سیاه و سفیدی نصاب معارف افغانستان (14)

سیاه و سفیدی نصاب معارف افغانستان (13)

جمشید خراسانی

پایه و اساس نظام معارف و کار آموزشی-پرورشی در عصر حاضر بر ارزش بنیادین «علمی‌بودن» آموزه‌ها استوار است. در کنار آموزه‌های علمی شماری از شاخه‌های دیگر اندیشه چون فلسفه، هنر و الهیات از سوی نهادهای تحصیلی آموزش داده می‌شود. هر یک از این آموزه‌ها بنا بر هدف و با کارکرد خاصی تدریس می‌‌شود، اما تمام آن‌ها یک هدف نسبتا واحد را دنبال می‌کنند: پرورش تفکر و گسترش دامنه‌ی شناخت بشر. بر این اساس، معارف الزاما باید مبلغ و آموزش‌گر تفکر خلاق و پویا، علمی و شناخت‌محور باشد. با طرح این مقدمه‌ پرسش این بخشِ از سلسله در پیوند به نصاب معارف افغانستان این است: نصاب تعلیمی معارف تا چه اندازه رویکرد تفکر خلاق، علمی و شناخت‌محور را آموزش می‌دهد؟

تفکر خلاقِ علمی یا نگاه اسطوره‌ای؟

در برابر تفکر خلاق و علمی نگاه اسطوره‌ای و توتم‌بنیاد است. در غرب و اروپا قبل از حکمای طبیعی و مکتب ملطی (سده‌ی شش قبل از میلاد) نگاه انسان نسبت به جهان و هستی اسطوره‌ای بود. شناخت انسان غربی بر بنیاد اسطوره‌های بود که تا آن زمان انتقال پیدا کرده بود. با حضور مکتب ملطی برای اولین بار نگاه انسان از اسطوره متوجه طبیعت شد و انسان تلاش کرد تا مبنای قواعد مسلط بر هستی را از طبیعت اخراج کند. بعدها با حضور اندیشمندانی چون سقراط ارسطو و افلاطون نگاه مابعدالطبیعی نسبت به هستی مطرح شد. ادامه‌ی آن سنت در حوزه‌ی فلسفه‌های مدرسی شکل گرفت و بعدها در جدال میان مدرسه و علم نوع نگاه عقلانی-علمی در اروپا مطرح شد. با رنسانس زمینه‌های توسعه‌ی علم در اروپا بیش‌تر شد و شاید آخرین ضربه‌ها بر ریشه‌ی نگاه اسطوره‌ای وارد آمد.

در حوزه‌ی تمدنی ما اما نگاه اسطوره‌ای بیش‌تر مقاومت داشته است. ادیان مانوی، ویدی، اوستایی و حتا شماری از آموزه‌های زردشتی بیش‌تر صورت اسطوره‌ای داشته‌اند. ابعاد فرهنگی تمدنی ما نیز در آن زمان بیش‌تر اسطوره‌محور بوده است. بعدها با ظهور اسلام در منطقه، پس از جنگ‌های فراوان، نگاه دینی-اسلامی بر حوزه‌ی ما حاکم شد. از منظر نوع تفکر و جدال میان عقل و اسطوره که همچنان جدال عقل و نقل را نیز در خود دارد، شکوفایی تمدن ما احتمالا در دوران اندیشمندانی چون غزالی،‌ ابن‌سینا، فارابی و… است که گاهی تعبیری «دوران طلایی سلام» نیز به آن‌ها اطلاق می‌شود. در این دوره جدال ارجحیت دو پدیده‌ی عقل و نقل بر یکدیگر، مرکز کار اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان بود. هرچند با ظهور مغول‌ها و بنا بر شماری دیگر از علل و عوامل این دوره نتوانست ادامه یابد و شکوفایی خود را حفظ کند، اما به‌عنوان یک عصر غیرقابل‌انکار و جدی مدنظر است. تأثیر این دوره بر تغییر نگاه انسان شرقی، به ویژه حوزه تمدن ما، از صورت اسطوره‌ای به تفکر عقلانی شایسته بود.

حال پس از نزدیک به هزار سال،‌ لازم می‌نماید تا نسبت حضور و اعتبار عقلانیت و تفکر علمی در جامعه بررسی شود. بدون شک مبنای اصلی نوعی نگاه و تفکر افراد یک جامعه بستگی به تعلیم و تربیه‌‌ای دارد که در دوره‌های مختلف تحصیلی تدریس می‌‌شود. این‌جا چند تا از نمونه‌ها آورده می‌شود که نشان می‌دهد نصاب معارف افغانستان شماری از اسطوره‌های تاریخی، سیاسی، جنسیتی و دینی را آموزش داده و تبلیغ می‌کند. مواردی که این‌جا به‌عنوان اسطوره‌سازی یاد می‌شود،‌ نمونه‌های از آن در مقاله‌های قبلی این سلسله – سیاه و سفیدی نصاب معارف افغانستان – آمده است.

• یکی از این اسطوره‌ها صورت تاریخی-سرزمینی دارد که قدمت افغانستان را به پنج هزار سال در گذشته می‌رساند. از منظر تاریخی ما مانند دیگر کشورهای حوزه‌ی تمدنی ما، میراث‌دار تاریخ بلندی هستیم که دارای فرهنگ‌های متنوع است. اما این تاریخ بلند نه به کشوری به‌نام «افغانستان» یا «پاکستان» یا «ایران» یا «تاجیکستان» و یا… می‌رسد، بل به مردمانی این سرزمین‌ها متعلق است که تاریخ و فرهنگ را ساخته‌اند. بنا بر همین پیچیدگی است که از منظر علم تاریخ «حوزه‌ها و دوره‌های تمدنی» به‌صورت جداگانه مطالعه می‌شود. از این رو لازم است تا گذشته‌ی خود را بدون هر نوع اسطوره‌سازی، در همان دوره‌های خاص تمدنی و تاریخی مطالعه کنیم. بدون شک که ما در حال حاضر در کشوری به‌نام افغانستان زندگی می‌کنیم. بر همین مبنا تاریخ افغانستان هم با حد و مرز امروزی به‌صورت مشخص پس از ۱۸۸۰ میلادی آغاز می‌‌شود و باید در همین دوره مطالعه شود. نمونه دیگری این اسطوره‌ها مباحث چون «قلب آسیا» و «ملالی» است که در مورد آن‌ها دست‌کم از منظر علم و دانش تاریخ به‌صورت مستند چیزی نمی‌دانیم.

• بخش دیگر اسطوره‌های که در نصاب معارف آمده، بعد دینی دارد. از منظر مطالعات اسلامی و روایت‌های دینی این بخش شامل «قصص» است که یکی از سه بخش اصلی قرآن کریم را تشکیل می‌دهد. شماری از این «قصص» صورت تاریخی دارند که در مورد آن‌ها اسناد و مدارک تاریخی موجود است. از منظر دینی، آن قصصی که صورت تاریخی دارند برای «عبرت» دیگران روایت می‌شود. کارکرد «عبرت‌محورانه» با غایت دینی در مورد این قصص قابل پردازش و دفاع است. بخشی از قصص هم دارای صورت نمادین یا آنچه که برخی علمای اسلامی آن را «غیرواقع‌نمایی» می‌گویند است. این نمادها بیش‌تر صورت خیالی دارند و به‌عنوان حاملی برای حمل پیام خاص دینی عمل می‌کنند. البته شایان ذکر است که بحث «اسطوره» در دین، یکی از مباحث جدی دینی و اسلامی است که با تمرکز بر قصص مورد کنکاش قرار می‌گیرد. این دیدگاه در میان اندیشمندان و علمای اسلامی مخالفان و موافقان زیاد خود را دارد. تعدادی از اندیشمندان اسلامی وجود هر نوع اسطوره را در قرآن نفی می‌کنند، درحالی‌که شمار دیگر از آن دفاع می‌کنند.

• بخش دیگری از اسطوره‌ها ابعاد جنسیتی دارند و نوعی خاصی از پدرسالاری را ترویج می‌کند. این اسطوره‌ها ریشه در سنت‌های عقب‌گرایانه زن‌ستیز دارد که بر برتری مرد و نابرابری جنسیتی تأکید دارد. اسطوره‌های پدرسالار در عین حالی که نوعی سرکوب زنان را مستند و ترویج می‌کند، آنچه را که حکومت در سال‌های اخیر به‌عنوان «جوان‌گرایی» طرح کرده و در پیش گرفته است،‌ همچنان صدمه می‌زند. این اسطوره‌ها برای پدر، به‌عنوان بزرگ و کاردار اصلی، ارجحیت قایل است، این «پدر» در سطح سیاسی در نمادهای دیگری چون «بابا»، «کلان قوم»، «خان»، «برادر بزرگ» و… ظهور می‌کند. شاید قدیمی‌ترین نمونه‌ی این نوع اسطوره‌ها در ادبیات ما داستان «رستم و سهراب» باشد. در این داستان «پدر» بر «پسر» غالب می‌شود و او را می‌کشد. بازگشایی نمادهای «پدر» و «پسر» در این داستان، در بستر تاریخی-فرهنگی نشان از همان سنت دیرینه‌ی پدرسالارانه دارد که هنوز هم بر زندگی اجتماعی ما مسلط است.

• موارد دیگری از این دست اسطوره‌پردازی‌ها شامل ویژگی‌های است که ما برای خود می‌بافیم. نمونه‌های چون «غیرت و شجاعت افغانی» و «سرزمین علما و دانشمندان». تعریف ما واقعا از «غیرت و شجاعت» چیست؟ به معنای معاصر کلمه ما واقعا چند «عالم و دانشمند» داریم؟ این اسطوره‌پردازی‌ها به‌جای آن‌که شاگردان را ترغیب کند به معنای واقعی کلمه «شجاع» و «عالم» باشند، واقع‌بینی را از آن‌ها می‌گیرد و در آن‌ها نوعی اعتماد به نفس کاذب ناسیونالیستی را القا می‌کند که مانع تلاش بیش‌ترشان می‌‌شود. نیاز است مسأله‌های‌مان را به‌صورت واقع‌بینانه به شاگردان انتقال دهیم تا آن‌ها با دانش و عقلانیت با آن‌ برخورد کنند.

• شماری دیگر این اسطوره‌‌ها شامل اسطوره‌پردازی‌های قومی می‌شود؛ تعریف شماری از شخصیت‌های سیاسی که با رویکرد قومی به «قهرمان‌های ملی» تعریف شده است. این در حالی‌ است که روایت تاریخی مردم افغانستان که اقوام مختلف را تشکیل می‌دهند در مورد این شخصیت‌ها متفاوت و در مواردی متضاد است. دیده می‌شود که در بسا موارد قهرمان ملی یک قوم، دشمن قوم دیگر است و دشمن قوم دیگر قهرمان ملی یک قوم. بر همین مبنا، در شرایطی که فهم واقع‌بینانه‌ی و مشترکی از تاریخ وجود ندارد، این اسطوره‌پردازی‌ها از درون متناقض است و حتا باعث مشکل و برخورد می‌شود.

به این ترتیب، در عرصه‌ی دانش مفاهیمی چون «قطعیت» «تقدیس» «اسطوره‌سازی» و «نگاه اسطوره‌ای» چندان قابل دفاع نیست. در این عرصه، حتا در مورد نظریه‌های ثابت‌ و تأیید‌شده‌ی علمی نیز امکان «ابطال» موجود است. بدون شک «اسطوره‌ها» در طول تاریخ و هنوز هم در زمینه‌ی زندگی اجتماعی، فکری و فرهنگی بشر کارکرد داشته، اما مفاهیمی جدا از «دانش» و در واقع صورت ابتدایی فهم بشر است و در بسا موارد نمی‌تواند جای «دانش» را بگیرد. از این‌رو لازم است تا گروه تدوین نصاب معارف میان آنچه «اسطوره» و «دانش و علم» خوانده می‌شود، تفکیک قایل شوند. این تفکیک شاگردان را کمک می‌کند تا از یک طرف تفکر خلاق علمی را در خود پرورش دهند و از طرف دیگر برای اعتقادهای خود مبنای «عقلانی» بیابند تا اسطوره‌ای. برای درست‌سازی این مورد لازم است تا رویکرد دست‌اندرکاران معارف نسبت به نصاب تغییر کند و اصلاحات لازم آورده شود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *