نجیب الله سعادت- هرات
اخیراً پنج برادر توسط طالبان در ولسوالی غوریان تیرباران شدند. در حالیکه موجی از ابراز انزجار از این کار طالبان در فضای عمومی بهوجود آمده، این گروه اعلام کرده که دو تن از آنها در اختطاف دو زن دست داشتند و به همین دلیل آنها را تیرباران کردهاند.
ساعت 7 صبح را نشان میدهد و من عازم مأموریتی هستم که 65 کیلومتر از محل کارم فاصله دارد. باید این راه را طی کنم تا به مقصد (ولسوالی غوریان) برسم. هدفم، تهیهی گزارشی است از قتل همزمان پنج عضو یک فامیل که باهم برادر بودند. گفته میشود این برادران توسط گروه طالبان بهقتل رسیدهاند. بلاخره بعد از یک ساعت و ده دقیقه به مقصد میرسم. در آنجا (ولسوالی غوریان) ارباب محل مرا همراهی میکند تا به دیدار پدری بروم که بهتازگی پنج فرزندش(عبدالله، احمد، نورالله، اسماعیل، ابراهیم) را از دست داده است.
با تمام دل نگرانیها از روبهرو شدن با اعضای این خانواده، در محل «فاقدان» به کوچهی خاکی و متروکی میرسم که صدای نالههای پیهم و ممتد از آنجا به گوش میرسد. همراه با ارباب محل و چند نفر از اهالی این محل وارد حویلی میشوم و توسط چند جوان به اتاق نشیمن سمت شمال حویلی هدایت میشویم. اتاقی گلی و با دروازهی کوتاه که باید سرمان را خم کنیم تا از اصابت به چوکات آن محفوظ بماند.
صدای نالهها و ضجههای مردی پیر در گوشهی اتاق همه را بهسوی خود فرا میخواند. پیرمردی نحیف و رنگپریده که زار-زار میگرید و فریادهای دلخراش سر میدهد. اشکش خشک شدهاست (شاید گریههای چندین ساعتهی ممتد آن چشمهی اشکش را خشکانده است). چند نفر به دوروبرش نشستهاند و سعی میکنند دلداریاش بدهند و از او میخواهند که در برابر تقدیر الاهی سر خم کند و تقدیرش را بپذیرد و برای فرزندان غرقهبهخونش دعا کند. اما مرد پیر و ناتوان، درگیر نالههای جانکاه خودش است و انگار گوشش بدهکار این نصایح نیست.
بعد از نیمساعتی اتاق خلوتتر میشود و کسانی که برای عرض تسلیت آمده بودند، آرام و دلگیر از اینهمه اندوه پدر پیر و فریادهای کودکان کشتهشدگان، اتاق را ترک میکنند. آرام-آرام نزدیک میشوم به این پدر محزون که حالا سر دو نواسهاش را در آغوش گرفته و جملاتی دردمندانه و سوزناک سر میدهد. میپرسد به این سنوسال چطور سرپرستی اینهمه اولاد را به عهده بگیرم؟ چطور اینها را کلان کنم؟ یک عمر جان کندم تا نونهالهایم به بر رسیدند حالا آن توان و توش را از کجا کنم؟ همه میگویند فرزندان در آخر عمر عصای دست پدر هستند ولی حالا من با این کمر شکسته و ناتوانیهایم به کی تکیه کنم؟ چطور سرپرست شانزده طفل یتیم شوم؟
غمزدگی ناشی از کشتار پنج برادر در یک روز و از یک خانواده، سایهی سنگینی بر خانهی حبیبالله انداخته. او میگوید: «رفته بودم به نماز جمعه، برگشتم به خانه وخواستم استراحت کنم که در این هنگام تلفنم زنگ آمد و جواب دادم. کسی بود از آشنایان من؛ بعد سلام برایم گفت حبیبالله خان پسرت کشته شده. باید بیایی اینجا (چاه گردنه، منطقهیی که پنج برادر کشته شدهاند) من هم دیگر چیزی را متوجه نشدم و گفتم عبدالله؟ جواب بله را شنیدم و تلفن را قطع کردم. به برادرم زنگ زدم، با برادرزادهام به طرف چاه گردنه حرکت کردیم. وقتی آنجا رسیدیم جنازهی پنج پسرم را دیدم که توسط طالبان کشته شدهاند. بعد از دیدن این صحنه چیزی نفهمیدم و بیهوش شدم».
وقتی از او در مورد علت این کار طالبان پرسیدم به جوابم چنین گفت: «پسرم (عبدالله) با خانوادهی پدرزنش کمی اختلاف داشت و فکر کنم پدرزنش به طالبان این موضوع را در میان گذاشته بود. بعد طالبان آمدند و پنج فرزندم را کشتند. کفر همین کار را میکند؟ پنج فرزند یک پیرمرد را یک کافر میکشد؟»
او این حرفهایش را با اشک و گریه به پایان میرساند.
وقتی از این پیرمرد داغدیده در مورد خواستش از دولت میپرسم، میگوید ناامیدم، ناامید.
او ادامه میدهد: «دولت که طالبان را نمیکشد. آنها امارت دارند در مناطق چاه گردنه، گاودار، چاه نخره و تمام سمتها حضور قوی دارند. دولت اگر خواسته باشد با یک طیاره همهی طالبان را که در آنجا در دشتها و دیگر مناطقاند میتواند از بین ببرد. طالبان با بیست موتر و پنجاه موتر قطار میشوند و در آنجا چکر میزنند. دولت کجا است که آنها را بکشد؟ همه چیز دروغ است».
پیرمرد دوباره به گریه درمیآید و از ادامهی مصاحبه با من خود داری میکند. هیچیک از اعضای خانوادهی حبیبالله علاقهیی به سخن گفتن ندارند؛ احتمالاً هنوز در شوک سنگینی بهسر میبرند.
از اتاق بیرون میروم و به رهنمایی همراهانم سمت اتاق گوشهی حویلی هدایت میشوم تا با مادر این کشتهشدگان گفتوگو کنم. صدای فریادهای بلند و نالههای زنهایی که در گرداگرد اتاق نشستهاند، طاقتفرساست. با ورودم بعضی از خانمها اتاق را ترک میکنند و با اشارهی انگشت مرا به گوشهی اتاق به سمت خانم زن پیری هدایت میکنند که بر سرورویش میکوبد و موهایش را چنگ میزند. بیمحابا اشک میریزد و فریاد می کشد.
بعد از سلام و اسرار زیادم برای گفتوگو فقط گریه و ناله میکند و د رجوابم ناله میکند و میگوید فرزندانم، فرزندانم، خداجان…
طالبان مسلح چه میگویند
گروه طالبان در وبسایت رسمیشان گفتهاند که این افراد کشتهشده اختطافگر بوده و دو زن را در منطقهی چاه گردنهی ولسوالی غوریان ولایت هرات اختطاف کرده بودند.
این گروه در وبسایت رسمیشان نوشتهاند که این اختطافگران با نیروهای این گروه درگیر شده و بهقتل رسیدهاند.
گروه طالبان ادعا میکند که در این درگیری دو زن اختطافشده رها گردیده و به خانوادهایشان تحویل داده شدهاند.
در همینحال، برخی از افرادی که خود را نمایندگان گروه طالبان معرفی میکنند در صفحات مجازی تصاویر این کشتهشدگان را منتشر کردهاند.
با تلاشهای مکرر و پیهم نتوانستیم با ذبیحالله مجاهد که خود را سخنگوی گروه طالبان معرفی میکند گفتوگو نماییم.