بررسی «جنونِ اجتماعی» از مهمترین بحثهای علوم اجتماعی است؛ به جهت اینکه رفتار جمعی را مورد مطالعه قرار میدهد که گروهی، به خود یا افرادِ دیگر آسیب میرسانند.
«جنونِ اجتماعی» که از آن به شیفتگی، افراطیگری و شیدایی نیز تعبیر میشود، به الگوی رفتاری ویرانگری اطلاق میشود که برخی از مردم در یک دوره به نمایش میگذارند و وجدانِ عمومی را تکان میدهند.
در «جنونِ اجتماعی» عدهای از مردم به گونهی دیوانهوار، دست به عملی میزنند که خلافِ قانون یا هنجارهای معقولِ اجتماعی است؛ به گونهای که همچون بیماری همهگیر، اثرات نامطلوبی بر حافظهی جمعی، گروهها، شهرها و حتا کُل جامعه وارد مینماید. در نزد جامعهشناسان، بیماریهای سرایتکنندهای مانندِ ترس و اضطراب، بیاعتمادی و ناامیدی، پیامدشان چیزی است که خود، نام «تشنج تودهای» بر آن نهادهاند.
«جنونِ اجتماعی»، گونهای از رویکردِ غیرمنطقی است که در آن، رفتار، بهروشنی تعریف نگردیده و در چارچوب هنجارهای فرهنگی صورت نمیگیرد؛ زیرا تعاریف فرهنگی و هنجارهای اجتماعی تا حدودِ زیادی محدودکنندهی کنشهای اجتماعی هستند؛ در حالی که در رفتارهای جمعی جنونآمیز، ملاحظاتِ فرهنگی و ارزشهای معنوی، نه تنها ناچیز، که بیارزش شمرده میشوند.
صاحبنظرانِ «تیوری اشاعه» تأکید میکنند: همانطور که مردم با یکدیگر کنشِ متقابل برقرار میکنند، به مبادلهی احساسات با یکدیگر نیز میپردازند؛ فرایندی که دایرهای و افزایشیابنده است. در این صورت، همانطور که مردم حرکات و سکناتِ یکدیگر را میخوانند، معنای خشم و احساساتِ یکدیگر را نیز در مییابند. وقتی چنین امری اتفاق بیافتد، مبادلهی ایما و اشارات شدیدتر میشود. آدمها نسبت به پاسخهای یکدیگر تلقینپذیر و جوگیر میشوند و در نتیجه، ممکن است جمعیتی در مسیری به حرکت درآیند و کارهایی انجام دهند که در حالتِ معمولی و شرایطِ عادی، هرگز فکر نمیکردند که انجام دهند.
تحلیلگرانِ «نظریهی همگرایی» نیز توضیح میدهند: مردم با وجودِ آنکه به وسیلهی اشاعهی عاطفی تغییر یافته و جابهجا میشوند، خودانگیخته نیز هستند. آنها وقتی در یک جمعِ تودهوار گِردهم میآیند، آنگونه عمل میکنند که احساساتِشان را به مرزِ نفرتِ مشترک میرسانند.
پژوهشگرانِ «نظریهی هنجار نوپدیدار» نیز اذعان میکنند که انسانها با وجودِ خواندنِ ایما و اشارات و دریافتِ معانی آنها، هنجارهای جدیدی در بارهی اینکه چگونه رفتار کنند را نیز توسعه میدهند. آنها برای همخوانی با این هنجارهای نوپدیدار، به یکدیگر به صورت فیمابینی پاداش میدهند؛ به گونهای که رفتارهای خشن تشویق و کنشِ مشترکِ خشونتبار قابل توجیه پنداشته میشوند.
بسترهای «جنون جمعی» را خرافهباوری، ایدیولوژیزدگی و اسطورهباوری افراطی ناشی از خودمرکزپنداری مهیا میکند؛ خطری که در زیر پوست جوامع هنجارگسیخته جا گرفته و هر آن هوای این را دارد که امیدِ نیمبندِ شهروندان برای آینده را دچار تباهی کند.
راهحل اساسی را صاحبنظران در برنامهریزیهای فرهنگی و اقتصادی معطوف به توسعهی پایدار اجتماعی میدانند. در غیر آن، برخوردهای عکسالعملی و بدونِ راهبرد، مشکلِ ریشهدارِ جنونِ جمعی کمینگرفته در پسِ پردهی پندارهای مقدسمآبانه را به گونهی اساسی حل نخواهد کرد.