سخنگوی پیمان نظامی ناتو در افغانستان اعلام کرده که تا پایان سال 1396 شاخهی خراسانِ داعش نابود خواهد شد. برای اولینبار است که ضربالاجلی با زمانبندی روشن در مورد نابودی یک گروه تروریستی در افغانستان داده میشود. در همین شاخهی خراسان داعش البته انتظار چنین زمانبندییی برای پایان آن، میرفت. چهاینکه در دو سال گذشته داعش در افغانستان متحمل زیانها و آسیبهای کلانی شده است. دستکم ده رهبر و فرمانده این گروه تاکنون در حملات هوایی نیروهای امریکایی کشته شدهاند. اردوی ملی در طول یک سال گذشته بیشترین حمله را بر داعش در ولایات شرقی، بهویژه در ننگرهار انجام داده است و بر اساس گزارشهای رسمی این گروه یکسوم مناطق تحت کنترل و 75 درصد اعضای خود را از دست داده است.
دلیل این پیروزی در درجهی اول مقاومت محلی است. اما واکنش جدی هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده و نبرد اردوی ملی را نیز نمیتوان نادیده گرفت. با اینحال، نمیتوان با یقین چشم به تاریخی دوخت که برای نابودی داعش تعیین شده است. تا 11 ماه دیگر، شاید شبکهی داعش در افغانستان فرو بپاشد، اما نمیتوان این فروپاشی را به معنای نابودی این گروه پنداشت. علنی شدن حضور داعش حکومت وحدت ملی را در گرداب رقابتهای سیاسی منطقهیی انداخت. نمونهی روشناش نگرانی جدی چین و اعمال فشار بر گروههای سیاسی اویغور و نزدیکتر شدن روسیه به طالبان است. احتمال اینکه حکومت میخواهد با اعلام نابودی داعش از گرداب برهد، نیز متصور است. اما نابودی داعش در کوتاهمدت ناممکن است. به چند دلیل:
یک- داعش شاخهی خراسان، از میان مردم قبایلی (فتا) نیرو گرفته است. از این جهت، شاخهی خراسان داعش بیربط به بنیادگرایی و فعالیت تروریستی شبکههای محلی در آنسوی خط دیورند نیست. یک گمان بدبینانه، حمایت مخفی پاکستان از این گروه را نیز مطرح میکند. چه دولت پاکستان از این گروه حمایت کند یا نکند، بهدلیل بستر گستردهی بنیادگرایی دینی در این کشور، داعش با زوال قطعی در منطقه روبهرو نخواهد شد. مادامی که این گروه بتواند اعضای جدیدی را به خدمت بگیرد، کماکان بر حضورش ادامه خواهد داد.
دو- حضور داعش در مناطق شرقی و مرکزی کشور، بهلحاظ بسترهای فرهنگی و اجتماعی از دو منظر قابل تحلیل است. اول، از این حیث که بهرغم تصور عامی که وجود دارد، بنیادگرایی دینی و ایدیولوژی مذهبی «دیوبندی» در 30 سال اخیر بهصورت تدریجی رشد کرده و دامن گسترده است. در آشفتگی کنونی که تروریسم در سراسر جهان ریشه دوانیده و مهمترین نشانههای اقتدار و تمدن غربی را نشانه میرود، چه در برخورد هواپیماهای ربوده شده به برجهای تجارت جهانی و چه در حملهی یک تروریست به پارلمان لندن، افکار بنیادگرایانه در میان طیفی از مردم، بهخصوص جوانان حامیان و هوادارانی یافته است. در سرخوردگی اجتماعی، فقر مفرط فرهنگی و اقتصادی و برجستهتر شدن دوگانهی اسلام و کفر و در موردی نگرانکنندهتر: رانده شدن تدریجی تفکر مذهبی به سمت رادیکالیسم و نزدیک شدن به ایدیولوژی گروههای تندرو یا تکفیری، گروههایی مانند داعش برای برخی افراد جذاب و وسوسهبرانگیز است. بسیاری از مردم پس از دورهی جهاد علیه ارتش سرخ، بهلحاظ باورهای مذهبی و بهصورت غیررسمی به افکار تندروانه نزدیکتر شدهاند. گروههای تبلیغی-تکفیری فعالتر شدهاند. میتوان به دانشگاه کابل اشاره کرد، دانشگاهی که از آن بسیاری از جوانان جذب گروههایی مانند حزبالتحریر و دستکم در چند مورد جذب داعش در سوریه و عراق شدهاند. بخشی از عالمان دینی از وزارت حج و اوقاف گرفته تا مدارس و دانشگاهها، به مدد ایستایی دانش دینی در نیم قرن اخیر، به شبهقارهی هند نزدیکتر شده است.
از اینرو، اگر شبکههای تروریستی از هم بپاشند، ارواح بنیادگرا به زیست خود ادامه خواهند داد. آسیای میانه نمونهی روشن این وضعیت است: تروریسم خوابیده در زیر پوست کشورهای سکولار.
سه- نابودی داعش در حالیکه 19 شبکهی تروریستی دیگر به فعالیت خود ادامه خواهند داد، در واقع چیزی را تغییر نمیدهد. تمام گروههای تروریستی در کل هدف واحدی را دنبال میکنند. جهادگرایان صرفاً در تأمین منافع اقتصادی و سیاسی از هم تفکیک و به گروههای مجزا تعریف میشوند. چنانچه این منافع در قالب ادغام این گروهها به همدیگر تأمین شود، گروههای تروریستی با توجه به انعطافپذیری که تاکنون در عمل نشان داده، در ادغام به گروههای دیگر تردیدی نخواهد کرد.
سرانجام، از میان برداشتن داعش تا زمانی مرزهای شرقی و جنوبی بهخوبی حفاظت نشود، امر ناممکنی است. مادامی که قاچاق مواد مخدر و آمدورفت تروریستها ممکن است و منابع مالی این گروهها وجود دارد، نمیتوان به نابودی داعش یا هر گروه دیگری امیدوار بود. سرکوب نظامی در غیبت فعالیت فرهنگی و بازسازی نظام مذهبی و پویاسازی آن، نتیجهی اندکی به دنبال خواهد داشت.