیسهی همجوار نابینایان. عبدالبصیر مجاهد، سخنگوی پولیس کابل گفت که بیش از 30 تن دیگر در این حمله زخمی شدند، وزارت صحت عامه در یک برآورد دیگر گفت که 16 تن کشته شدند و 53 تن زخم برداشتند.
این حمله بیتردید ضربهیی به افغانهای جوانی بود که تصمیم گرفته بودند مهاجرت دستهجمعی و فرار از جنگ در کشور را به مبارزه بطلبند و در عوض رویاهایشان را در شرایط دشوار در داخل دنبال کنند. در میان کشته شدگان نقیب احمد خپلواک بود، استاد جوان در دانشکدهی حقوق این دانشگاه که اخیرا ماستریاش را از طریق برنامهی فولبرایت در ایالات متحده تکمیل کرده بود و به افغانستان برگشته بود تا تدریس کند. او انتظار داشت که بهزودی برنامهی دکترایش را در بریتانیا آغاز کند. ایوب خاورین، یکی از دوستان او در امریکا در یک پست فیسبوکی نوشت: «[اسناد] ماستری تو هنوز در لابلای اوراق من افتاده است – به من گفتی که آن را مهر و تایید کنم». «دهنم بشکند که تو را تشویق کردم به کشور برگردی. اما تو به هر حال به من گوش نمیدادی – تو در عشقت برای کشور میجوشیدی و در نهایت در آن دفن شدی».
دانشگاه امریکایی افغانستان، از آغاز به کارش در سال 2006 پسران و دختران خانوادههای برجستهی افغان را جذب کرد. اما دانشجویان فقیرتر زیادی بورس دریافت کردند و از جمله امیدوارکنندهترینهای این دانشگاه هستند. سمیع سروری دانشجوی موفق انستیتوت ملی موسیقی افغانستان بود، جایی که مهارتهای او با دلبرا (یک ساز محلی) او را به بخشی از یک ارکستری تبدیل کرد که به ایالات متحده سفر نمود و در «مرکز کندی» موسیقی نواخت.
به گفتهی شبیر کابلی، یکی از دوستان او، پس از حملهیی در سال 2014 در مرکزی در کابل، جایی که آنها کنسرت داشتند، او موزیک را ترک گفت. در خزان سال گذشته، آقای سروری برندهی بورس تحصیلی دانشگاه امریکایی افغانستان شد. او در دومین روز حضورش در صنف کشته شد. او در آخرین پست فیسبوکیاش، به روز سهشنبه، دانشگاه امریکایی افغانستان را بهعنوان موقعیت ضمیمه کرده و نوشته بود: «اینجا هستم و انتظار یک آیندهی قشنگ و روشن را دارم». احمد سرمست، بنیانگذار و مدیر انستیتوت ملی موسیقی افغانستان که برای شش سال به سروری تدریس کرد و در جملهی زخمیان حمله بر کنسرت در سال 2014 بود، گفت: «او آرزو داشت به خانوادهاش کمک کند و مانند یک کوه با آنها باشد. خانوادهی او بسیار فقیر است و مادرش تلاش کرد به فرزندانش کمک کند به اهدافشان برسند».
رییسجمهور اشرف غنی روز پنجشنبه این حمله را محکوم کرد و آن را یک عمل وحشیانه علیه پیشرفت خواند. این دانشگاه بهدلیل نگرانیهای امنیتی مسدود است. هر سه حمله کننده کشته شدند، وابستگی آنها تا شام پنجشنبه اعلام نشده بود. اما دفتر آقای غنی در بیانیهی دیگری گفت که شاخهی حقانی طالبان یا برخی از جناحهای دیگر مستقر در پاکستان مظنون هستند. در این بیانیه آمده است که آقای غنی به جنرال راحل شریف، رییس ستاد ارتش پاکستان، تماس گرفت و «خواهان اقدامات جدی و عملی علیه تروریستانی شد که این حمله را سازماندهی کرده بودند».
در طول شب، اعضای خانوادهی افرادی که در داخل محوطه گیر مانده بودند بیرون از یک کمربند امنیتی جمع شدند و منتظر اخبار بودند. تعدادی از دانشجویان در داخل برای کمک به شبکههای اجتماعی رو آوردند اما بعدا خاموش شدند – بسیاری از آنها ناامید بهدنبال جلوگیری از متوجه شدن مردان محل به مخفیگاههایشان بودند. صدیق صدیقی، سخنگوی وزارت داخله، گفت که نیروهای ویژهی افغانستان برق منطقه را قطع کردند و به تخلیهی صدها دانشجو آغاز کردند، آهسته حرکت میکردند تا از تلفات ملکی جلوگیری کنند. مقامهای امنیتی گفتند که هردو مسلح نفوذی اندکی پس از 7 شام، زمانی که حدود 160 دانشجو در صنفی درا ین ساختمان بیات درس میخواندند، وارد این ساختمان شدند. یکی از ستیزهجویان در نزدیکی یک راهپله در منزل اول موضع گرفته بود در حالی که دومی بالا رفته بود تا صنفهای درسی در منزل دوم را هدف قرار بدهد. ستیزهجوی اولی که دانشجویان را در هنگام فرار گلولهباران کرده بود، باعث مرگ اکثریت دانشجویان شده بود. مقامها گفتند که ستیزهجوی مستقر در منزل او حدود ساعت یکونیم شب کشته شد. مرد مسلح مستقر در منزل دوم برای دو ساعت دیگر بر سربازان نیروهای ویژه نارنجک پرتاب میکرد. این محاصره اندکی قبل از ساعت 5 بامداد روز پنجشنبه خاتمهیافته شده اعلام شد.
تعدادی از کسانی که در داخل دانشگاه گیر مانده بودند یک تجربهی دردناک و وحشتناکی را توصیف کردند که بخش بزرگ آن را انتظار مرگ در تاریکی کامل تشکیل میداد. آنها در کمدهای ورزشگاه یا زیر میزهای صنف مخفی شدند. تعدادی از منزل بالایی پریدند و پاهایشان را شکستند، در حالی که دیگران توانستند از دیوارهای محوطه بالا بروند. عبدالله فروتن، دانشجویی که تا آخرین لحظات محاصره گیر مانده بودند، گفت هنگامی که انفجار اولی رخ داد او در کلاسی در منزل سوم بود. حدود 10 تن از همصنفان او تلاش کردند به منزل اول بروند و فرار کنند اما مردان مسلح قبلا وارد ساختمان شده بودند بنابراین آنها به سرعت به منزل سوم برگشتند و تلاش کردند در داخل صنف پنهان شوند. فروتن گفت: «ما خود را مانند مردهها روی زمین انداخته بودیم و تمام چوکیها را پیشرویمان قرار داده بودیم و پشت چوکیها پنهان شده بودیم». آقای فروتن گفت که دو تن از همصنفان او زخمی شده بودند، یکی از ناحیهی پشت و دیگری از ناحیهی پا. آنها دستهایشان را روی دهنشان گذاشته بودند تا صدای گریهیشان را که میتوانست مهاجمان را متوجه بسازد، خفه کنند. آقای فروتن گفت: «یکی از همصنفانم با ما به منزل سوم برنگشت. ما بعدا فهمیدیم که او کشته شده است».
محمد داوود، 26 ساله و دانشجوی اقتصاد، گفت که کلمهاش را خواند و در صنفی در منزل سوم زیر میزها پنهان شد. مهاجمان چندباری در تاریکی شلیک کردند و سپس به اتاق بعدی رفتند. آقای داوود به خود میپیچید که آیا از پنجره بیرون بپرد یا نه. برگشت ناگهانی مرد مسلح به صنف تصمیم او را آسانتر ساخت. او گفت: «وقتی او شلیک کرد، پریدم و فکر نکردم که چه اتفاقی خواهد افتاد». النار جمال، دانشجویی 18 سالهیی که بورس تحصیلی دریافت کرده بود و پس از سالها بیجاشدن در پاکستان اولین هفتهی حضور در دانشکده را تجربه میکرد، موفق به انجام این کار نشد. امید شریفی، پسر کاکای او گفت که خانم جمال که خانوادهاش او را الینا مینامید، در منزل دوم درس میخواند و در میان کسانی بود که پریدند. وقتی خانوادهی او سرانجام جسد او را از سردخانهیی یافت، آنها زخمهای ناشی از گلوله را بر بدن او دیدند. پدر او، دستفروش، در پاکستان بود تا ترانسکرپت دورهی لیسهی خانم جمال و لباسهای جدید برای دانشگاه او بیاورد. شریفی گفت: «مادر او هر پانزده دقیقه غش میکند».
نیویارک تایمز/مجیب مشعل، محمد فهیم عابد و زهرا نادر
ترجمه: حمید مهدوی