خزیدن بقه تا لب جوی است

در برنامه‌یی که به‌مناسبت پنجمین سالیاد شهادت استاد برهان‌الدین ربانی روز پنج‌شنبه در تالار لویه‌جرگه برگزار شده بود، اکثریت رهبران جهادی و سران حکومت وحدت ملی حضور داشتند. حرف‌ها و سخنانی که در این برنامه مطرح شدند نیز تا حدودی عمومی و فارغ از گرایشات خاص به‌نظر می‌رسیدند. در هنگامه‌یی که گلبدین حکمتیار، این سیاست‌مدارِ با گذشته‌ی تیره و تار، دوباره پا به عرصه‌ی قدرت می‌گذارد و با توجه به وضعیت ویژه‌ی کشور، عمومیت سخنان مطروحه در این‌دست برنامه‌ها قابل درک است. با این‌وجود، افغانستان کشوری است به‌غایت قطعه‌قطعه و ازهم گسیخته. کشوری که شخصی چهارده سال بر اریکه‌ی ریاست‌جمهوری آن تکیه زده است، به‌سادگی می‌تواند از نیرویی به دفاع برخیزد که ریاست‌جمهوری چهارده‌ساله‌ی خودش مرهون سقوط سیاسی آن نیرو بود، بدیهی است که در یک حالت عادی به‌سر نمی‌برد.
کم‌تر از یک هفته برای حکومت وحدت ملی فرصت باقی مانده است تا خودش را برای شرکت در کنفرانس بروکسل آماده سازد. این مجالی است که برخورد منفعلانه با آن، چنان‌که خصلت یک‌ونیم دهه حکومت‌داری در افغانستان بوده، می‌تواند هزینه‌ی غیرقابل جبرانی را بر افغانستان بار کند. حکومت وحدت ملی تاکنون به‌مراتب ضعیف و غیرفعال‌تر از آن ظاهر شده است که قرار بود حمایت جامعه‌ی بین‌المللی را با آن جلب کند. یعنی، انفعال و نه‌فقط انفعال، بلکه سیاست‌گذاری‌های واگرا و نسنجیده‌ی حکومت وحدت ملی، امری است شناخته‌شده و همزاد با شکل‌گیری آن. همین‌اکنون بازتاب آن در آرای شهروندان به‌تمامی وضاحت دارد.
باری، محتویات مجموع آن‌چه در برنامه‌ی روز پنج‌شنبه ارائه شد، برمی‌گشت به مسأله‌ی صلح و در محور آن، موافقت‌نامه‌ی حکومت با حزب اسلامی که در روزهای اخیر به امضا رسیده است. این می‌تواند موردی چشم‌گیر در نزد جامعه‌ی جهانی برای تداوم حمایت‌های‌شان از افغانستان باشد. اما خطا خواهد بود اگر جامعه‌ی جهانی را آن‌قدر ناآگاه و ناآشنا با وضعیت افغانستان و آن‌چه که در این کشور رخ می‌دهد، بدانیم که به‌محض چند نمایش صوری حکومت، گول افسانه‌ی تعهد سران آن را بخورد. حکومت وحدت ملی در بدو شکل‌گیری بر اساس یک موافقت‌نامه‌ی سیاسی، تعهد انجام مواد و مواردی را داده بود که تا امروز، تقریباً هیچ‌یک از آن‌ها اجرا نشده است. برجسته‌ترین مورد، برگزاری لویه‌جرگه‌ی تعدیل قانون اساسی و تبدیل پست ریاست اجراییه به نخست‌وزیر اجراییه بود که اینک همه از اجرای آن ناامیده شده‌اند. توزیع تذکره‌های الکترونیک با تمام تأکیدات و اعتراضاتی که بر آن شد و توزیع آن می‌توانست تضمین بهتری برای سلامت و مصئونیت انتخابات آینده باشد، هنوز توزیع نشده و هیچ تلاش عملی معطوف به توزیع آن هم مشاهده نمی‌شود. ناکامی حکومت وحدت ملی به درازای عمر این حکومت است و فکر نمی‌شود که جامعه‌ی جهانی این‌همه را نداند. آن‌ها می‌دانند و از قبل نیز می‌دانستند که اگر پا پیش نگذارند، افغانستان از همان انتخابات مسخره‌ی 2014 نمی‌توانست عبور کند. مسأله اما این‌جاست که برای جامعه‌ی جهانی آن‌چه که مهم است، مردم این کشور است نه الزاماً حکومت. منظور این است که حکومت نیز فقط آن‌گاه امکان استقرار و استمرار می‌یابد که دست‌کم مردم دست از گریبان آن بکشند. با سرکوب و یا محروم نگه‌داشتن مردم و حمایت‌های آبکی از حکومت که نمی‌شود آینده‌ی یک کشور را تضمین کرد. از این‌لحاظ، حکومت وحدت ملی و به‌ویژه شخص رییس‌جمهور، حتا اگر آن حرکت‌های شتاب‌زده و عجولانه‌ی اخیر را نمی‌کرد، بازهم جامعه‌ی جهانی با آن بود و در کنفرانس بروکسل، بدون شک کشورها حمایت‌شان را از افغانستان اعلام می‌کردند.
این‌که آقای اشرف غنی در آغاز، چگونه تصویری از خود برای جامعه‌ی جهانی ارائه کرده بود و کشورهای حامی افغانستان چه‌مقدار از خواست‌ها و نیازهای‌شان را در وجود او تبارزیافته می‌دیدند، امروزه قضاوت بر آن مشکل است. بر سر این مسأله اما تردیدی نمی‌توان داشت که تصویر فعلی آقای غنی در نزد جهانیان، تصویری چندان خوش‌آیند و خوبی نیست. دلایلی که برای اثبات این ادعا می‌توان آورد، تا حد زیادی روشن و قابل درک است. از مشکلات فزاینده در کشور که بگذریم، دلیلی دیگر برای بردن به ماجرا، دقت به چهره‌یی است که آقای کرزی، رییس‌جمهور پیشین کشور در این آخرها از خود به نمایش گذاشته است. مدلول این حرف را در دو نکته می‌توان بیان کرد.
یک: پانزده سال قبل در 2001، پس از سقوط طالبان، زمانی‌که کرزی به ریاست دولت موقت برگزیده شد، این انتخاب دارای یک پس‌زمینه بود و پس‌زمینه‌ی آن، یک مقایسه‌ی ترجیحی بود که جامعه‌ی جهانی بین کرزی و اشخاص مدعی قدرت در آن زمان انجام داده بود. در دولت انتقالی و سپس اولین انتخابات افغانستان در سال 2003 نیز همین امر صادق است. جامعه‌ی جهانی آن‌زمان در وجود حامد کرزی کسی را می‌دید که می‌شد با آن افغانستان را از فلاکت موجود نجات داد و با گروه‌های تروریستی در این کشور خداحافظی کرد. این انگاره از آن‌جا منشاء می‌گرفت که کرزی آن سال‌ها، به‌واقع حامل چنین تصویر و نقشی می‌نمود. کافی است مقایسه‌یی میان آن تصویر و تصویری که در سال‌های آخر دور دوم ریاست‌جمهوری از آقای کرزی در دل جامعه‌ی جهانی نقش بست و تا امروز آن تصویر تیره‌تر می‌شود انجام بدهیم و بعد در نتیجه‌ی به‌دست‌آمده، با اندکی تسامح می‌توان اشرف غنی را با کرزی جایگزین کرد. آن‌وقت خواهیم دید که اشرف غنی هم می‌تواند در نسبت خود با جامعه‌ی جهانی، همان راهی را در پیش بگیرد که آقای کرزی یک‌بار آن را تا آخرش رفته است. رویکرد فرودستانه‌ی غنی در برابر جامعه‌ی جهانی و سیاست ناکارایش در برابر پاکستان در اوایل عمر حکومت وحدت ملی و چرخش‌هایی که تاکنون در این عرصه صورت گرفته، می‌تواند این ادعا را تأیید کند. لذا، اگر جامعه‌ی جهانی با وجود مشاهده‌ی کم‌کاری‌های فراوان و خلاف‌ورزی‌های آشکار حکومت وحدت ملی و در رأس آن آقای غنی، همچنان به کمک‌هایش از این کشور ادامه می‌دهد، دلیل آن را ورای محبوبیت به زوال‌رفته‌ی غنی و یا کارکرد حکومتش در این دو سال، در جای دیگری باید جست.
دو: حتا اگر بپذیریم که آقای کرزی آشکارا از طالبان حمایت نمی‌کند، مخالفتش با جامعه‌ی جهانی و از آن‌میان امریکا، یک امر آشکار و عینی است. کرزی سودآورترین سکو را جهت پرشش زمانی مساعد دید که در این آخرها فهمید حکومت وحدت ملی عاجز برگزاری لویه‌جرگه و انجام تعهداتی است که در تشکیل این حکومت، از شمار اساسات آن بوده است. او در مصاحبه‌ی اخیرش با بخش فارسی بی‌بی‌سی، به بحران مشروعیت نهاد ریاست اجراییه اشاره کرد و نیز بر کسانی که بر طبل مخالفت و مبارزه با طالبان می‌زند شورید. نسبت این حرف با ضعف آقای غنی و حکومتش در این است که اگر آن مواردی را که کرزی با استفاده از آن‌ها بر جامعه‌ی جهانی می‌تازد، مخالفت با طالبان را نقد می‌کند و یا از ختم دوره‌ی کاری ریاست اجراییه سخن می‌گوید، حکومت وحدت ملی به‌حکم وظیفه و مسئولیت اجرا می‌کرد، کرزی حالا فرصت پیراهن عثمان ساختن از آن‌ها را نداشت. این چیزی است که جامعه‌ی جهانی آن را درک می‌کند و خوب می‌داند که در گسترش این وضعیت، بیشتر از آن‌که کرزی مقصر باشد، غنی تقصیرکار است و حکومت وحدت ملی ضعیف و ناکارا عمل می‌کند. با تمام این موارد، بازهم افغانستان می‌ماند و حمایت‌های جامعه‌ی جهانی و کم‌کاری حکومت وحدت ملی.
تلاش‌ها برای پیشی گرفتن از همدیگر در کشور، اکنون بیش از هر زمان دیگری شدت یافته است. مردم به کنفرانس بروکسل به‌مثابه‌ی یک فرصت دیده و می‌کوشند به وجه مطلوب از آن استفاده کنند و صدای‌شان را به گوش حامیان جهانی‌شان برسانند، حکومت وحدت ملی با بالا و پایین پریدن‌های شکلی و ظاهری در تلاش است تا مردم را ساکت و جامعه‌ی جهانی را فریب بدهد تا بلکه بتواند با جلب حمایت آن‌ها، زمان باقی‌مانده را همچنان غرق در انفعال و بی‌پروایی بگذراند و بالاخره نیروهای مسلح مخالف دولت و حتا آن‌هایی که به‌نحوی از انحا نه در حکومت‌اند و نه در میان مردم، این فرصت را به چشم خلا و حفره‌یی می‌بینند که احساس می‌کنند خود را باید در آن جا بدهند. آشفتگی‌های اخیر کرزی را می‌توان در ذیل همین عنوان بررسی کرد. در وضعیت پیش‌آمده، همه می‌کوشند از هر وسیله‌یی استفاده کنند تا خودشان را به آن هدفی برسانند که می‌تواند آن‌ها را در یک موضع برتر و مطمئن‌تر قرار بدهد. در مطالبات و خواست‌های مردمی، این امر نیت همیشگی آن‌ها را برمی‌سازد، چه این‌که تمام ماجرا نیز بر سر بهبودی زندگی آن‌هاست و این بهبودی قرار نیست با تنگ ساختن عرصه برای دیگران به ارمغان بیاید. اما برای تقلاهای بی‌ریشه و شتاب‌زده‌ی حکومت و رویکرد شگفتی‌انگیز آقای کرزی، مصداقی جز «خزیدن بقه تا لب جوی» نمی‌توان متصور شد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *