شهیر سیرت
مقدمه: این حکایتِ «جنون شر» است که بر ما حکم میراند. این روایتِ سرزمین عاری از «جنون خیر» است. این زنداننویسی «مجنونهای خیر» و عیشوعشرتنویسی «مجنونهای شرور» است. حکایت، روایت و نوشتن از خیر و شر اینجایی.
خیر. شر. نوسان میان خیر و شر؛ این تاریخ انسان، از گونههای اولیه تا تکاملیافتههای امروزین، است. در مورد این که تاریخ بشر چگونه مسیری را میپیماید، دو نظر برازنده وجود دارد: تاریخ یا همچون دایره است که از نقطهای آغاز میشود و دوباره به همان نقطه رسیده و در آن ختم میشود. این نظریهی تاریخ معروف به «بازگشت ابدی» است. تاریخ روی یک دایره میچرخد و نقطه آغاز و انجام آن یکی است که در «ابد» همه چیز به همان نقطه آغاز «بازگشت» میکند. نظر دیگر در مورد تاریخ معتقد است که تاریخ همچون گراف خطی روبهپیش است که در زمانههای مختلف اوجها و پستیهای خود را دارد. از این منظر تاریخ دارای جریان است و همواره تغییر میکند. بهنظر میرسد ریشهی این نظر به دیدگاه هراکلیتوس، از فیلسوفان قبل از میلاد برگردد که میگفت: «ما نمیتوانیم دوبار در یک رودخانه داخل شویم؛ زیرا که مدام آبهای تازه روی ما جریان مییابد.» «خورشید هر روز تازه است.» «همه چیز در جریان است». این نظریهی تاریخ تأکیدی بر «تغییر دایم» دارد و به همین نام مسما است: همه چیز بهصورت مداوم در حال تغییرند و دانش تاریخ این تغییر را بررسی میکند.
در مورد این دو نظریهی تاریخ، فرانظریهای نیز موجود است و مسأله دارد: در نظریهی دایرهوار «بازگشت ابدی» ممکن تاریخ یک بار و یا هم بار بار تکرار شود. به بیان دیگر تاریخ یا یک دایره و یا هم مجموع دایرههای همگون روی هم قرار گرفته است. اگر تاریخ مجموع دایرههای همگون تکرارشونده باشد، ممکن دایرهها در عین حالی که تکرار میشود، روی هم قرار گیرد و همچون فنر فشردهای – دایرههای بههمچسبیده – بهنظر رسد. بر همین منوال در نظریهی خطی «تغییر دایم» تاریخ، گراف خطی روبهپیش همزمان که در خود فراز و فرودهایی دارد، رو به بالا و صعودی نیز است. یعنی در عین حالی که گراف بهصورت افقی رو به پیش است، بهصورت عمودی نیز از نقطهی صفری فاصله میگیرد. فرانظریهای که در مورد هر دو دیدگاه «بازگشت ابدی» و «تغییر دایم» طرح گردید از آدرس دیدگاههای تکاملگرایانه مطرح میشود. از این منظر حتا «بازگشت ابدی» در عین حالی که ثابت است، درون خود تکامل میکند: ثابت متغیر.
فراتر از آنچه طرح گردید، پرسش دیگری پیش میشود و آن این که ماهیت تاریخ چیست و تاریخ در تلاش بررسی و آناکاوی چه مسالههایی است؟ اگر از پاسخهای سفت علمی منسوب به دانش تاریخ بگذریم، از منظر فلسفی یک پاسخ موجود است: ماهیت تاریخ خیر و شر است. به ویژه تاریخ انسان، تاریخ خیر و شر است. تاریخ خیر و ضدخیر، و تاریخ شر و ضدشر است. ضدخیر و ضدشر از آن جهت که اگر با طرح مبنای فلسفی «خیر» و «شر» این دو پدیده با همدیگر جا بدل کند، طوری که «خیر» شر و «شر» خیر شود، اعتبار پاسخ ما در مورد تاریخ همچنان پابرجا باشد.
با طرح مبحث «تاریخ ما، تاریخ خیر و شر است» با جزئیات بیشتر میتوان چهار وضعیت را بهصورت فرضی در نظر داشت: خیر عادی با نوسان، شر عادی با نوسان، اوج نهایی خیر و نهایت پستی شر. بهنظر میرسد خیر و شر در حالت عادی با همدیگر میجنگند و در جاهای همدیگر را رفع میکنند. این اندیشه ریشههای تاریخی، همچون ادیان مانوی که معتقد به دو قوهی خیر و شر یا اهریمن و اهورامزدا است، دارد. اما تمدن امروزی ما بیشتر در موقعیتهای «اوج نهایی خیر» و «نهایت پستی شر» قرار دارد که بهصورت کوتاه میتوان آنها را «جنون خیر» و «جنون شر» نامید. آنگاه که خیر با جنون میآمیزد به اوج نهایی خود میرسد و هرگاه شر با جنون آمیزد به نهایت پستی خود سقوط میکند. از این منظر «تاریخ معاصر بشر» «تاریخ خیر و شر» نه بل تاریخ «جنون خیر» و «جنون شر» است. به بیان ساده؛ تاریخ ما تاریخ جنون و مجنون است. اگر آدمی خیر بزرگ یا شر عظیمی را انجام میدهد، هر دو از جنون او بر میخیزد. صدور و اجرای فرمان ریختن بم اتم روی میلیونها فرد و مبارزه میلیونها فرد در راستای عدالت و برابری، هر دو ریشه در جنون آدمی دارد. جنونی که باری اهریمن و باری هم اهورامزدا میشود. جنون «خیر» و «شر» امروزین برخلاف روایتهای کلاسیک «اهریمن» و «اهورامزدا»یی نوعی نیروی خاص نیست، بل نتیجهی تکامل دستگاه روانی بشر، و بر بنیاد آن تکامل تمدن بشر، است. به این اعتبار امروز «خیر» و «شر» برخلاف گذشته که نیروهای موجود در هستی دانسته میشد، در نسبت بالایی بهعنوان گزینههای ممکن قابل انتخاب مطرح است که آگاهی در انتخاب یک یا هر دوی آن گزینهها نقش کلیدی دارد.
مصداق عملی این مدعا مطالعه و تحلیل روانی شخصیتهای تأثیرگذار بر تاریخ بشر است. روانکاوی نشانی خوبی برای انجام این مطالعه است. روانکاوی هم هیتلر و موسولینی را که موجب شرهای بزرگ شدهاند و هم اندیشمندان و فیلسوفان را که خیرهای بزرگ را آفریده و موجب شده، مجنون میپندارد. جنون شر و خیر در آدمها، در نسبتهای متفاوت وجود دارد. شاید یکی مجنون، دیگر خیلی مجنون، و دیگری هم خیلی زیاد مجنون است. شهکارها همه ریشه در جنون آدمی دارد. هر ساخته و برساختهای و هر دستاندازی و دگرسازی طبیعت نتیجهی جنون آدمی است. بزرگترین آثار هنری، اکتشافات علمی، آثار فلسفی، حتا ایدیولوژیها و اسطورهها نتیجهی نوعی خاصی از جنون است. هر هنرمند، فیلسوف، دانشمند و پیامبری مجنون است. در عصر باستان جنون آدمی از آن جهت که خیلی شدید نبود، توتم، تابو و اسطوره میآفرید. بعدها که جنون آدمی بیشتر قوت یافت، فلسفه و هنر و دانش آفرید. در نهایت و تا به امروز جنون آدمی که بیش از گذشته غولآسا شده، ایدیولوژی و سرمایه و سیاست را به ساختهها و پرداختههای خود افزوده است. با اطمینان نسبی میتوان گفت که این قافله ادامه مییابد، فقط آدمی باید متوجه و آگاه باشد. شاید «آگاهی و معرفت» بزرگترین جنونی است که تا اکنون در آدمی وجود داشته و دارد.
در عصر ما همانگونه که گفته شد، «خیر» و «شر» بهعنوان گزینههای قابل انتخاب برای هرکی در دسترس است. از این لحاظ «خیر» و «شر» مکانمند است، به مفهوم کلان آن که مشمول مکان فکری و روانی هم میشود. بر این بنیاد هر آدمی میتواند انتخاب کند. با وجود امکان گزینش، بهنظر میرسد در زمانهی ما شر بیشتر در قالب سرمایه، تجارت، جنگ و سیاست ظهور کرده است. خیر اما در دستان نسبتا ضعیفتر فلسفه، هنر و تا حدی دانش مانده است. این دستهبندی مکانبنیاد اما قطعیت ندارد و در پیوند با شماری از عوامل دیگر، ممکن دگرگونه شود. از اینرو امکان خیزش شر از فلسفه و هنر و تا حدی دانش، و خیزش خیر از سرمایه، تجارت و سیاست هم موجود است.
اما مکان و جامعهی افغانستان بیشتر جنون شرپرور است. در زمان و مکان ما «جنون خیر» همچون گلولهی کوچک بلورین درخشان است که درون ذخیرهی بزرگی از «جنون شر» گیر مانده است. «جنون خیر» باید خودش را محکم و به تکرار به دیوارههای این ذخیره بکوبد و بکوبد که تا آن را بشکافد و تا کورسویی برای امیدهای خیربنیاد شکل گیرد. «جنون خیر» اما همچنان به یاد داشته باشد که بلورین است، از اینرو در کوبیدنها مواظب شکستن خویشتن نیز باشد: همچون قطرههای کوچک آب که در جریان سالهای دور و دراز سنگ را آهسته و پیوسته میشکافد. به قول حافظ باید «خون جگری» کشید تا «جنون خیر» ما «جنون شر ما» را از هم بپاشد و تا سنگ، لعل شود: «گویند سنگ لعل شود در مقام صبر – آری شود و لیک به خون جگر شود».
تاریخ ما، بهویژه تاریخ معاصر بیشتر تاریخ شر بوده است. جنون شرّ عظیمی بر تاریخ ما حکم میراند. این «شر» نه از آن نوع مانوی کلاسیک، بل از نوع جدید جنونمحور است که ریشه در ناآگاهی از خیر و آگاهی از شر دارد. در تاریخ ما هرچه جنون میبینی و میدانی، از نوع شر است. این «جنون شر» گاهی سنگ میشود و بر فرق زنی در میان کویر کوبیده میشود، «کویری که بزرگتر میشود…». گاهی اسلحه شده بر سینهی داغداری شلیک میشود. و بعدها نالههایی از آن «دل داغدار» میدمد و «لالههایی» بر آن میروید. این جنون شر استبداد شده یک بار در مقام نکتایی، بار دیگر در لباس عمامه و لنگی، و باری هم در هیبت پیراهن و دشداشه ظهور میکند. تاریخ معاصر سرزمین ما عاری از جنون خیر است. هرچه و هرآنچه هست، جنون شر است. بر ما جنون شر حکم میراند.
آن گلولهی جنون خیر بلورین، خویشتن را باید بر دیوارههای جنون شر بکوبد. بکوبد و روزنهها و کورسوهای قابل ترصد را جاگذارد. در آن گلولهی بلورین لالهزندانیهای آزاد و مبارزی مقام دارند. لالهزندانیهای که در عمق زندان، آزادند. زندانیهای که جنون خیر در سر دارند و میتوانند، برای خیر و خوبی ترانه بسرایند. آن لالهزندانیها میتوانند، تاریخ را لالهبو، لالهسان و لالهگون سازند. گفتوگو را مجنونهای شرور میکنند. لالهزندانیها را باید پرورش و مجال سخن گفتن داد.