دشمن اشتباهی – 28

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش بیست و هشتم

4

طالبان در تبعید

مسعود به من گفت: «پرویز مشرف می‌خواست طالبان کنترول شوند. اما پس از وقوع حمله بر افغانستان، طالبان همراه با القاعده به پاکستان فرار کرده بودند. در پاکستان فشار جدی بر آنان وجود نداشت و هم‌چنان مرز قابل نفوذ بود. آنان در دسته‌های بزرگ وارد پاکستان شده بودند و تمام جاها را بررسی می‌کردند. جاهایی را انتخاب می‌کردند که در آن‌جا می‌توانستند به فعالیت‌های‌شان ادامه دهند و احساس امنیت کنند. پاکستان واقعا درک نکرده بود که مسکن‌گزین شدن طالبان بر‌این کشور چه تأثیراتی خواهد داشت. این باعث شد که خود پاکستانی‌ها نیز طالبانی شوند.» مسعود تنها کسی نبود که در ماه‌های پس از یازدهم سپتامبر در این باره هشدار می‌داد، اما‌ او تصمیم داشت که دست‌کم تعدادی از آن گروه‌های نظامی را زنده نگه دارد. معلوم بود که این تصمیم او پیامدهای خطرناکی برای پاکستان و کل منطقه خواهد داشت.

در سال‌های نخست پس از یازدهم سپتامبر، تنها یک چهره‌ی مهم طالبان دست‌گیر و به ایالات متحده سپرده شد: ملا عبدالسلام ضعیف، سفیر طالبان در پاکستان که در خانه‌اش در اسلام‌آباد زندگی می‌کرد. در ماه‌های بعد از یازدهم سپتامبر، عبدالسلام با برپا کردن کنفرانس‌های خبری در سفارت افغانستان در اسلام‌آباد، اداره‌ی بوش را خشم‌گین کرده بود. ملا ضعیف که یکی از اعضای بنیان‌گذار طالبان بود، شک داشت که حمله یازدهم سپتامبر کار بن‌لادن بوده است و حمله‌ی امریکا بر طالبان در افغانستان را محکوم می‌کرد. به دلیل اصرار امریکا، پاکستان ملا ضعیف را در ماه جنوری 2002 بازداشت  و به سیا (CIA) تسلیم کرد. سیا او را به پایگاه یو‌اس‌اس باتان (USS Bataan) و سپس به خلیج گوانتانامو انتقال داد که چهار سال را در آن‌جا سپری کرد. پس از آن، عبدالسلام ضعیف به تندگویی‌اش ادامه داد، این بار اما نه علیه امریکا، بل‌که علیه خیانت پاکستان نسبت به خودش.

رهبران اصلی طالبان به خانه‌های امن ‌یا خانه‌های حمایت ‌کنندگان‌شان خزیدند. آنانی که بازداشت شده بودند، هشدار داده شده بودند که باید با آی‌اس‌آی همکاری کنند. فرماندهان سطح پایین و جنگ‌جویان مانند حبیب‌الله توسط رهبران‌شان هشدار داده شده بودند که خود را آرام بگیرند، تا این‌که تا سال 2003 فشارها بر آنان کاهش یافتند.

بمباران افغانستان توسط امریکا در سال 2001 در عین زمان، باعث شعله‌ور شدن آتش دیگری در مناطق مرزی با پاکستان نیز شد. این آتش ترکیبی بود از نظامی‌گری، التهاب مذهبی و اتحاد قبیله‌ای. باشندگان مناطق مرزی پاکستان پشتون‌ها و مهاجران افغان اند که روابط نزدیک با مردان عضو قبیله‌ی‌شان در افغانستان دارند. آنان از حمله‌ی امریکا بر افغانستان‌ خشم‌گین شده بودند.

یکی از نخستین کسانی که واکنش نشان داد، یک ملای نظامی به نام صوفی محمد بود که صدها نفر را دورش گِرد آورد و در جنگ علیه ایالات متحده به طالبان پیوست. صوفی محمد یک پشتون پاکستانی از دره‌ی سوات بود. او قبلا عضو حزب جماعت اسلامی بود که تندروترین حزب مذهبی در پاکستان است. این حزب در امتداد خط فکری حزب اخوان‌المسلمین مصر تشکیل شده بود. صوفی محمد وقتی تحت تأثیر وهابی‌های عرب، به‌شمول بن‌لادن، قرار گرفت، از حزب جماعت اسلامی جدا شد. او خودش جنبشی را به نام تحریک نفاذ شریعت محمدی بنیان گذاشت تا شریعت اسلامی را در دره‌ی سوات و مناطق اطراف آن اعمال کند. مخفف نام این جنبش به اردو  TNSMاست.

هم‌زمان با آغاز بمباران امریکا بر افغانستان، او از تمام کسانی که توانایی جسمی کمک به طالبان را داشت، خواست که برای جهاد به افغانستان بروند. صدها روستایی، پیر و جوان که با دهقانی زندگی می‌گذراندند،‌ فراخوان او را از مسجدها و رادیو شنیدند و وظیفه‌شناسانه به بس‌هایی که برای آنان آماده شده بودند، سوار و راهی افغانستان شدند. با آن‌که حضور آنان برای طالبان کارآیی نداشت، به افغانستان وارد شدند. صدها تن فقط چند‌روز پیش از عقب‌نشینی و فرار طالبان به شمال افغانستان رسیدند. با افتادن شهرهای شمال به‌دست نیروهای جبهه‌ی متحد، آنان به‌زودی دست‌گیر شدند، چون نه اسلحه‌ی کافی داشتند و نه سازمان‌دهی درست. تعدادی از آنان کشته شدند و صدهای دیگر اسیر گرفته شدند. من با تعدادی از این اسیران در مزار شریف مصاحبه کردم. آنان کارگران بی‌سوادی بودند که نمی‌دانستند برای چه به افغانستان آمده‌اند. وقتی که زنده‌‌ماندگان آنان خبر شکست و سرنگونی طالبان را با خود به خانه بردند، خانواده‌های اسیران و کشته شدگان‌ بر صوفی محمد خشم گرفتند.

ظاهرا حکومت پاکستان صوفی محمد را برای حفاظت از خودش توقیف کرد. او هشت سال را در بازداشت ‌آی‌اس‌آی به‌سر‌ برد تا این‌که در سال 2008 آزاد شد. او به خاطر فرستادن هم‌وطنانش به افغانستان و به خطر انداختن جان آن‌ها محاکمه و مجازات نشد. این روش برخورد آی‌اس‌آی که با رهبران شبه‌نظامیان که پا را از گلیم خود فراتر می‌گذاشتند، معمول بود. آنان از دور اخراج می‌شدند، اما هیچ‌گاهی به‌صورت رسمی محاکمه نمی‌شدند. حتا به بعضی از آنان اجازه داده می‌شد تا سازمان‌شان را از پشت دیوارهای توقیف‌گاه‌شان رهبری کنند. در غیاب صوفی محمد، دامادش، ملا فضل‌الله رهبری جنبش خسرش را به عهده گرفت. ملا فضل‌الله که در کنار طالبان در افغانستان جنگیده بود، یک اسلام‌گرای‌ تندرو با ریش انبوه سیاه بود و رهبری او برای جنبش، پیامدهای وحشت‌ناکی به همراه آورد. این نسل جدید شبه‌نظامیان که فضل‌الله رهبری آنان را به عهده داشت، وابستگی‌شان به ‌آی‌اس‌آی کمتر، ‌شیفتگی‌شان به قدرت و تأثیرپذیری‌شان از القاعده بیش‌تر بود و ثابت شد که غیرقابل کنترول اند.

ادامه دارد…