چند روز پیش، یکی از وکلای پارلمان که عبارت باشد از حفیظ منصور گفت که دیگر جاها را بگذارید روی چشم من، حتا در دانشگاههای کشور به نام ثقافت اسلامی هم تروریست تربیه میشود. این سخن او هم بازتاب گسترده داشت، هم واکنشهای گسترده. حتا باعث شد من با یکی از طرفداران ثقافت گفتوگو کنم و از او بپرسم که ثقافت اسلامی چه ربطی به فاکولتههایی مثل اقتصاد، انجنیری، طب، وترنری، کمپیوترساینس و غیره دارد؟ و نیز بگویم که ثقافت اسلامی نوعی از زورگوییهایی است که در عصر حاضر در کشورهای اسلامی رواج بسیار دارد. (ببخشید اگر دانشکده میگفتم، مرا فحش ناموسی میداد. برای همین فاکولته گفتم که احساس نکند من مزدور ایران هستم). اما او گفت که تو خس کدام برزنی که بخواهی نظر داشته باشی؟! راست گفت، ناراحت نشدم. من دریافتم که من یکی از میلیونها افغانی هستم که خلق میشوند تا نظری نداشته باشند و صرفاً باید بشنوند، قبول کنند، حرکت کنند، به چاه بیافتند و رحمالله من یقرأالفاتحه معالاخلاص و الصلوات!
به هر صورت، داشتیم روی واکنشها به سخنان آن وکیل کار میکردیم. اولین واکنش در تالار پارلمان به سخنان او صورت گرفت. بهقول یکی از وکلای محافظهکار که میگوید به پارلمان رفته تا صرفاً کیسه پُر کند و کاری به خوب و بد بودن ثقافت مقافت ندارد، خوب شد آن لحظه تعدادی از وکلا با خود نارنجک و تفنگ نداشتند، ورنه آقای منصور تا حالا به آقای مقبور (آقای مقبور به وکیلی در گورشتافته گفته میشود) تبدیل شده بود.
بعدش تعدادی از جوانان غیور در مدینهی فاضلهی خویش یعنی فیسبوک، آمدند و در وصف جرأت و شهامت آقای منصور نوشتند و گفتند درود بر نواندیشی که پوز خفاشان را به خاک مالیدند! سلام بر منصوری که از دار نترسید و داعیهی اناالحق را بلند گفت و خواب شیادان دین را آشفته کرد! (نمیدانم چرا هرجا که قرار است از کسی حمایت کنیم یا بخواهیم او را برحق ثابت کنیم، حتماً باید طرف مقابل را خفاش، سگ، خرس، مزدور، احمق، کور، کثیف، گوساله و از این قبیل چیزها بگوییم؟ من واقعاً نمیدانم، اما معمول شده).
واکنشها در مخالفت به سخنان آقای منصور بیشتر بود. تعدادی از هواداران جانبرکف و ماین در مغز از همان اول روی آقای منصور خط کشیدند و گفتند که کشتنش روا، پارهپاره کردنش ثواب، قطعهقطعه کردنش برابر باشد با هفتادهزار یهودی را کشتن و در نهایت اعلام آمادگی کردند که او را بکشند تا عبرت برای بقیه شود. تعداد دیگری از هواداران ثقافت اسلامی، آقای منصور را به سبک ملایم تکفیر کردند. (سبک ملایم تکفیر آن است که یک یا چند نفر، یک دفعه به این نتیجه میرسند که فلانی کافر شده. خودشان کاری به او ندارند اما از بقیه مردم میخواهند که او را بکشند و اجازه ندهند که جامعه فاسد شود. مثل قضیهی فرخنده که خود آن مولوی حتا یک سیلی هم به فرخنده نزد، اما از بقیه خواست که او را با سنگ و چوب کشته، زیر موتر کنند، سپس در محضر پولیس و حکومت، جنازهاش را به آتش بکشند.)
در همین حال، جمع دیگری واکنش متفاوتتری نشان دادند. این جمع هرچند تا هنوز موتور کافرسازی خویش را روشن نکرده، اما سخنگوی این جمع به رسانهها گفت که ببینید! یک آدم، صرفاً یک آدم میآید و میگوید که ثقافت اسلامی در پوهنتونها تروریست تربیه میکند، گویا یک کشف مهم کرده. اما ما میگوییم ثقافت اسلامی تنها یک مضمون است، در فاکولتهها به دهها مضمون تدریس میشود. غیر از ثقافت اسلامی، باقی مضامین فرزندای این وطن را «تو را غرض نیست» تربیه میکند، از برای خدا گپ ما را کی بشنود؟! اگر به دخترها بگوییم که چرا پتلون میپوشی؟ چرا چادرت نازک است؟ چرا دامنت کوتاه است؟ میگویند تو را غرض نیست. اگر به بچهها بگوییم چرا کالای قُلبریده میپوشی؟ چرا پتلون تنگ میپوشی؟ مگر در صف جماعت کسی که در صف پیشرویت ایستاده و پتلون تنگ پوشیده، موقع رکوع آیا فکرت را خراب نمیکند؟ میگویند تو را غرض نیست. اگر قرار باشد مضامین اصلاح شود، اول باید بقیهی مضامین اصلاح شود که کل ملت را «تو را غرض نیست» تربیه کرده، بعد بیایید ثقافت را اصلاح کنید که تروریست تربیه نکند. سخنگوی این جماعت سخنانش را با قرائت بیت زیر به پایان رساند:
صبر حد دارد، اگر لبریز شود
هر مسلمان قاتل و خونریز شود