بعد از آنکه یک چرخبال نیروهای امنیتی در منطقه بهسود سقوط کرد وزارت دفاع ملی اعلام کرد که با عاملان این حادثه بهشدت برخورد خواهد کرد. چرخبال منهدم شده، حامل چهار عملهی پرواز و پنج سرباز اردوی ملی بود. رییسجمهور در واکنش به این حادثه و بعد از دیدار با خانوادههای جانباختگان گفت «این جنایت قابل بخشش نیست و بیپاسخ نخواهد ماند.». همچنین یاسین ضیا، لویدرستیز افغانستان و سرپرست وزارت دفاع اظهار داشت که «انتقام» سربازان کشتهشده در این رویداد را خواهد گرفت. او همچنین گفت عملیات «انتقامجویانه» به شکلی انجام خواهد شد که تمام مردم افغانستان از آن رضایت داشته باشند. حمدالله محب، مشاور امنیت ملی افغانستان نیز در واکنس به این حادثه گفت که «تفاوتی میان علیپور و طالب وجود ندارد.»
ماجرای سقوط چرخبال زمانی ابعاد وسیعتری پیدا کرد که «علیپور» در یک گفتوگو بهصورت غیرمستقیم مسئولیت سقوط چرخبال را برعهده گرفت. او تلویحا اشاره کرد که در جنگ حلوا خیرات نمیکنند: «وقتی که چرخبالها برای جنگ و زدن مردم بیایند و مجاهدین را موشکباران کنند، نمیتوانیم گل به گردن آنان بیندازیم.».
ابعاد ماجرا زمانی گستردهتر شد که یکی از رسانههای افغانستان، فیلم سقوط چرخبال را منتشر کرد و آن را به نیروهای علیپور نسبت داد. هر چند اما و اگرهای زیادی درباره ساختگیبودن این فیلم و نحوه اثابت موشک به چرخبال بهوجود آمد اما به قول معروف دیگر تیر از کمان رها شده بود. به این معنی که دولت تصمیم خود را گرفته بود تا با استفاده از ابزار نظامی، غایله را خاتمه دهد. بنابراین، فضای ضد علیپور شکل گرفت. فضایی که موجب شد، موجی از نفرت و خشم در میان مردم و جامعه، علیه علیپور بهوجود بیاید. موجی که در نهایت منجر به لشکرکشی نیروهای مسلح به بهسود شد.
یکی از شنیعترین، خشونتبارترین و احساساتیترین واکنشها در فضای بهوجودآمده که مصداق روشن نفرتپراکنی در جامعه است، اظهارنظر «سمیع سادات»، فرمانده قول اردوی ۲۱۵ میوند بود. او در فیسبوکش نوشت «قاتلین کریم رحیمی و همه طرفداران علیپور مزدور بیگانه و حمایتکنندگانشان را نیروهای امنیتی مثل سگهای دیوانه در بهسود، کابل و سایر نقاط کشور شکار میکنند. نیروهای امنیتی و دفاعی در پوستهها، حوزات، شاهراهها، دهات و شهرها حمایتکنندههای علیپور را با تمام افتخار از بین ببرین.»
اکنون که لشکرکشی حکومت به بهسود انجام شده است و نیروهای مسلح هر روز آمار تازهای از فتوحات و دستآوردهای خود را گزارش میدهند و فضای بهوجودآمده کمی از آن جوش و خروش اولیه خود ایستاده است، بهنظر میرسد فرصتی برای تأمل و بازاندیشی «فضای انتقام» مهیا شده است. فضایی وحشتآور که نخبگان سیاسی و جنرالهای احساساتی به واسطه آن، موجی از خشونت و وحشت را در جامعه ایجاد کردند.
پرسش اصلی در تحلیل و بررسی این قبیل رویدادهای امنیتی – اجتماعی این است که دولت اگر کارکردهای خود، نظیر تأمین امنیت، حفاظت از جان و مال و مردم و توزیع عادلانه منابع را به درستی انجام دهد آیا ما باز هم شاهد ظهور پدیده علیپور خواهیم بود؟ در این شکی نیست که باید با یک فرد مسلح غیرمسئول برخورد شود. اما چگونگی برخورد با مسأله مهم است. هیچکسی از ملیشهسازی و اقدامهای خودسرانه حمایت نمیکند و آن را به نفع منافع مردم نمیداند. اما وقتی دولت نتواند کارکردهایش را به درستی انجام دهد و در توزیع منابع و عدالت بهصورت گزینشی عمل کند. یقینا مردم گزینه بدیلی را جایگزین عملکرد دولت میکنند و این پرسش مطرح میشود که در چنین حالتی دولت مقصر است یا مردم؟
نفرتپراکنی و پیامدهای آن
دسترسی به آموزش موجب شده است که مردم به حداقلهایی در زمینهی خواندن و نوشتن دست پیدا کنند. همچنین رشد فزاینده شبکههای اجتماعی و رسانهها و دسترسی مردم به این ابزارها باعث شده است که آنها بهراحتی نظرها و دیدگاههایشان را در زمینههای مختلف با دیگران شریک کنند. در نتیجه یک رویداد – بهصورت خاص حادثه بهسود- قبل از اینکه فرصت تحقیق و بررسی دربارهی آن مهیا شود، با قضاوتهای اخلاقی و ارزشی جامعه روبهرو میشود. در چنین وضعیتی، عقلانیت از بین میرود و تصمیمها و قضاوتها، عموما احساسی و ناشی از فضای عمومی ایجادشده، خواهد بود. بنابراین در خلای عقلانیت و آگاهی، فرصت برای تولید نفرت بهوجود میآید. بازار شایعه و شایعهپراکنان داغ میشود؛ موضوعی که بهشدت برای جامعه افغانستان خطرناک است.
بهنظر میرسد در حادثه بهسود دولت عمدا چنین فضایی را بهوجود آورد تا بتواند لشکرکشی خود را توجیه کند. رجزخوانیها و استفادهی عریان و قباحتآمیز از ادبیات نفرتپراکنانه و خشونتآمیز توسط نخبگان سیاسی، چنان فضایی را در جامعه بهوجود آورد که تداعیکنندهی حاکمیت فاشیسم در جامعه آلمان بود. فضایی پر از نفرت و انتقام که بهشدت متأثر از روایت احساسی دولت در برخود با موضوع بود.
آیا برای دستگیری یک فرمانده محلی با اندکی مهمات و سرباز، بهوجودآوردن چنین جوی لازم است؟ درست است که خلق چنین فضایی میتواند افکار عمومی را به نفع عمل نیروهای نظامی و اراده نخبگان سیاسی بسیج کند. اما هیچگاه دامن آنها را از پیامدهای اخلاقی و فرا انتظار تصامیم آنان پاک نمیکند.
ایجاد نفرتپراکنی با هر هدفی، پیامدهای اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی جبرانناپذیری در جامعه دارد. نفرتپراکنی اسلحه پنهان و خطرناکی است که استفاده از آن تبعات ویرانگری دارد. برجستهشدن اختلافات قومی، نقض اخلاق، اعمال رفتارهای فراقانونی و … از جمله مهمترین پیامدهای چنین سیاستی در جامعه ماست. این در حالی است که بهنظر میرسد جامعه بیش از آنکه نیازمند تولید کینه و نفرت باشد، نیازمند صلح، همدلی و آرامش است.
نفرتپراکنان به این دلیل که نمیتوانند و یا نمیخواهند مسأله را زاویه دیگری ببیند، اقدام به فرافکنی منفی و ایجاد نفرت میکنند. به همین دلیل، محتوای سخن آنان عاری از حقیقت و واقعیت است. واضحترین پیامد نفرتپراکنی، برانگیختن احساسات مردم و در نهایت استفاده از ادبیات نفرتپراکنانه توسط نخبگان سیاسی، سلب آرامش روانی و از بینرفتن صلح در جامعه است.
واقعیت این است که شکلگیری «نفرتپراکنی» در جامعهی ما محصول حوادث و رویدادهای تاریخی، اجتماعی، سیاسی گذشته است. آنچه را که ما در قامت حادثه بهسود مشاهده کردیم، بیش از آنکه مرتبط با بهسود و علیپور باشد، ریشه در شکافهای گذشته دارد. منطق نفرتپاکنی با حذف دیگری، تبعیض و ساختارهای در خدمت سلطه و قدرت مرتبط است. عقدههای تاریخی و سرکوبشده پشت ادبیات نفرتپراکنان، ناشی از احساس برهمخوردن و شکستهشدن جریان مسلط سلطه تاریخی آنان در دوران جدید است. از این منظر است که «ادبیات انتقام» ادبیات شرور و خطرناکی است. ادبیات انتقام، نفرت ایجاد میکند. نفرتپراکنی، نتیجهی مستقیم ناتوانی و ضعف حکومت در تصمیمگیری عاقلانه، سلب امکان گفتوگو و بررسی اخلاقی و امنیتی حادثه است.
نفرتپراکنی، ابزار حکومتهای توتالیتر و قدرت نرم رویکردهای سلطهجویانه به حکومتداری است. با تولید نفرتپراکنی ما راه گفتوگو، بررسی عادلانهی حقیقت و در نهایت احترام به مکانیزمها و هنجارهای قانونی را میبندیم. مقابل نیروهای فکری، مدنی و قانونی جامعه دیوار میکشیم. در چنین حالتی، یگانهترین راهی که باقی میماند، استفاده از نیروی نظامی، خشونت و سرکوب است. از این منظر رفتار حکومت در حادثه بهسود قابل نقد است. چرا که با خلق روایت سیاه و نفرتآمیز، موجی از تنفر و دیگرستیزی را در جامعه بهوجود آورد که منجر به ایجاد فضای تولید خشونت در جامعه شد.