گلرحمان فراز
در محلی که زنها هنوز بهعنوان یک همسفر، همکار و شریک زندگی نه بلکه بهعنوان یک کنیز، ساماندهندهی کارخانه و یک «جنس» آفریدهشده در خدمت مرد قلمداد شود، هنوز زود است تا به جوهر زن احترام شود و حضور زن را همگام با مرد، با تفویض صلاحیتهای مسئولانه در کنارش، مسالمتآمیز بداند.
مرور عملکرد وحشیانه مردان خشونتگر قدیم در برابر زنان، مردان امروزی را ننگینتر میسازد. این ننگ پرخاشگر، مردان را خشن و خشونتطلب بهبار میآورد تا از خود شهامت مردانگی نشان داده، نگذارند جنس زن بهصورت متوازن با جنس مرد در مسیر تاریخ حرکت کند و خلاق و صاحب ابتکارات گردد. غور هم از جمله همان ولایات و محلهایی است که مردان این دیار احترام اصلی مادر، زن، دختر و خواهر بودن را نسبت به زن قایل نیستند. تا هنوز هم به تفکر مطلقگرایی آفرینش زن بهخاطر آرامش مرد متکیاند.
عوامل رنج زنان در غور
مشکلاتی را که زنان در غور متحمل میشوند و رنجهایی را که تحمل میکنند برگرفته از موارد، عوامل و منابع ذیلاند:
۱. عدم دسترسی زنان به سهولتهای آموزشی، درس و آموزش:
بیسواد بودن زنان عامل اصلی اعمال خشونتهای مردان علیهشان میباشد. زنهای بیسواد که از حقوق و امتیازات خویش بیخبرند، سراسر به این نظرند که زندگی فقط برای برآورده کردن خواستهای شوهر است. متأسفانه بیمورد نیست اگر ادعا شود که از زنان بهعنوان یک کنیز کار گرفته میشود. آنها فقط ارضاگر خواهشات شهوانی شوهرانشان، تربیهگر رضاکار فرزندان شوهر و خدمتگار دایمالوقت ولی بیمزد شوهر در امور خانهاند. دانستن حق و حقوق برای خانمها کمک میکند تا روش احترام به شوهر و ادای حقوق شوهر را بیشتر از پیش مراعات کنند و بر زندگی خوشبخت مشترکشان رونق دهد.
۲. زورگویی قوماندانهای مسلح غیرمسئول:
در اکثر نقاط دوردست ولایت غور، قوماندانهای غیرمسئول حرف کل را میزنند. عوام حتا اختیار ازدواج اولادشان را ندارند. کلیه دادوستدها و انجام عقدها به وسیلهی اربابان محل انجام میگیرد. زمانیکه دختری عروسی کند، پدرش مجبور است که حق قوماندان مسلح غیرمسئول را جداگانه در نظر بگیرد، وگرنه خشونت ارباب و قوماندان مسلح غیرمسئول را در پی خواهد داشت. قضایای زیادی را دیدهام که بعد از عروسنمودن دختر، بخشی از گله را به ارباب منطقه بهخاطر رضایتش از عقد فرستادند.
۳. نبود برنامههای آگاهیدهی:
تدویر برنامههای اطلاعرسانی و ارائه سمینارهای آگاهیدهی برای خانمها از مؤثریت بهخصوص برخوردار است. زنانی که پروسه آموزش سواد حیاتی، کورسهای خیاطی، آموزش تربیه طفل، روند برخورد با شوهرانشان و… را سپری کردهاند بیشتر توانستهاند در خانهشان خوش و خندان زندگی کنند. از بدو آغاز این برنامهها، زنان خود را خودکفا در امور زندگی و حلکننده مشکلات تربیه و پرورش اطفالشان میدانند.
۴. ازدواجها:
ازدواج یک امر شرعی و پسندیده است که هر انسان بهخاطر آرامش کلیاش نیاز دارد. اغلب خانمهایی که در این ولایت از این ناحیه سخت رنج میبرند همانا ازدواجهای نابهنگام و پیچیده در عرفهای ناپسند است. اینجا زندگی و روابط زناشویی خانمها متفاوتتر از دیگر جاها معامله میشود. اکثریت خانمهای دور از مرکز ولایت – به جز از ولسوالیهای لعل و سرجنگل و اقلیت ولسوالی دولتیار – قربانی ازدواجهای فامیلی (ازدواج دختر کاکا با بچه کاکا، ازدواج دختر ماما با بچه ماما…)، ازدواجهای قبل از وقت و یا زیر سن، ازدواجهای اجباری، ازدواجهای بدلی، ازدواجهای پرداخت خونبها (به بد دادن) و ازدواجهای میراثی (ازدواج خانم با اقارب شوهرش بعد از وفات وی)، میشوند. در هیچکدام از ازدواجهای فوق رضایت دختر گرفته نمیشود و این بیاعتنایی موجب جدایی، قتلهای ناموسی و حتا خودکشی خانمها نیز شده است.
۵. عدم آگاهی مردان از حقوق خانمهای شان:
به کرات دیدهام که مردان زنان را وسیلهی خلقشده برای خودشان میدانند. این بدان معنا است که برای خانمها هیچ نوع حقق و امتیاز قایل نیستند. این کار برایشان کمک میکند تا نگاه تعصبآمیزشان را بیشتر بالای خانمها عطف دارند و برای زنها با ترفندهای بیشمار بهانه درست نمایند و ایشان را لت و کوب نمایند. هرگاه مردان از حقوق انسانیت خانمها آگاه میبودند هیچگاه ظلم بر سر خانمها را روا نمیداشتند و همیشه با مهربانی مطلق با خانمها برخورد میکردند.
۶. کمکاری نهادهای مدافع حقوق زن:
ضعف و ناتوانیهای دفاتر و نهادهای مدافع حقوق زن نیز عامل اصلی ازدیاد مشکلات خانمها در این ولایت شده است. ریاست امور زنان همگام با نهادهای مربوطهاش نتوانسته است به مشکلات خانمها بهصورت جدی و درست رسیدگی کند. ایجاد خانه امن و فعالیت دفتر «ندای زن» همگام با ریاست امور زنها در قضایای فرار از منزل خانمها بعد از ازدواج و یا عقد آنان ناکام بوده است. موارد بیشماری وجود دارد که نشاندهنده ضعف کاری و معاملهگری این ادارات در برابر قضایا و مشکلات خانمها بوده است که بعد از جورآمد و اخذ پول، زندگی خانم مراجعهکننده به خطر افتیده است.
۷. تعصبات جنسیتی:
تعصب جنسی مورد دیگریست که زنان را به نابودی میکشاند و وسیله رنجشان میشود. این تعصب شامل زندگی در چوکات یک خانواده، استفاده از محیط ماحول و زندگی در محیط کار را شکل میدهد. عدهی از خانمهایی که همه تعصبات را نادیده گرفتند و در دفاتر دوشادوش مردان ایفای وظیفه میکنند از نگاه تبعیضطلب و خشونتآمیز مردان خسته و دلگیرند. آنها مردان را به برخورد نادرست و عدم احترام متقابل متهم میسازند.
موارد فوق عوامل اصلی ایجاد رنج برای زنان ولایت غور میباشد. خواست اولی که در محور خواستههای کلیشان قرار دارد و از دولت مرکزی خواهان توجه به آنند، عبارتند از: زمینههای آموزش و درس را برایشان به سویه عالی مکتب فراهم نماید، فرصتهای تحصیلی و تحصیلات عالی را با مهیاسازی روندهای آسان ایجاد نماید و بعد از فراغت برایشان زمینههای کاریابی و جذب در چوکات حکومت را جستوجو کند.