Masoume Erfani

پسران کابل، خسته از نگاه‌های خشونت بار و وحشتزدۀ دختران
بی انصافی است! فضای مردانۀ کابل نه تنها در حق زنان، که در حق مردان آن شهر نیز بی انصافی است. بعضی از دوستان (پسر/مرد) از شب‌های کابل می‌نویسند: «این شب‌های پر از خشونت، پر حسرت. شهر بدون زن، شهر نیست . ویرانه است»، «در كابل، شب كه فرا برسد، فضا به طرز نفرت انگيزي مردانه مي‌شود.»
یک اعتراف: کابل که بودم، تلاش می‌کردم کم‌ترین مسیر ممکن را پای پیاده بروم. معمولا حتا اگر در طول روز (پیاده گشتن در شب که کم اتفاق می‌افتاد) وارد کوچه پس کوچه‌های آن شهر می‌شدم، ضامن چاقویم را باز می‌کردم و چاقو را در آستینم می‌گذاشتم (خشونت‌اش زیاد است اما به خشونت حاکم در کابل نمی‌رسد). به هر پسری/مردی که از از روبه‌رویم می‌آمد، با نگاهی پر از شک نگاه می‌کردم. صدای پای هر پسری/مردی را می‌شنیدم، آماده می‌شدم برای ضد حمله!
با تمام این‌ها، گاهی فکر می‌کردم آدم در کابل دختر/زن باشد بهتر از این نیست که پسر/مرد باشد و به او همیشه طوری نگاه شود که گویی یک درنده است و باید با بیشترین فاصله و سرعت از او گریخت؟ حس عمیقا دردناکی است.
کابل خشن است. آدم‌هایش را خشن می‌کند. پر از وحشت است. آدم‌ها را بدبین می‌کند. هرکسی سهم خود را از این وضعیت می‌برد. کابل شهر حسرت است. یکی از آن‌ها این است که همیشه حسرت یک لبخند به یک غریبه در دلت می‌ماند و این حسرت کمی نیست!
در اولین سفرم به هندوستان به وجود این لذت تجربه ناشده پی بردم. تازه فهمیدم می‌شود به تمام آدم‌های غریبه‌ای که از کنارت می‌گذرند لبخند بزنی و جز حسی خوب چیزی بر جا نماند. حتا چهرۀ آن آدم را دوباره به خاطر نمی‌آوری، حتا همان لبخند را به خاطر نمی‌آوری! اما حسی خوشایند در جانت می‌پیچد.
اما کابل، آن خاک، آن شهری که هرچه کردم نتوانستم به خود بقبولانم که برایم تمام شدنی است، از دیدن این صحنۀ بی نظیر محروم است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *