دشمن اشتباهی – 26

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش بیست و ششم

4

طالبان در تبعید

یک طالب دیگر به نام نصرالله گفت که خانه‌اش را در قندهار، دو هفته پیش‌ پس از آن ترک کرد که والی دستور داد که حامیان طالبان یا کشور را ترک کنند یا بزرگان محل ضمانت کنند که آنان دست به خراب‌کاری نمی‌زنند. او گفت: «اگر وضعیت این‌گونه دوام یابد و امریکایی‌ها خوب رفتار نکنند، من حاضرم که جنگ کنم، چون جهاد وظیفه‌ی هر مسلمان است.»

بعد از چند‌دقیقه‌ی آغاز مصاحبه، همکاران افغانستانی من هشدار داده شدند که کارشان را بس کنند. یک طالب جوان گفت که به‌جز از سخن‌گوی طالبان، شاگردان اجازه‌ی صحبت با خبرنگاران را ندارند. او به ما گفت که آن‌جا را ترک کنیم. دستگاه امنیتی طالبان تا هنوز قوی بود. این دستور از جایی در همین میدان صادر شده بود‌. طالبان نمی‌خواستند حضور‌شان در کویته رسانه‌ای شود و نمی‌خواستند که خبرنگاران خارجی درباره‌ی آنان بنویسند. طالبان جوان، مطیع و آرام‌ از ما دور شدند. ما پنجره‌ی موتر را بستیم، پرده‌اش را کشیدیم و وارد شلوغی جاده شدیم. این هشدار بیش‌تر از هر چیزی، برای من نشان‌ دهنده‌ی فعال بودن جنبش طالبان بود. مقام‌های دور از چشم مردم، بر این گروه‌های مهاجران و شاگردان مدارس کنترول سیاسی داشتند و از فرمان‌شان اطاعت می‌شد.

پس از آن، ‌به دیدار یکی از فرماندهان پیشین طالبان رفتیم. او در یک خانه‌ی کوچک، در یک پس‌کوچه‌ در خروت‌آباد زندگی می‌کرد. خروت‌آباد یک محله‌ی مهاجرنشین در حاشیه‌ی غربی شهر کویته است که شمار زیادی از مهاجران افغانستانی در آن‌جا زندگی می‌کردند و طالبان در میان آنان‌ پناه گزیده بودند. ما وارد یک کوچه‌ی تنگ و پیچ در پیچ شدیم که میزبان ما به‌شوخی می‌گفت، این کوچه مانند «گردن شتر» است. راننده‌ی ما از میان دیوارهای بلند به دروزاه‌ی یک حویلی کوچک نزدیک شد. ما خم شدیم و از زیر یک پارچه‌ی کرباس به داخل رفتیم. این پارچه‌ی کرباس برای آن آویزان شده بود که مهمانان نتوانند زنان خانواده را دید بزنند.

از یک راه کانکریتی از پهلوی این خانه‌ی یک‌ طبقه‌ای و رنگ‌رفته، وارد اتاق مهمانان شدیم. اکثر خانه‌های افغانستان و پاکستان برای مهمانان و برگزاری نشست‌ها، اتاق جداگانه دارند. اتاق مهمانان دروازه‌ی ورودی جداگانه دارد و طوری ساخته می‌شود که مهمانان بتوانند به‌شوخی و سرگرمی  بپردازند، بدون این‌که مزاحمتی برای زنان خانواده ایجاد شود. اکثر خانواده‌های افغانستانی و پاکستانی، به‌ویژه خانواده‌های مذهبی و محافظه‌کار، تا هنوز به سنت پرده‌اندازی وفادار‌ند. زنان آنان فقط با مردانی یک‌جا می‌نشینند که از بستگان خانوادگی نزدیک آنان باشند و اجازه ندارند با دیگر مردان ملاقات کنند.

من به حیث یک زن خارجی، از این قانون آنان معاف بودم. من در افغانستان و پاکستان که مهمان‌نوازی یک عرف افتخارآور است،‌ مشکلات کاری اندکی داشتم و خیلی‌ وقت‌ها این امتیاز را داشتم که به حیات خلوت زنان دعوت شوم و با آنان دیدار داشته باشم. فقط گاه‌گاهی بعضی از ملاهای محافظه‌کار از ملاقات با من ابا می‌ورزیدند یا مرا از داخل شدن به مسجد و مدرسه‌ی‌شان باز‌می‌داشتند، چون من یک زن و غیر‌مسلمان بودم.

این عرف که مردم افغانستان بدون دعوت وارد خانه‌ی یک‌دیگر نمی‌شوند و هیچ مردی، غیر از اعضای خانواده، ‌به محل سکونت زنان داخل نمی‌شود، خیلی جدی پاس داشته می‌شود. تمام کسانی که در افغانستان و پاکستان زندگی می‌کنند، با این عرف‌ها به‌خوبی آشنا اند. نقض این عرف توسط سربازان خارجی در هنگام تلاشی خانه‌ها، باعث رنجش خاطر مردم افغانستان در سراسر کشور شد. نیروهای امریکایی و ناتو قانون عرفی‌ای را نقض کردند که می‌توانستند از آن به‌نفع‌شان استفاده کنند: این قانون آن بود که وقتی شما به خانه‌ی کسی خواسته شده‌اید، در زیر چتر حفاظت میزبان به‌سر می‌برید. من از رفتن به پس‌کوچه‌های محله‌های دورافتاده‌ی کویته برای مصاحبه با یک فرمانده طالبان، ترسی در دل نداشتم. من کسی را که این ملاقات را برنامه‌ریزی کرده بود، می‌شناختم و به او اعتماد داشتم. او اطمینان داده بود که هیچ آسیبی به من نمی‌رسد.

اتاق آن فرمانده طالبان، مثل هر خانه‌ی ساده‌ی دیگر افغانستانی، مُبل و میز نداشت. روی فرش‌ تشک و بالش گذاشته شده بود و در پنجره‌ها، پرده‌های سفید آویزان شده بودند که جلو تابش مستقیم نور آفتاب را می‌گرفتند. فرمانده پیشین طالبان‌ به شکل نیمه‌خوابیده بالای تشک دراز کشیده بود و یک بالش زیر بغلش بود و یک پیاله چای سبز در پهلویش بالای فرش گذاشته شده بود. ما روی فرش نشستیم و کسی برای ما چای آورد. این فرمانده خودش را ملا حبیب‌الله آخوند معرفی کرد. اما بعدها،‌ دانستم که این نام واقعی‌اش نبوده است. در دهه‌ی سی سالگی عمرش قرار داشت و در زمان طالبان به حیث یک مسئول تدارکات در وزارت دفاع آنان کار کرده بود و در حمله بر شمالی، خطوط مقدم طالبان را حمایت تدارکاتی می‌کرده است. او هم‌زمان با در‌هم ‌شکستن مواضع طالبان بر اثر بمباردمان، با سایر نیروهای طالبان به قندهار برگشت و وقتی که قندهار از دست‌شان خارج شد، به پاکستان فرار کرد.

فرماندهانی مانند حبیب‌الله که از آغاز با طالبان کار کرده بودند، به وعده‌ی کرزی که آنان می‌توانند به خانه‌های‌شان برگردند و در صلح زندگی کنند، اعتماد نداشتند. آنان حمایت مردم را از دست داده بودند و فکر می‌کردند که توسط مخالفان‌شان بازداشت و مجازات شده و نیروهای امریکایی با آنان بدتر از مخالفان داخلی‌شان رفتار خواهند کرد. با آن‌که آنان به مقام‌های پاکستانی اعتماد نداشتند، به این کشور آمدند. آی‌اس‌آی متحد آنان بود، اما رییس جمهور مشرف با ایالات متحده همکاری داشت.

ادامه دارد…