قانون با ماست

مدیر مسئول محترم روزنامه ی وزین اطلاعات روز السلام علیکم،

شنیده ام که بعضی از بدخواهان و نامردان روزگار نزد “پدر ممدلی” رفته و او را تحریک کرده اند که به خاطر انتشار نامه های اش در روزنامه ی شما شکایت نماید. ظاهرا او را تشویق کرده اند که مخصوصا به خاطر اسم بردن از دخترش “خاتمه” در یک روزنامه ی پایتخت خواهان غرامت شود.

امیدوارم محمد سردار، پدر ممدلی، به این تحریکات وقعی ننهد و دست به چنین اقدامی نزند. مایه ی رنج و درد بسیار است که در قرن بیست و یکم بعضی انسان ها هنوز از این که نام دخترشان در یک روزنامه برده شود، این چنین عصبانی می شوند. اما اگر پدر ممدلی واقعا از این بابت از روزنامه ی شما شکایت کند، ما نیز  در این زمینه دست خالی نیستیم. قضیه از این قرار است که من پیش از آن که دست به انتشار این نامه ها بزنم  با پدر ممدلی گفت و گویی تلفونی داشتم و او در آن گفت و گو مصرانه از من می خواست که نامه های شان را منتشر کنم. من نمی دانم چه کسی این گفت و گو  را شنود کرده، ولی فعلا نوار آن گفت و گو در نزد بعضی از خبرنگاران پایتخت موجود است. در بخشی از آن گفت و گو آمده است (در این جا “م” من هستم و “س” سردار محمد، پدر ممدلی.

م: سردار خان، شما مطمئن اید که باید این نامه ها بدون کم و کاست منتشر شوند؟

س: بلی، بلی. من  حتا می گویم نامه ها را به کدام جای برده و هنوز هم درازتر کرده و سرشان اضافه کرده و بیاورید و در اخبار خود نشر کنید.

م: گوش کنید پدر ممدلی خان! ما به نامه های شما دست نمی زنیم. ولی می خواهم بدانید که در نامه های شما چیزهایی هستند که شاید نشر کردن شان خوب نباشد.

س: هیچ چرت نزنید شما. کل اش را نشر کنید. یک دفعه که نام ما در اخبار شما بیاید خودش کلان گپ است. تشویش نکنید. از طرف من به کلی اجازه دارید. می گویم که از دل خود هم در خط های ما کدام چیز اضافه کنید ما شکایت نداریم. نورچشمی ممدلی از ما کرده بدتر تشنه است و خوش دارد که در اخبار نام اش بیاید.

م: نام دختر تان هم در نامه ها هست. خاتمه دختر تان.

س: هیچ گپ نیست. والله شما مهربانی کنید نام او را خط بزنید. سیاه سر است رسوا می شویم. نه، به قصه اش نباشید. نشر کنید. نشر کنید. خاتمه آدم نیست؟ حق ندارد نام اش چاپ شود؟ والله چیز است. خوب نشر نکنید. هر چه باشد سیاه سر است. ما هم در بین مردم آبرو و عزت داریم. پیش مردم … . نام خاتمه را خط بزنید. هیچ نوشته نکنید که ممدلی خواهر دارد. نه نشر نکنید”.

م: بالاخره نشر کنیم یا نکنیم. یک چیز به ما بگویید.

س: می گویم پناه بر خدا. نشر کنید. نام خاتمه را نشر کنید و هیچ چرت نزنید. ما پناه خود را بر خدا می کنیم. مردم قریه زیادترش بی سواد است، شاید نخواند. همین گپ آخر من است که اجازه است نشر کنید”.

جناب مدیر مسئول،

ملاحظه می فرمایید که در این نوار که در آن صنعت و تمدن ِ جعل به کار نرفته پدر ممدلی به من اجازه می دهد که نامه های اش را، نیز اسم دخترش خاتمه را، در روزنامه منتشر کنم. شما نگران نباشید.

با احترام،

سخیداد هاتف، رئیس دارالانتشار نامه های پدر ممدلی ( این مقام را محمد کاظم کاظمی شاعر معروف افغانستان به من داده است)

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *