محمد باقریان
زنستیزی در فرهنگ، زبان، باور، تاریخ، جامعه، رفتار و کردار ما چنان برجسته، ریشهدار و گسترده است که همه با آن آشناییم. فمینیستها، روشنگران، مبارزان، عدالتخواهان، آزاداندیشان و افراد دیگر، این حوزهها را مورد توجه و تمرکز قرار داده و در قالب متن، مقاله، کتاب، رساله، سخنرانی، سمینار و نشریه مفصل بررسی و تحلیل کردهاند. همچنان نشان دادهاند که چگونه زنستیزی و تبعیض جنسیتی در این بخشها پررنگ و عمیق است. کل توجه روی این حوزهها شده و هر روز این زمینهها به چالش کشیده میشود و مورد چون و چرا قرار میگیرد. البته این فعالیتها، نیکو و ارزشمند است.
در افغانستان، فمینیستها نیز روی این محورها توجه کردهاند و با آن مبارزه میکنند؛ اما در کنار این مسائل، گرایش، پندار و رفتار خود زنان کمتر مورد توجه قرار گرفته است، آن هم گرایش و رفتاری که ریشهاش به مردسالاری میرسد و بدون تردید به زن و جایگاهش آسیب میزند. این رفتارها و پندارهای بهظاهر زنانه، بهصورت پنهان و عمیق زنان را در چاه نظام مردسالاری انداخته و قربانی کرده است. بدتر اینکه قربانیان (زنان)، خودشان تقویتکننده این نوع گرایش، رفتار و کردارند. من مجموعهی این گرایشها، باورها و رفتارهای زنان را تحت عنوان «زن و ذهنِ زندانی در تن» مورد طرح و بسط قرار میدهم.
چشمانتان را ببندید و برای لحظهای درباره دغدغه، گرایش، پندار، فعالیت و رفتار زنان بیندیشید. بیشترین درگیری و مواجههی زنان در مورد خودشان مربوط به کدام ساحت (تن یا ذهن) است؟ آیا توجه زنان روی بدن و ظاهرشان بیشترند یا روی فکر، باور، آگاهی، آزادی و رهاییشان؟ کدام یک از این دو ساحت میتواند برای زنان مفید و رهاییبخش باشد؟ یک ظاهر آراسته و رنگ و روغنکرده زن را یاری میرساند و نجات میدهد یا یک ذهن آگاه و بیدار؟
از دید من، در جامعهی ما بیشازحدِ نیاز، ذهن و روان زنان در گرو تن و ظاهرشان قرار گرفته است. از رویاپردازی زنان گرفته تا گرایش، دغدغهها، باورها و فعالیتهایشان تقریبا زیادتر در محور بدن و اندامشان میچرخد. بازار، خرید، مُد و فیشن، پوشش، نمایش و… برجستهترین گرایشهای موجود در بین زنان است. بهنظر میرسد این نوع نگاه زنان به زندگی و خودشان، محدودکننده و زیانبار است. وقتی تمرکز زن بیشتر روی این حوزههای ظاهری میشود، ذهن و روانشان هم همینگونه محدود میشود به درگیریهای تنانه؛ در نتیجه از حوزههای فکری دور میشود و محروم میماند. همچنان از حوزه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به حاشیه میرود. افراط در ظاهرگرایی و گیرماندن در ساحت تن، نهایتش به «شیوارگی» میانجامد و مانع تعالی، تکامل و پیشرفت ذهنی زن میگردد. شماری از فمینیستهای نخبه و نظریهپرداز نیز ظاهرگرایی و شیوارگیشدن زنان را نکوهش کرده است؛ چنانچه سیموون دوبووار در کتاب جنس دوم آورده است که: «عادتها و مُدها بیشتر به این کار آمدهاند که مانع تعالی زن شوند: زن چینی که پاهایش باند پیچیشده، به زحمت میتواند راه برود، ناخنهای لاک خورده ستاره هالیوودی، او را از دستهایش محروم میکند. پاشنههای بلند، کرستها، زیردامنیها، فنرهای زیردامن، ژوپون، بیشتر به افزایش ناتوانی زنِ سنگین شده از چربی یا برعکس، چنان شفاف که هرکوششی برای او ممنوع شده، فلج بر اثر لباسهای ناراحت و بر اثر آداب برازندگی، در نظر مرد چون شی او جلوه میکند، آرایش و جواهرها نیز به کار سنگین کردن جسم و چهره میآید».(جنس دوم، جلد اول: ص ۲۵۸)
دوبووار در ادامه مینویسند که این آرایش و پیرایشها «معمولیترین کارش این است که استحاله زن را تکمیل کند». البته یادآور شوم که دوبووار این «شیوارگی» را برآیند جامعهی مردسالار میداند. نهایت این «شیشدگی» به نگاه «اروتیک» در مردان میانجامد. وقتی که زن اینگونه دچار آرایش، مُد و استایل و ظاهرآرایی باشد، در نگاه مردان بهعنوان یک انسان دارای کرامت دیده نمیشود؛ بلکه بهعنوان «بدن» یا «تن» لذتبخش مورد توجه قرار میگیرد. در این نوع نگاه، زن و هویتش فروکاسته میشود در حد «شی» یا «جنس» که برای لذتبردن مناسب است.
ظاهرگرایی و محدودشدن زن به تنش، مانع جدی برای پیشرفت زن است و به تعالی و تکامل او یاری نمیرساند. هدف نهایی آرایش و مُد را دوبووار چنین توضیح میدهد: «هدف مُدهای که زن به خدمت او درآمده این نیست که او را چون فرد خودمختار آشکار کنند، بلکه به عکس هدفشان این است که زن را تعالی خود جدا کنند تا به مثابهای طعمهای به مردان عرضه دارند؛ کسی در صدد خدمت به طرحهای زنان نیست؛ بلکه میخواهد مانعی بر سر راه آنها بتراشند. راحتی دامن کمتر از شلوار است؛ کفش پاشنه بلند، مزاحم راه رفتن میشود؛ پیراهنهای بلند و کفشهای روباز، کمترین راحتیها را دارند، بیمقاومتترین کلاه و جورابها، ظریفترین آنها هستند؛ لباسها اعم از اینکه پیکر را تغییر دهد، یا آن را بدشکل کند، یا قالب تن باشد، در تمام موارد پیکر را تسلیم نگاه میکند.» (جنس دوم، جلد دوم: ص ۴۱۰ )
وقتی که ظاهرگرایی و تنانهنگری، پیامدش جلوگیری از تعالی و تکامل زن باشد، چرا باید این همه مورد توجه و تمرکز زنان قرار بگیرد؟ چرا ذهن و روان زن اسیر تن و اندامش باشد؟ روی سخنم در این متن بیشتر به زنان فمینیست و زنانی تحصیلکردهاند که خودشان را مبارزان و سنگرداران برابری میخوانند؛ اما از طرف دیگر غرق در «شیوارگی»، «مُد و فیشن»، «ظاهرآرایی» و «ظاهرگرایی»اند. اینان بلندگوهای بازار تبلیغاتِ «مُد و فیشن» و «تنانگی» هستند و در این راه برای صدها زن و دختر دیگر الگو قرار میگیرند. جالبتر اینکه شماری از این بزرگواران هزار دلیل و توجیه برای این گرایش «شیوارگی» ارائه میکنند. آیا میشود هم از پیشگامان فروکاستن جایگاه زن در حد «بدن» یا «تن» بود و هم از مبارزان برابری و آزادی زنان؟
اعتراض این نیست که زنان به ظاهرشان نپردازند، مسأله مهمتر این است که اولویت زن، ذهن و فکرش قرار بگیرد تا اینکه بهسوی تعالی و تکاملش پیش برود؛ بنابراین چقدر خوب خواهد بود اگر نیمی از وقت و انرژی که زنان صرف ظاهرشان میکنند، صرف ذهن و اندیشهشان میشد. بلندبردن آگاهی، شناخت موقعیت و وضعیت زن، تشخیص ریشههای زنستیزی، پیداکردن راهکار برای بیرونرفت زن از بنبست موجود، داشتن بینش و چشمانداز مشخص و روشن، نیازهای جدیتر و اساسیتر زنان است، نه زنجیرهایی که تحت عنوان «مُد و فیشن» و «ظاهرآرایی» برجسته شدهاند. اگر قرار باشد که تغییر بنیادی در سرنوشت و زندگی زن ایجاد شود، در گام اول باید روی اندیشه و ذهن کار شود، نه اینکه کُل توجه و تمرکز در مورد تن و ظاهر زن باشد یا واکنشها و حرکتهای سطحی، سرسری و بدون بینش پیش گرفته شود. زنان فمینیست و مبارزان برابریخواه، بهتر است که در بخش آگاهی و بیداری پیشرو و الگو باشند. بیداری که منجر به ایجاد بینش، فهم و شناخت زن از خودش و وضعیتش شود. این کار باعث رشد و تعالی ذهن و اندیشهی زنان میشود. در نهایت ذهن زن از تنش رها میگردد و بهسوی رهایی و پیروزی پیش میرود.
خیلی دوست دارم که این یادداشت را با سخنان دو زن اندیشمند که از جملهی رهبران و پیشتازان جنبش فمینیستی بهشمار میرود، به پایان ببرم. سیموون دوبووار در کتاب جنس دوم میگوید: «دختر، اگر غرق در مطالعه، ورزش، کارآموزی حرفهای یا فعالیت اجتماعی و سیاسی باشد، خود را از اندیشهی ثابت و پایدار به مرد میرهاند.» وولف در کتاب «اتاقی از آن خود» به زنان توصیه میکند: «از شما میخواهم همه جور کتابی بنویسید، و درباره هیچ موضوعی، هر قدر بیاهمیت و پیشپاافتاده یا مهم، تردید نکنید. امیدوارم، هر طور شده آن قدر پول بهدست بیاورید که بتوانید سفر کنید و دنیا را ببینید، درباره آینده یا گذشتهی جهان تأمل کنید، درباره کتابها خیالپردازی کنید و در گوشه و کنار خیابان پرسه بزنید و بگذارید نخ ماهیگیری فکرتان به اعماق رودخانه برود … اگر میخواهید مرا و هزاران نفر مثل مرا سرگرم کنید، سفرنامه و کتابهای پُرماجرا بنویسید، و تحقیق و پژوهش، و تاریخ و زندگینامه، و نقد و فلسفه و علم.» خلاصه کلام اینکه باتوجه به وضعیت موجود زنان در جامعهی ما، اولویت زنان، رفتن به کتابخانه است نه به بازار و خرید.