16 سال پیش از امروز، فرمانده احمدشاه مسعود، در یک حملهی تروریستی کشته شد. دو روز پس از آن، برجهای تجارت جهانی مورد حملهی تروریستی قرار گرفت؛ حادثهیی که سبب شد، امارت طالبان از افغانستان برچیده شود. با این حال، در شانزدهمین سالروز این رخداد ناگوار، هنوز افغانستان در آتش جنگ میسوزد و طالبان تقریباً در تمامی نقاط کشور-به استثنای چند ولایت- به حملات خونبارشان ادامه میدهند. گفته میشود یکسوم خاک کشور بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم در کنترل طالبان است و بدتر از آن اینکه، در شانزدهمین سال سقوط طالبان، آمار تلفات شهروندان در حملات انتحاری بیشتر شده است.
در جریان این سالها، بهخصوص پس از خروج نیروهای ناتو و امریکایی از افغانستان و قدرت یافتن طالبان و دیگر گروههای تروریستی در این کشور، سالانه صرفاً رقم تلفات ملکی به حولوحوش پنجهزار نفر رسیده است. بهرغم آنکه خوشبینیهایی در مورد راهبرد جدید ایالات متحدهی امریکا و پیامدهای احتمالی آن وجود دارد، اما واقعیت این است که هنوز تا تأمین ثبات و رسیدن به صلح، راه دشوار و طولانییی در پیش داریم. مهمتر از آن، هنوز به این سوال بهدرستی پاسخ داده نشده که برای تأمین ثبات تا کجا باید رفت.
در گذشته، این خوشبینی وجود داشت که با سقوط امارت طالبان و تقویت نظام نوپای سیاسی کنونی میتوان از وضعیت موجود عبور کرد. این خوشبینی بسیار زود پایان یافت؛ درست روزی که شورای صلح ساخته شد. دیدگاه روشن آن زمان این بود که برای پایان دادن به جنگ، باید راه مصالحه، آشتی و گفتوگو با طالبان گشوده شود. کمتر از یک دهه از طرح این دیدگاه گذشته است، اما نتیجهی آن تاکنون ناامیدکننده بوده است. به این دلیل که حملات طالبان و گروههای تروریستی دیگر افزایش یافته، رقم تلفات ملکی و نظامی به مرور زمان سیر صعودی را میپیماید و فقر، ناامنی و بیثباتی اقتصادی و سیاسی بهعنوان تهدیدهای جدی در برابر آیندهی شهروندان قد برافراشته است. معنای سادهی وضعیت کنونی این است که باید با دیدگاهی که خواهان درافکندن طرح آشتی و مصالحه بود نیز خداحافظی کنیم. بهرغم خوشبینی و دیدگاه سیاستمداران، مردم نمیتوانند این واقعیت را انکار کنند.
در برنامهی تجلیل از هفتهی شهید و گرامیداشت سالیاد شهادت فرمانده مسعود، در حالیکه انتظار میرفت چهرههای سیاسی و مقامات ارشد حکومت به این سوال پاسخ بدهند، آنها بیشتر به طرح مسایلی پرداختند که بیشتر بر محور نگرانیهای شخصی و مقطعی آنها میچرخید. سخنرانیهای این چهرهها و پیام رییسجمهور از این منظر-به طرز ناامیدکنندهیی- حامل هیچ سخنی تازه نبود. از این جهت میتوان گفت که مقامات و چهرههای سیاسی کنونی نیز دیدگاه روشنی در مورد وضعیت کنونی و آیندهی افغانستان ندارند.
با این وجود، مسألهیی که بیتردید به بدتر شدن وضعیت امنیتی، اقتصادی و سیاسی کشور کمک کرده، تماماً وابسته به حضور طالبان، داعش، شبکهی حقانی و دخالتهای استخباراتی نیست. بخش عمدهی این مشکل، ریشه در حکومتداری بد، منازعات پیچیدهی سیاسی و اجتماعی و فساد مفرط دارد. به این دلیل که مجموع این مسایل، سبب شده است میلیاردها دالر تاراج شود، خدمات دولتی ضعیف باقی بماند و رشد اقتصادی و تأسیس زیربناها به رؤیا و آرزو تقلیل یابد. نیروهای امنیتی درست به همین دلایل تاکنون ضعیف باقی مانده و دستگاه اطلاعاتی کشور نیز به دلایل مشابه ناکارایی و ناتوانیاش را ثابت کرده است. تفنگسالاری در غیبت حضور نیرومند دولت و فقدان امنیت باری دیگر به گزینهی قابل دفاع در میان شهروندان تبدیل شده است. هنوز تذکرهی الکترونیک توزیع نشده، اطلاعات جمعیتشناختی بر اساس حدس و گمان تهیه میشود و انتخابات همواره با فساد و تقلب روبهرو شده است.
به نظر میرسد تا زمانی که اخلاق دموکراتیک در میان سیاستمداران کشور شکل نگیرد و تا زمانی که ارادهی واقعی برای مبارزه با فساد و تقویت حکومتداری خوب وجود نداشته باشد، هیچ راهی برای گذار به صلح و پایان جنگ وجود نخواهد داشت.