فاجعه‌ی بزرگ در آستانه‌ی فراموشی و لاپوشانی

فاجعه‌ی بزرگ در آستانه‌ی فراموشی و لاپوشانی

دو هفته از فاجعه‌ای که جهان را تکان داد، گذشت. حمله‌ی تروریستی بر مکتب دخترانه‌ی سیدالشهدا در غرب کابل که یک فاجعه تمام‌عیار انسانی را رقم زد، واکنش‌های گسترده‌ای در جهان و افغانستان برانگیخت. شهروندان افغانستان با روشن‌شدن عمق این فاجعه به شوک فرو رفتند. دولت افغانستان یک روز را عزای عمومی اعلام کرد. کمیسیون حقوق ‌بشر افغانستان از این رویداد به‌‌عنوان نسل‌‌کشی یاد کرد. سازمان ملل، صندوق کودکان ملل متحد، اتحادیه اروپا و همچنین شماری از دولت‌ها از جمله امریکا، بریتانیا، ترکیه و ایران نیز با محکومیت این حادثه، این واقعه خونین را که بیشتر قربانیان آن دانش‌آموزان دختر بودند «عمل غیرانسانی» خواندند.

تاکنون افغانستان حادثه‌های خونباری را به خود دیده است. اما کمتر حادثه به اندازه‌ی حمله تروریستی دو هفته پیش بر مکتب دخترانه‌ی‌ سیدا‌لشهدا در افغانستان و جهان واکنش‌برانگیز شده است. با گذشت دو هفته، به‌نظر می‌رسد سناریوی فراموشی فاجعه‌ی دیگر در افغانستان در حال تکرارشدن است و دردی با زخم‌های عمیق در افکار عمومی در حال فراموشی. فاجعه سال‌ها است که کام مردم را تلخ کرده است، اما با گذشت چند روز فراموش شده است. گویا این‌که تکرار و تداوم فاجعه، این وضعیت را حتا به امری عادی و هرروزه تبدیل کرده است و قدرت پرسشگری مردم از عوامل فاجعه را گرفته است.

مثل همیشه حکومت افغانستان رویکرد لاپوشانی پس از وقوع هر فاجعه را در پیش گرفته است. دو هفته از حمله‌ی تروریستی مکتب دخترانه‌ی سیدالشهدا گذشته، اما هنوز حکومت به مردم نگفته است که چرا و چگونه حادثه‌ای به این بزرگی در قلب کابل اتفاق افتاده است. خانواده‌های قربانیان حمله‌ی تروریستی بر مکتب سیدالشهدای کابل، یک هفته پس از حمله، در یک کنفرانس خبری، مطالبات‌شان را از حکومت افغانستان فهرست کردند. مهم‌ترین خواست خانواده‌های قربانیان این حمله روشن‌شدن چگونگی وقوع حادثه و به رسمیت شناخته‌شدن حملات هدفمند بر هزاره‌ها به‌دلیل تعلق مذهبی و قومی‌شان به‌‌عنوان پاکسازی قومی و نسل‌کشی است. اما در این مدت پاسخ نهادهای مسئول سکوت و تلاش سیستماتیک برای لاپوشانی و به حاشیه‌کشاندن مهم‌ترین مطالبات خانواده‌های قربانیان بوده است. تلاش سیستماتیک و طفره‌رفتن از قبول این دو خواست دو دلیل دارد: اول، در خوشبینانه‌ترین سناریو سر نخ چگونگی وقوع این حادثه به ناکارآمدی نهادهای امنیتی می‌رسد و ضعف حکومت در محافظت از شهروندان را برملاتر می‌کند. دوم، قبول آن به مثابه‌ی نسل‌‌کشی نیز مسئولیتی بزرگی را متوجه حکومت می‌کند. وقتی حکومت قبول کند که هزاره‌ها در معرض نسل‌کشی قرار دارند، ملزم به محافظت ویژه و پذیرش مسئولیت سنگین می‌شود که تا کنون آشکار از آن شانه خالی کرده است.

اگر آنچه که دو هفته پیش در غرب کابل اتفاق افتاد، وجدان حکومت را تکان داده است، کمترین کار پذیرش این حادثه به‌‌عنوان نسل‌‌کشی و مجازات کسانی است که در پیش‌گیری از این حادثه کوتاهی کرده است. کمیسیون حقوق بشر افغانستان به‌‌عنوان یک نهاد مهم حقوق ‌بشری این جنایت را به‌‌عنوان نسل‌‌کشی شناخته است. از طرف دیگر، جمع وسیعی از کارشناسان و متخصصین حوزه‌ی حقوق، حقوق بشر و حقوق بشردوستانه‌ی بین‌الملل حملات هدفمند تروریستی بر هزاره‌ها در شش سال اخیر را از مصادیق غیرقابل انکار نسل‌کشی می‌دانند. پس دلیلی برای تعلل وجود ندارد که حکومت از قبول این خواست سرپیچی کند. مگر این‌که سناریوهای بدتری در وقوع این حادثه متصور باشد که دست‌کم شائبه‌ی آن در افکار عمومی وجود دارد؛ یعنی همسویی با این جنایت و میدان‌دادن به تکرار چنین فجایعی در راستای بازی سیاسی با مسأله‌ی تروریزم.

تاکنون مواجهه حکومت با حادثه حمله تروریستی بر مکتب سیدالشهدا بسیار ناامیدکننده بوده است. هفته پیش در مجلس به بحثی دامن زده شد که حکومت حتا در پرداخت اکرامیه به بازماندگان قربانیان این حادثه تبعیض روا داشته است. بسیاری از زخمیان این حادثه از نحوه خدمات و دستگیری از قربانیان رضایت ندارند. هنوز طرح روشن در عمل برای نگرانی‌های امنیتی در دست اجرا نیست. مواجهه‌ی حکومت با حادثه که جهان را تکان داد، خلاصه می‌شود به اعلام یک روز عزای عمومی، وعده‌های روی کاغذ و اشک تمساح رییس‌جمهور در یک پیام تلویزیونی.