Abdullah Watandar

جمهوری اسلامی ایران و بی‌اعتبار شدن اسلام سیاسی در چشم هزاره‌ها

سال‌ها قبل، با چند تن از دوستان برای مدتی در بامیان بودیم. در این زمان، طالبان بر کابل حکومت می‌کردند‌ و گروه‌های دیگر بخش‌های دیگری از افغانستان را در کنترول داشتند. تقریبا همه در مقابل همه می‌جنگیدند. حزب وحدت شاخه‌ی خلیلی هم در مقابل دولت آقای ربانی می‌جنگید و هم در مقابل طالبان.

یکی از دوستان که استاد ما هم بود، یک عمر را در هوای اسلام سیاسی به‌سر برده بود، تلخی و شیرینی جهاد را چشیده بود‌ و برای گروه‌های جهادی شیعه‌ی پیرو امام خمینی دوندگی و جان‌فشانی کرده بود‌ و مدت‌ زیادی را هم در ایران به‌سر برده بود. ایشان دوران داوود خان و در حالی که در هرات درس می‌خوانده، به اسلام سیاسی و انقلابی‌گری رو آورده بودند.

روزی از کنار مسجدی تیر می‌شدیم که چشم ایشان به عکس بزرگی از آیت‌الله خمینی بر دیوار مسجدی افتاد. لحظه‌ای به آن عکس نگاه کرد‌ و بعد با عجله این‌سو و آن‌سو رفت و تکه چوب درازی را پیدا کرد‌ و با آن به طرف عکس آیت‌الله خمینی رفت‌ و در حالی که با خود می‌گفت، «امام صاحب تا شو، بس است دیگه»، عکس را با چوب از بغل دیوار پایین کشیده، پاره پاره‌اش کرد‌ و تکه‌هایش را مچاله کرده دور انداخت.

من آن وقت‌ها تجربه‌‌ی زندگی در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را نداشتم و نمی‌توانستم این همه خشم کسی که عمری را به‌دنبال پیاده کردن افکار آیت‌الله خمینی در افغانستان تلاش و مبارزه کرده بود را به‌درستی درک کنم. چندین سال بعد از آن، مدتی را در ایران زندگی کردم و از نزدیک ستمی را که بر افغانی‌های مسلمان و مخصوصا افغانی‌های شیعه‌ی هزاره در این کشور تحت حاکمیت روحانیان و آیت‌الله‌های شیعه می‌رود، دیدم و حس کردم. آن وقت بود که توانستم خشم آن دوست سابقا اسلام‌گرای مجاهد و پیرو‌ خمینی را درک کنم.

تجربه‌ی بسیار تلخ و غم‌انگیز مهاجرین افغانی مقیم ایران، تجربه‌ی سنگین ستم کشیدن در قلمرو مهم‌ترین حاکمیت مذهبی تاریخ شیعه، برای ما پیامدهای مثبت هم داشت. یکی از مهم‌ترین و با‌ارزش‌ترین این پیامدها، از رونق انداختن و بی‌اعبتار کردن نسخه‌ی شیعی اسلام سیاسی در میان شیعه‌های افغانستان و مخصوصا هزاره‌ها بود. این ستم، اسلام سیاسی شیعی را زودتر از آن‌که انتظارش می‌رفت، در چشم هزاره‌ها بی‌اعتبار کرد‌ و این دست‌آورد کمی نیست.

امروز یاداشت کسی را- شاید ایرانی- خواندم. ایشان چشم‌دید‌شان در یک شفاخانه در ایران را نوشته‌اند. او نوشته است که در یک شفاخانه در ایران، نصف بستر‌ها خالی بود، اما سه چهار نفر افغانی را دیدم که بر روی زمین خوابیده بودند‌ و زخم‌های یکی‌شان گندیده بود، اما کسی تداوی‌شان نمی‌کرد؛ چون پول نداشتند‌ و این‌ها در پی ناتوانی در پرداخت هزینه‌های قبلی، اینک گروگان بیمارستان مانده‌اند و اجازه‌ی خروج را هم ندارند.

می‌بینیم که جمهوری اسلامی‌ای که آیت‌الله خمینی بنیان‌گذاری کرد‌ و کسانی چون داکتر علی شریعتی زمینه‌های فکری و فرهنگی‌اش را آماده کردند، نه تنها چیز‌ جدیدی برای بشر مسلمان و شیعه نیاورده است، که تازه همان جوان‌مردی و غریب‌نوازی و مدارا و ارزش‌های پسندیده‌ی دیگر این حوزه‌ی فرهنگی را هم در ایران تا حدودی از میان برده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *