30 سال صلابت و سختی؛ روایت زندگی منجی مادران بدخشانی

30 سال صلابت و سختی؛ روایت زندگی منجی مادران بدخشانی

وقتی دانش‌آموز صنف چهارم بود، مادر هم‌صنفی و هم‌محله‌اش شفیقه، به علت خون‌ریزی پس از زایمان جان داد. شفیقه که هنوز کودک بود، مسئولیت نگهداری و بزرگ‌کردن نوزاد و دیگر کودکان دو-سه ساله‌ی پدر و مادر به دوشش افتاد. تنها این نبود. دست‌کم هر هفته یک بار، مادری از خویشان و آشنایان وکیله موقع زایمان می‌مردند. آن‌وقت بود که وکیله کریم، تصمیم گرفت باید متخصص زنان و زایمان شود و دیگر نگذارد مادران بدخشانی از بی‌داکتری بمیرند.

وکیله کریم، 55 سال عمرش را با سختی و صلابت زیر حاکمیت شش حکومت مختلف در بدخشان گذرانده اما 30 سال آن را به‌عنوان متخصص بیماری‌های زنان و زایمان، به مادران بدخشانی کمک کرده است. او در دهه‌ی چهارم حکومت شاهی محمدظاهرشاه در فیض‌آباد بدخشان متولد شده است. پدرش مأمور دولت بود و مادرش، زن خانه‌دار. خانواده‌ی وکیله از طبقه‌ی متوسط فیض‌آباد بود و به همین سبب برادران و خواهرانش همه شانس درس‌خواندن و مکتب‌رفتن را داشتند. آن‌زمان خدمات آموزشی در سراسر افغانستان همگانی نبوده است و از طرفی هم بیش‌تر مردم شوق و علاقه‌ای به آموزش نداشته‌اند. وکیله می‌گوید آن‌زمان فقط فرزندان خانواده‌هایی مکتب می‌رفتند که باسواد و تحصیل‌کرده بودند و بقیه مردم به مکتب علاقه‌ای نداشتند. در کوچه‌ای که آن‌ها زندگی می‌کردند، تنها او با 4 برادر و شش خواهرش مکتب می‌رفته‌اند و دیگر هیچ کدام از همسایه‌های آن‌ها فرزندان خود را به‌ویژه دختران‌شان را به مکتب نمی‌فرستاده‌اند.

وکیله وقتی شش سال داشته، خواهر بزرگ‌ترش دست او را گرفته و در مکتب دخترانه‌ی مخفی بدخشی ثبت نام کرده است. او تا صنف هفتم و هشتم زیر حاکمیت جمهوری داوودخان در فضای آرام بدخشان درس می‌خوانده اما با کودتای 7 ثور 1357 حزب دموکراتیک خلق افغانستان، ادامه‌ی دانش‌آموزی‌اش را در فضای جنگ و باروت گذرانده است: «فکر کنم صنف 8 بودم که با انقلاب 7 ثور وضعیت خراب شد. بعد مجاهدین پیدا شد و جهاد و جنگ شروع شد و زیر باروت دوران مکتب را تمام کردم.»

وکیله (سمت راست) دانشجوی دانشکده‌ی طب دانشگاه کابل با هم‌کلاسی‌هایش داکتر مینا و داکتر شفیقه در دهه 60 خورشیدی/ عکس ارسالی به اطلاعات روز
وکیله (سمت راست) دانشجوی دانشکده‌ی طب دانشگاه کابل با هم‌کلاسی‌هایش داکتر مینا و داکتر شفیقه در دهه 60 خورشیدی/ عکس ارسالی به اطلاعات روز

وکیله در دوران ریاست‌جمهوری ببرک کارمل، سومین رییس‌جمهوری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، با گذراندن آزمون کانکور و گرفتن بالاترین نمره به «انستیتوت دولتی طب کابل» راه می‌یابد. می‌گوید کابل آن‌زمان با کابل امروز از لحاظ امنیت، فرهنگ شهرنشینی، خوش آب و هوایی، تراکم جمعیت کم و پاکی و تمیزی شهر قابل مقایسه نیست. میزان حضور زنان در دانشگاه چیزی کم‌تر از 50 درصد بوده است و دختران و پسران در صنف‌های مختلط بدون هیچ نوع محدودیت پوششی کنار هم درس می‌خوانده‌اند: «حضور دختران تقریبا نصف بود. مثلا در یک صنف، 8 پسر و 6 یا 7 دختر بود. ما راحت بودیم و در صنف‌های مختلط در کنار پسرها می‌نشستیم و درس می‌خواندیم.»

پوشش متداول دانشجویان دختر، شلوار و بلوز یا جوراب ساق بلند با مینی ژوب بوده است. به گفته‌ی خانم کریم آن‌زمان این پوشش زنان برای مردم عادی بوده است و حتا کسی به آن‌ها نگاه هم نمی‌کرده است.

وکیله کریم در میانه‌ی دوره‌ی ریاست‌جمهوری داکتر نجیب‌الله در سال 1368 از دانشگاه کابل فارغ‌التحصیل شده و در سال 1369 کارش را به‌عنوان متخصص زنان و زایمان در فیض‌آباد بدخشان آغاز کرده است. آن‌زمان در تمام ولایت شمال‌شرقی بدخشان یک شفاخانه‌ی دولتی 30 بستر فعال بوده و از این میان فقط چهار بستر آن سهم زنان بوده است.

«من معتقد بودم که به مادران کمک کنیم. به‌همین دلیل به بدخشان برگشتم. آن زمان امکانات و ارایه خدمات برای مادران بسیار محدود بود و ما مریضان را سراپایی معاینه می‌کردیم. مادران بستر نمی‌شدند، چون اول اعتماد نداشتند و دیگر این‌که شفاخانه کاملا مردانه بود. مردم هم این آگاهی را نداشتند که وقتی مشکلی برای زنان پیش می‌آید باید به شفاخانه مراجعه کنند».

داکتر وکیله در کتابخانه‌ی شفاخانه‌ی دولتی بدخشان در سال 1374 خورشید/ عکس ارسالی به اطلاعات روز
داکتر وکیله در کتابخانه‌ی شفاخانه‌ی دولتی بدخشان در سال 1374 خورشید/ عکس ارسالی به اطلاعات روز

در سال 1369 خانم کریم و شماری از داکتران دیگر در فیض‌آباد به کمک سازمان بهداشت جهانی شروع به آموزش دایه‌ها می‌کنند. آن‌ها به اکثر ولسوالی‌های این ولایت سفر می‌کنند و مجموعا حدود 200 «دایه» را برای کمک به زایمان زنان حامله آموزش می‌دهند. این دایه‌ها مادران را هنگام زایمان کمک می‌کردند و موردهای وخیم را به شفاخانه دولتی می‌فرستادند. دایه‌ها، پرستاران محلی هستند که در مناطق دورافتاده و روستایی به منازل زنان حامله می‌روند و حین زایمان آن‌ها را کمک می‌کنند. داکتر وکیله کریم می‌گوید که خانواده‌ها مریضان‌شان را به‌دلیل نبود وسایل حمل و نقل و جاده، در سبد و روی دوش‌شان به شفاخانه انتقال می‌دادند. مریضانی که فاصله کم‌تری از شهر فیض‌آباد داشته، خود داکتر کریم پیاده به منازل‌شان می‌رفته و خدمات قبل و بعد از زایمان ارایه می‌کرده است. در سال‌های بعد با کمک سازمان بهداشت جهانی و موسسه‌ی آغاخان، در شهر و روستاهای بدخشان می‌رفته‌اند و قابله تربیه می‌کرده‌اند تا جان مادران بیش‌تری را نجات دهند: «قابله زنانه نداشتیم. آن‌وقت موتر نبود. خانه‌ی ما از شفاخانه دور بود. وقتی خبر می‌دادند که مریض آمده از یک راهی دیگر در مدت 15 دقیقه خودم را به شفاخانه می‌رساندم. شب و روز نمی‌شناختم. وقتی کسی پشت دروازه‌ی ما می‌آمد که مریض دارم، به خانه‌اش می‌رفتم.»

بعدها شفاخانه‌ی دولتی بدخشان صاحب یک موتر می‌شود. جیپ روسی قراضه‌ای که شب‌ها وقتی وکیله کریم را برای کمک به مادران در اطراف شهر می‌برد به کمک چراغ نفتی که جلو راننده می‌گذاشتند، راهش را پیدا می‌کرد. او به یاد می‌آورد که بعد از پیروزی مجاهدین، وقتی برای معاینه‌ی زنان به منزل‌شان می‌رفته، بارها موترش مورد شلیک افراد آن‌ها قرار گرفته است. در اوایل پیروزی مجاهدین با چادرنماز به شفاخانه می‌رفته و روزی یکی از فرماندهان مجاهدین به او می‌گوید که یا چادری بپوشد و یا هم قید کار را بزند. داکتر کریم مدتی به شفاخانه نمی‌رود اما به خاطر نیاز شدید مادران به داکتر زن، دوباره چادری می‌پوشد و فعالیتش را از سر می‌گیرد.

داکتر کریم در زمان جنگ‌های داخلی و امارت طالبان، دوران سختی را گذرانده اما از کمک به مادران دست نکشیده است. می‌گوید زمان زیادی را بدون معاش کار کرده و شب و روز در دسترس مریضان بوده است. خاطره‌های تکان‌دهنده‌ای از آن‌سال‌های سخت به یاد دارد. مثل آن زنی که او را از منطقه‌ی محروم و فقیر راغستان آورده بودند که به علت دسترسی‌نداشتن به مواد غذایی کافی به‌طور عادی نتوانسته بود زایمان کند و کودکش مرده بود و دو-سه سال در بطنش مانده بود: «وقتی آمد گفت که من چند سال قبل حامله بودم، معاینه کردم دیدم که جدار بطنش سوراخ شده و چرک خارج می‌شود. وقتی عملیاتش کردم فهمیدم که نتوانسته به شکل نرمال ولادت کند و طفلش مرده و در نهایت یک راهی پیدا کرده که از بطنش خارج شود. به‌دلیل عدم دسترسی به مواد غذایی کافی، کلسیم وجودش کم شده بود و استخوان‌های لگنش آسیب دیده بود. بعدا این مادر از مرگ نجات یافت و خوب شد.»

داکتر وکیله کریم زمان زیادی را بدون معاش کار کرده و شب و روز در دسترس مریضان بوده است. اتاق عملیات شفاخانه فیض‌آباد سال 1385 / عکس ارسالی به اطلاعات روز
داکتر وکیله کریم زمان زیادی را بدون معاش کار کرده و شب و روز در دسترس مریضان بوده است. اتاق عملیات شفاخانه فیض‌آباد سال 1385 / عکس ارسالی به اطلاعات روز

حالا وضعیت خدمات‌رسانی و دسترسی مادران بدخشانی به داکتر و خدمات صحی افزایش یافته و آمار مرگ و میر هم کاهش یافته است. داکتر کریم می‌گوید: «فعلا از وضعیت صحی مادران نسبتا راضی هستیم. مادران خدمات پیش و بعد ولادت دریافت می‌کنند. می‌توانند به داکتر مراجعه کنند. سطحی آگاهی کمی بلند رفته است. اقتصاد مردم هم کمی بهتر شده است. وضعیت جاده‌ها بهتر شده است. حالا در روستاها یا حداقل در ولسوالی‌های بدخشان کلینیک یا شفاخانه وجود دارد.»

هنوز هم اما دختران زیر سن قانونی از یک مشکل بزرگ اجتماعی و فرهنگی در بدخشان به‌شدت متأثر می‌شوند؛ ازدواج و حاملگی زودهنگام. بسیاری از دختران به علت ازدواج زودهنگام، زیر سن 18 حامله می‌شوند. داکتر وکیله کریم می‌گوید که روزانه دست‌کم از 20 مادری که در شفاخانه‌ی دولتی این ولایت زایمان می‌کنند، دو تا سه مورد آن دختران زیر 18 سال هستند. گاهی مادرشوهرها، عروسان 13، 14 ساله‌ی خود را برای درمان نازایی به شفاخانه یا مطب شخصی داکتر کریم می‌آورند و او در جواب به ‌آن‌ها می‌گوید که «چرا می‌خواهند کودک، کودک به‌دنیا آورد؟»

او خاطره‌ای از ده سال قبل روایت می‌کند که دختر 15، 16 حامله‌ای را نزد او آورده بودند که به علت ضرب و شتم شدید مادرشوهرش، جنینش مرده بود و طحالش پاره شده بود.

با وجودی که میزان مرگ و میر مادران بعد از سال 2001 میلادی کاهش یافته اما بر پایه بررسی دولت افغانستان و سازمان‌ ملل متحد در سال 2017، از هر صدهزار زن، 800 تا 1200 زن حین زایمان در افغانستان جان می‌دهند.

وکیله کریم با مادرش در فیض‌آباد بدخشان زندگی می‌کند و می‌گوید که به علت مشغولیت زیاد، ازدواج نکرده است. با وجودی که بعد از او داکتران زیادی به بدخشان رفته و برای مادران کار کرده اما داکتر کریم، داکتر زهره و داکتر حاجره، سه داکتر پرکار و بزرگ این ولایت هستند که در بهبود شرایط صحی مادران و ارایه خدمات صحی کارنامه‌ی برجسته و چشم‌گیر دارند. او در طول دوره‌ی کاری‌اش سفرهای تحصیلی زیادی به ترکیه، بنگلادش، پاکستان، ایران و بریتانیا داشته است و با وجود فرصت درخواست پناهندگی، هیچ وقت نتوانسته از کار کردن با مادران بدخشانی دل بکند. او تأکید می‌کند که زنان باید در هر شرایط تحصیل کنند و در جامعه حضور پررنگ داشته باشند.

«در سال 2014 دوبار به لندن سفر داشتم. خواهرم و دوستانم هرچه اصرار کردند که درخواست پناهندگی بده، قبول نکردم، چون من می‌خواهم در وطن خود باشم و به مردم خدمت کنم».