باران مرگ

باران مرگ

چگونه 10 عضو خانواده عبدالباقی در جنگ ژیړی قندهار کشته شدند؟

عبدالباقی تازه نماز صبح را در یکی از مسجدهای شهر قندهار خوانده بود و هنوز از دروازه مسجد پا بیرون نگذاشته بود که تلفنش زنگ می‌‌خورد. شماره تماس احمدالله خواهرزاده‌‌اش روی صفحه‌‌ی تلفن ساده‌‌‌‌اش ظاهر می‌‌شود. احمدالله با صدای لرزان پیام کوتاهی را به مامایش می‌‌رساند: «اگر ایستاده‌‌ای حرکت کن! و اگر نشسته‌‌‌‌ای بلند شو! حرکت کن! زود بیا!»

زنگ‌‌های پی‌‌درپی احمدالله و اهالی روستای «سولغی» آتش به جان عبدالباقی می‌‌اندازد. زن و بچه‏هایش را سوار موتر کرده و به‌سوی ولسوالی ژیړی حرکت می‌‌کند. هر چند دقیقه بعد تماسی از اقارب و همسایگان خود دریافت کرده و پیام مشابهی را دریافت می‌‌کند: «کجایی؟ زود بیا!» اما هیچ کس نمی‌‌گوید که چه اتفاقی افتاده است و این بیشتر عبدالباقی را نگران و سراسیمه می‌‌‌کند. وقتی به میرویس مینه -قسمتی از شهر قندهار- می‌‌رسد، یکی از روستاییان برایش می‌‌گوید که باید تنها به روستا برود و زن و بچه‌‌اش را با خود نبرد.

در حدود یک ساعت، تقریبا همه‌‌ی اقارب و همسایگان به عبدالباقی تماس می‌‌گیرد اما از محمدموسا و محمدقاسم، برادرانش خبری نیست. به یاد نمی‌‌آورد که مسیر قندهار-ژیړی را چگونه و در چند دقیقه طی کرده است اما وقتی به روستای «سولغی» از مربوطات منطقه‌‌ی «پاشمول» ولسوالی ژیړی می‌‌رسد، می‌بیند که بر خانه‌اش باران مرگ باریده است: «خانه‌‌ی ما با خاک یکسان شده بود. مردم روستا تلاش می‌‌کرد که اعضای خانواده‌‌ام را از زیر آوارها بیرون بکشد.»

مردم بعد هر چند دقیقه جسد بی‌‌جان یک عضو خانواده‌‌ی عبدالباقی را از زیر آوارها بیرون می‌‌کشد. جسدهای بی‌‌جان محمدموسا برادر بزرگ خانواده، محمدقاسم برادر دیگر و جسدهای زن برادرها و دختران و پسران آن‌ها یکی پس از دیگر بیرون می‌‌‌کنند. عبدالباقی نمی‌‌تواند به صورت رنگ‌‌باخته‌‌ی محمدموسا، برادر بزرگش ببیند. گونه‌‌های کوچک و خاک‌آلود حسینه و چهره‌ی معصوم اما بی‌جان وصیله دیگر توان ایستادن را از عبدالباقی می‌‌گیرد. هنوز مردم روستا همه‌ی اعضای خانواده را از زیر آوارها بیرون نکشیده بود که عبدالباقی از هوش می‌‌رود و روز بعد وقتی به هوش می‌‌‌آید، خود را روی تخت شفاخانه‌ی حوزوی میرویس در شهر قندهار می‌‌بیند: «هیچ کاری نمی‌‌توانستم.»

عبدالباقی ده عضو خانواده خود را بر اثر بمباران از دست داده است
عبدالباقی ده عضو خانواده خود را بر اثر بمباران از دست داده است

وقتی عبدالباقی با دیدن جسدهای اعضای خانواده‌‌اش از هوش می‌رود، مردم روستای «سولغی» ۱۰ عضو خانواده‌‌ی او را که بر اثر بمباردمان جنگنده‌‌های ارتش افغانستان کشته شده‌‌اند، در غیاب وی به خاک می‌‌سپارند. وقتی عبدالباقی به هوش می‌‌آید مستقیم به روستای خود رفته و در مراسم فاتحه‌‌ی عزیزانش اشتراک می‌‌کند.

ده عضو خانواده عبدالباقی چگونه کشته شدند؟

عبدالباقی ۴۷ ساله خود را روی کوچ پرس کلپ (Press Club) قندهار راست کرد و ماجرای کشته‌‌شدن ۱۰ عضو خانواده‌‌اش از جنگ‌‌های اخیر قندهار آغاز کرد. حدود سه ماه پیش جنگ‌‌جویان گروه طالبان بعد از آن که حمله‌‌‌شان در ولایت هلمند از سوی نیروهای دولتی عقب‌‌ زده شد، حملات‌‌ گسترده‌‌ای را بر شماری از ولسوالی‌‌های قندهار از جمله ارغنداب، ژیړی، پنجوایی و میوند آغاز کرد که در نتیجه بخش‌های از این ولسوالی‌‌ها به دست گروه طالبان افتادند.

کماندوهای ارتش و پولیس قندهار برای بازپس‌‌‌گیری این مناطق عملیات پاکسازی را روی دست گرفت. جنگ میان دو طرف در روستاهای این ولسوالی‌‌ها خانه به خانه جریان پیدا کرد. جنگ‌‌‌های اخیر خسارات میلیاردی بر باشندگان این مناطق وارد کرده است اما خسارات جانی این جنگ‌‌های که بی‌‌جاشدگان از آن قصه می‌‌کنند، وحشتناک است. روایت خانواده عبدالباقی شاید بخش کوچکی از این خسارات جانی را تشکیل بدهد.

عبدالباقی به من گفت وقتی حدود سه ماه پیش جنگ‌‌جویان گروه طالبان حملات خود را بر منطقه‌ی آن‌ها آغاز کرد، نیروهای پولیس و امنیت ملی بدون درگیری با جنگ‌‌جویان طالبان، منطقه را ترک کردند. جنگ‌‌جویان طالبان با تصرف منطقه‌‌ی «پاشمول» و روستای «سولغی» در مساجد جابجا شدند. عبدالباقی گفت که چرخبال‌‌های ارتش مساجدی را که طالبان در آن سنگر گرفته بود، بمباران کرد و شماری زیادی از جنگ‌‌جویان این گروه کشته شدند. طالبان بعد این بمباران روش دیگری را در پیش می‌‌گیرند؛ در خانه‌های مردم و به‌خصوص خانه‌‌های خالی جابجا شده و از آن به‌عنوان سنگر جنگ در مقابل نیروهای دولتی استفاده می‌‌کنند. از بخت بد، در کنار خانه‌‌ی عبدالباقی و برادرانش یک خانه‌‌ی خالی وجود داشته که تبدیل به سنگر طالبان شده بود.

به ترتیب میرویس، جابر احمد، صفورا و ظاهر بعد از کشته‌شدن تمام فامیل‌‌شان با خانواده کاکایش زندگی می‌‌کنند
به ترتیب میرویس، جابر احمد، صفورا و ظاهر بعد از کشته‌شدن تمام فامیل‌‌شان با خانواده کاکایش زندگی می‌‌کنند

نزدیک به سه ماه پیش، در همان اوایل جنگ یک شب جنگ شدیدی میان نیروهای دولتی و جنگ‌‌جویان طالب درمی‌گیرد. طالبان از نزدیک خانه‌‌ی عبدالباقی به‌سوی نیروهای دولتی شلیک می‌‌کنند. پهپادهای ارتش چندین بمب را بر مواضع جنگ‌‌جویان طالبان شلیک می‌‌کند: «وقتی طیاره بی‌‌سرنشین می‌خواسته پاسگاه طالبان را که در کنار خانه ما قرار دارد، بمباران کند، خطا کرده به خانه‌ی ما می‌‌خورد.»

این بمب جان ده عضو خانواده به‌شمول دو برادر، خانم‌‌های برادران و شش برادرزاده‏ عبدالباقی را گرفت. در یک اتاق محمدموسا ۵۰ ساله با ماه‌‌گل خانمش و سه فرزندشان نادر ۱۴ ساله، داوود ۱۰ ساله و حسینه ۵ ساله کشته شده و در اتاق دیگر محمدقاسم ۴۵ ساله با زرغونه خانمش و سه فرزندشان فاطمه ۸ ساله، وصیله ۶ ساله و خالداحمد ۲ ساله کشته شده‌‌اند.

در آن شب، میرویس ۱۲ ساله و صفورای پنج ساله فزرندان محمدموسا و محمدقاسم هم در خانه خواب بوده اما از این حادثه جان سالم به‌در برده‌اند. در قندهار من موفق شدم فقط با عبدالباقی از نزدیک صحبت کنم اما با میرویس از طریق تلفن صحبت کردم. میرویس پشت خط تلفن به پرسش‌‌هایم پاسخ می‌‌داد: «وقتی بمبارد شد، نصف خانه فروریخت و پدرم که نزدیک دروازه بود، شهید شد. من و برادرانم در گوشه‌‌ی دیگر خوابیده بودیم. دو برادر و یک خواهرم شهید شدند و من زنده ماندم. در زیر آوار گیر کرده بودم و احساس می‌‌کردم که پاهایم خشک شده است. همه زیر خاک شده بودند.»

عکس محمدموسا؛ تنها عکسی که عبدالباقی از 10 قربانی خانواده‌‌اش در دست دارد
عکس محمدموسا؛ تنها عکسی که عبدالباقی از ۱۰ قربانی خانواده‌‌اش در دست دارد

میرویس گفت که حدود ساعت یک شب خانه‌‌‌شان بمباران شده است. او فقط چند دقیقه بعد از فروریختن خانه‌‌شان بیدار مانده و بعد بی‌‌هوش می‌‌شود. با طلوع آفتاب که مردم روستای به محل حادثه آمده و اجساد را از زیر آوار بیرون می‌‌کشد، متوجه می‌‌شود که قلب میرویس و صفورا هنوز ایستاد نشده‌ است. میرویس به من گفت که فردای آن شب در کلینیک منطقه‌‌شان به هوش آمده است.

عبدالباقی و برادر کوچک‌ترش غلام‌فاروق که در آن شب با زنان و فرزندان‌‌شان برای تداوی به شهر قندهار رفته بوده، در حادثه بمباران خانه‌شان جان سالم به‌در برده‌اند. در آن شب جابراحمد پسر ۷ ساله محمدقاسم و ظاهر پسر ۲ ساله محمدموسا هم با عبدالباقی به شهر قندهار آمده بوده و زنده مانده‌اند. پدر عبدالباقی هم چند سال پیش در ژیړی کشته شده است و مادرش هم آن شب به خانه دخترش در قندهار رفته بوده که زنده مانده است.

در آن شب چندین خانه‌ی‌‌ دیگر هم مثل خانه‌ی عبدالباقی بمبارد شده‌‌اند که داستان‌شان مشابه است. عبدالباقی گفت: «بسیار زیاد مردم شهید شدند تنها خانواده ما شهید نشد. از آشنایان ما مردم زیاد شهید شده. کدامش را برایت بگویم. از اقارب ما یک جوان را به اسم حاجی شیرمحمد در انفجار ماین کشته شد.»

محمدابراهیم امیری، خواهرزاده عبدالباقی که در روستای دیگر زندگی می‌‌کند چشم‌‌دیدهایش را برایم قصه کرد: «آن شب من در آن‌جا نبودم چون خانه ما از آن‌ها دور است. فردایش مردم می‌گفت در آن شب که نیروهای دولتی عملیات پاکسازی را آغاز می‌‌کنند، طالبان از خانه‌های مردم به‌سوی آنها شلیک می‌‌کنند که طیاره می‌آید و چندین خانه را بمبارد می‌کند. حدودا بیشتر از پنجاه نفر در آن شب کشته شده‌‌اند.»

میرویس و صفورا در زیر آوارها زنده مانده‌اند. صفورا وقتی پدر و مادرش به یادش می‌آید، گریه می‌کند
میرویس و صفورا در زیر آوارها زنده مانده‌اند. صفورا وقتی پدر و مادرش به یادش می‌آید، گریه می‌کند

قربانی ماین طالب و بمب دولت

بی‌جاشدگان شکایت دارند که در جنگ از هردو طرف آسیب دیده‌‌اند. به گفته‌ی آن‌ها، از یک طرف وقتی طالبان کنترل مناطق را به‌دست می‌‌گیرند، خانه‌‌های مردم را سنگر ساخته و از آن‌جا با دولت به جنگ می‌‌پردازند. راه‌‌های ارتباطی را ماین فرش می‌‌کنند، خندق‌‌ها و سوراخ‌‌های زیرزمینی ایجاد می‌‌کنند.

در سوی دیگر قضیه، بی‌‌جاشدگان از بمباران هوایی و هاوان‌‌های دولت هم شکایت می‌‌کنند. زنان و کودکان همسایه‌‌ی عبدالباقی توسط یک فیر هاوان دولت کشته شده‌‌اند. او گفت: «همسایه‌ی ما چهار برادر بود. از طرف صبح وقتی برادران به قصد کشت و دهقانی از خانه بیرون می‌‌شوند، زنان و بچه‏های‌شان حدود ساعت ده قبل‌ازظهر جمع می‌‌شوند تا چای صبح را بنوشند. یک فیر آوان حکومت در میان آن‌ها اصابت کرده و همه زنان و کودکان چهار برادر را کشت.»

از وی پرسیدم که چگونه می‌‌داند راکت و هاوان از دولت است یا طالب. پاسخش خیلی ساده بود. گفت که طالب در روستا جابجا شده و دولت در بیرون روستا. وقتی هاوان از بیرون روستا بیاید هاوان حکومت است و اگر از داخل روستا شلیک شود، از طالب است. به گفته بی‌‌جاشدگان ماین‌‌های طالب و بمب‌‌های دولت تقریبا همه‌‌ی روستاییان را مجبور به ترک خانه‌‌های‌شان کرده است. عبدالباقی می‌‌گوید که در روستای «سولغی» ۳۳ خانواده زندگی می‌‌کرده است که در حال حاضر «شاید یک یا دو خانواده که توانایی بیرون‌شدن را ندارند، باقی مانده و دیگران همه فرار کرده‌اند.»

فریداحمد مشعل، آمر امنیت فرماندهی پولیس قندهار این‌گونه حوادث را رد نمی‌‌کند و می‌‌گوید که اشتباهات صورت می‌‌گیرد. آقای مشعل می‌‌گوید که عامل این حوادث طالبان است؛ چون طالبان جنگ را آغاز کرده و در خانه‌‌های مردم ملکی سنگر گرفته است.

وزارت دفاع افغانستان نیز کشته‌شدن غیرنظامیان را نمی‌پذیرد. از نظر حکومت اگر گاهی هم غیرنظامیان اشتباهی هدف قرار می‌گیرد، عامل اصلی آن طالبان هستند. وزارت دفاع افغانستان می‌گوید حفظ جان غیرنظامیان در صدر اولویت‌های این وزارت قرار دارد. این وزارت می‌گوید حملات هوایی نیروهای افغان با دقت انجام می‌شود.

اما در یک تحقیقی که در دسامیر سال گذشته میلادی از سوی انستیتوت مطالعات بین‌المللی واتسون دانشگاه براون امریکا منتشر شده آمده است که در شش ماه نخست سال ۲۰۲۰ میلادی دست‌کم بیشتر از ۸۰ غیرنظامی در حملات هوایی نیروی هوایی افغانستان کشته و بیشتر از ۱۰۰ تن دیگر زخمی شده‌اند.

خانواده عبدالباقی و برادرش غلام‌فاروق همراه با چهار فرزند محمدموسا و محمدقاسم در یک اتاق خانه خواهرش زندگی می‌‌کنند
خانواده عبدالباقی و برادرش غلام‌فاروق همراه با چهار فرزند محمدموسا و محمدقاسم در یک اتاق خانه خواهرش زندگی می‌‌کنند

عبدالباقی بعد از ختم مراسم فاتحه ۱۰ عضو خانواده‌‌اش در روستای «سولغی»، میرویس و صفورا را گرفته و به شهر قندهار می‌‌آید. در قندهار در خانه‌‌ی دواتاقه خواهرش مستقر می‏شود؛ در یک اتاق خانواده عبدالباقی، برادرش و برادرزاده‌‌هایش زندگی می‌‌کنند و در اتاق دیگر خانواده کوچک خواهرش.

عبدالباقی با ۵۰ هزار کلدار پاکستانی که از حاصلات انگور امسال به‌دست آورده بوده، یک دکان کوچک پرچون‌فروشی باز کرده است: «پاپور و پفک می‌‌فروشم.» غلام‌فاروق برادر کوچکش در یک گاوداری با مزد ماهانه ۶ هزار کلدار پاکستانی کارگری می‌‌کند. میرویس بعد از مکتب در نانوایی روزانه در بدل چهار قرص نان کار می‌‌کند. عبدالباقی با چهره خسته و غمگین گفت: «بعضی وقت‌‌ها یک قرص نان پیدا می‌شود و بعضی وقت پیدا نمی‌شود.»