چند سطری بر چند گفته؛ به گرامی‌داشت از شجریان

چند سطری بر چند گفته؛ به گرامی‌داشت از شجریان

«نباید فراموش کنیم که موسیقی به انسان اندیشیدن می‌دهد. من موسیقی‌ای را دنبال کردم که اندیشیدن به انسان‌ها بدهد. آن موسیقی‌ای را که خواسته باشد برای لحظه‌ای فقط انسان خوشش بیاید یا حال کند، از آن دیدگاه من [موسیقی را] دنبال نمی‌کنم. من موسیقی را از دیدگاهی دنبال می‌کنم که اندیشیدن به مردم بدهد. و… لحظه‌ای از خودش بیرون بیاید و فکر کند… زیرا انسان در فکر کردن ساخته می‌شود، در اندیشیدن راه کمال را طی می‌کند» (محمدرضا شجریان).

هایدگر در آغاز درس‌گفتار «معنای تفکر چیست؟» می‌گوید: «ما هنگامی به آنچه تفکر نامیده می‌شود، دست می‌یابیم که خود مستقلا فکر کنیم. برای آن‌که چنین تلاشی به موفقیت برسد، ما باید آماده‌ی یادگیری نحوه‌ی تفکر باشیم» (هایدگر، ۱۳۹۲: ۱۰). گذشته از تأیید و ردی که هایدگر در ادامه برای پیش‌بردن بحث خود در مورد این دو جمله می‌آورد، اینجا به نکته‌ای اشاره می‌شود که می‌توان دلایل قابل قبولی برای موافقت با آن آورد. آن نکته یادگیری نحوه‌ی تفکر و آماده بودن بایدی برای آن در جهت امکان تفکر مستقلانه است. البته آنچه اینجا از تفکر مراد است، چیزی فراتر و در واقع بسیار فراتر از محاسبات و تصمیم‌گیری در امور روزمره است. تفکر در مقام امری پیچیده و چند لایه یا به عبارتی تفکر خلاق که بازده منسجم دارد و امکان شکل‌گیری دستگاه فکری از آن متصور است، مستلزم یادگیری و پرورش ظرفیت تفکر به این شیوه در خود و مشخصا در ذهن است.

با این حال، پرسش پایه‌ای‌تر از دلیل تفکر، آن‌طوری که در جملات بالا اشاره رفت، است. این پرسش که اصلا به چه دلیلی انسان باید بخواهد فکر کند و تلاش بورزد نحوی آن را بشناسد و در خود پرورش دهد؟ چنین پرسشی به خودی خود، با وجود پایه‌ای بودن، از آن جهت کمک‌کننده نیست که به تعداد انسان‌های متفکر، می‌تواند دلایل مختلف برای تفکر وجود داشته باشد؛ این دلایل می‌تواند شامل تمام چیزها و امور بیرون از انسان متفکر که می‌توان گفت نامتناهی است و امور روانی و درون او که بسیار پیچیده، و هنوز هم بخش بزرگی از آن ناشناخته است، باشد. این پرسش اما نکته‌ی مسلمی در خود دارد که کمک‌کننده است و نیاز به برجسته کردن دارد. نکته‌ای که چرایی این کوتاه نیز است. آن نکته این است که برای تفکر دلیلی نیاز است و هر تفکری را دلیلی می‌باید. چه در غیر آن، با جزئیاتی که از تفکر گفته شد، امری‌ست دشوار و چه بسا تحلیل برنده و رنج و دردآور. در واقع اساس تحمل تحلیل‌برندگی و رنج و درد اندیشه، دلیل آن است. اگر انسان دلیلی روشن و قابل دفاعی برای اندیشیدن نداشته باشد، زحمت آن را به خود هموار نمی‌کند.

قسمی که در بالا آمد شجریان می‌گوید «نباید فراموش کنیم که موسیقی اندیشیدن به انسان می‌دهد.» حال پرسش این است که معنای این جمله که جملات بعد بر آن قرار می‌گیرد چه می‌تواند باشد؟ آیا امکان دارد موسیقی اندیشیدن به انسان بدهد؟ اگر بخواهیم به‌صورت شکلی و تحت‌اللفظی در نظر بگیریم و عمل کنیم، با بیان این‌که اندیشیدن چیز نیست که داده یا ستانده شود، راحت می‌توانیم گفته‌ی بالا را رد کنیم. این کار اما ساده‌سازی و فروکاهی خواهد بود. با مکث بیشتر می‌توان متوجه شد که معنای جمله‌ی بالا این است که موسیقی «دلیلی» برای اندیشیدن به انسان می‌دهد. چه اندیشدن یک فعالیت ذهنی است که چنانچه آمد دادن یا ستاندن آن ممکن نیست. این نکته را که جمله‌ی با دال بر دلیلی برای اندیشیدن است از جملات پایانی، آنجا که گفته می‌شود «لحظه‌ای از خودش بیرون بیاید و فکر کند… زیرا انسان در فکر کردن ساخته می‌شود، در اندیشیدن راه کمال را طی می‌کند» بیشتر می‌توان متوجه شد. به این ترتیب موسیقی از دید شجریان، آن‌طوری که او ادعای دنبال کردن آن را داشت، دلیلی‌ست که انسان برای لحظه‌ای از خودش بیرون بیاید و فکر کند. این دید از این رو که برای هنر رسالتی متعالی، از نوعی که دانش و فلسفه ادعای آن را دارد قایل است، شگفت و قابل تقدیر است. در جهانی که سرمایه هنر را به کالایی با مصرف انبوه مبدل ساخته و امتیاز به تولیدی داده می‌شود که سرگرمی بیشتری ایجاد کند، ادعای هنر اندیشه‌برانگیز کاری‌ست رسالت‌مند.

یاد شجریان با بیت زیر از مولانا که گفته‌ی «… زیرا انسان در فکر کردن ساخته می‌شود، در اندیشیدن راه کمال را طی می‌کند» یادآور آن است، گرامی باد!

ای برادر تو همان اندیشه‌ای

مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *