هرروز افغانستان با صدای گلوله، انفجار و انتحار آغاز میشود. با هر صدای شلیک گلوله و انفجار تنی به خاک میافتد و انسانهایی معلول میشود. هرروز که میگذرد گراف افراد دارای معلولیت در افغانستان بلند و بلندتر میرود. وقتی در این سرزمین معلول شوی ناگهان از بام احترام به پایین پرت شده و تبدیل به سوژهی تمسخر و خندهای مردم تبدیل میشوی. نگاههای مملو از تحقیر تو را نشانه میگیرد و تو دیگر آن شخصیتی که چند ساعت پیش بودی نیستی. اشخاص دارای معلولیت با دو مانع عمده روبهروست؛ تلاش برای زندهماندن و مقابله با سیگنالهای منفی که از سوی مردم و جامعه به سویشان ارسال میشود.
حسین احمدی بزرگشده طبیعت وحشی و خشک ولسوالی ناور ولایت غزنی و فرزند بزرگ خانواده است. خانوادهای شلوغ و ۱۱ نفرهی او چند سال بعد از تولد حسین، بند و بساطشان را جمع کرده به کابل کوچیدند؛ نخستین روز سال ۱۳۸۴، خانواده برای سال نو جشن تدارک دیده بودند، حسین دور از خانه در همراهی دوستان و رفیقانش دامنههای تپه کارته سخی را قدم میزد. بمبی منفجر شد. همهجا را دود و خاک و خون گرفته بود. آن اطراف هرکه توان داشت فرار کرد، جز حسین و تنِ نصف و نیمهاش.
ماین برجامانده که توان قدمزدن را از حسین گرفت معلوم نبود که آثار جنگ داخلی دهه هفتاد است یا یادگار مجاهدین که برای کشتار روسها کاشته شده بود؛ پنج سال زمان برد تا حسین با معلولیتش کنار بیاید و آنرا بهعنوان یک واقعیت انکارناپذیر زندگیاش بپذیرد.
حسین در چشم مردم نصف آدم بود و در نگاه افراد دارای معلولیت به یک منجی میمانست که زندگیاش را وقف بهبود زندگی آنها کرده است؛ دانشگاه حسین تمام شد و او برای کار به هر دروازهای زد اما جواب همه یکدست، انگار از قبل باهم هماهنگ کرده باشند و آن یک «نه»ی بزرگ بود. حسین نومیدانه آخرین گزینهاش را امتحان کرد؛ درخواست کار به «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین».
«مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» یک نهاد خیریه است که بیشتر روی آموزش و ظرفیتسازی میان افراد دارای معلولیت کار میکند و در عوض خدماتی که ارائه میکند هیچ پولی نمیگیرد. حسین در همراهی با کارمندان این مؤسسه و سازمانهای مدافع حقوق افراد دارای معلولیت در تلاشند که قانون حمایت از افراد دارای معلولیت را تعدیل کنند.
شهر، آرزوی پزشک شدن حسین را بلعید
اولین روز سال ۱۳۸۴ بود و جمعیت بزرگی اطراف زیارت سخی درهم میلولیدند که حتا جای سوزن انداختن هم نبود. بیرون محوطهی زیارت تعدادی مشغول دعاخواندن بر مزار دوستان و عزیزشان بود و دورتر در دامنهی تپهها حسین بود و رفقایش که برای تفریح به آنجا رفته بودند. بمبی منفجر شد و گرد و خاک همراه با تکههای بدن به هر طرف پخش شد. هرکه توان داشت فرار کرد جز حسین: «کاش آنروز هیچوقت نمیرسید و من به آن تفریح کذایی نمیرفتم.»
حسین پیش از انفجار بمب زندگی آنچنان آسانی نداشت؛ پدر و مادر او با ۹ فرزندشان سالها پیش از معلولیت حسین، روستای دورافتاده «برجگی» در ولسوالی ناور ولایت غزنی را به امید این که به اقتصاد شکنندهیشان سروسامان بدهند و فرزندانشان بتوانند بهتر درس بخوانند ترک کرده و به شهر کابل آمدند. اما معلولیت حسین انتظارات آنها را نقش برآب کرد؛ ابتلای مادر به امراض جهاز هضمی و پدر کمحرف و افسرده حاصل این اتفاق بود.

اوایل معلولیت حسین، پدر شب را با قدمزدن در حیاط خانه به صبح میرساند. دیگر آن نشاط و طراوت سابق در قصهها و حرفهایش نبود: «افسردگی را در وجودش بهوضوح میتوانستم ببینم. دلمشغولیاش من بودم و زندگیام. پرستاری از من شده بود فکر و کارش. بغضهایی را بر سر خانواده و دور از چشم من خالی میکرد.»
پنج سال، که هر ثانیهاش برای حسین به مثابهی یک سال بود، زمان برد تا او با معلولیتش خو بگیرد. اوایل همین که سر بر بالش میگذاشت کابوس انفجار به سراغش میآمد و وقتی بدنش را حرکت میداد حس میکرد سبک شده است، حس بدی که نیم دهه زمان برد تا با آن عادت کند.
دشواری معلولبودن در یک جامعه عقبمانده کمکم خودش را نشان داد؛ شماتت و کنایههای مردم خاطراتیاند که انگار در ذهن حسین ۳۱ ساله حک شده باشند. روزهایی که دوستانش از تفریحرفتن صحبت میکردند او خودش را از جمع آنها کنار میکشید: «روزی از روزها یکی از دوستانم به من گفت که تو خو نصف آدم هستی. با تأسف که نگاه جامعه به آدم ظاهری است. اگر از نظر فیزیکی و جسمی مشکلی نداشتی ارزشمندی و قابل احترام هستی و اگر معلول بودی، نصف آدم.»
حسین احمدی میگوید «آشناترین کلمهای که هر روز میشنیدم کلمهی «لنگ» بود. معلولیتم به زمانی برمیگردد که صنف ۱۰ بودم و یکی از آموزگارانم همیشه مرا با لحن تمسخرآمیزی «لنگ» صدا میزد. بار روانی اینگونه کلمات برای افرادی مثل من بسیار سنگین و بهشدت آزاردهنده است.»
حسین از رؤیای «پزشک»شدنش گفت که انفجار بمب، دستیابی به آنرا به آرزوی محال تبدیل کرد؛ انفجار بمب او را به دنیای دیگری پرتاب کرد و موانع زیادی را در مسیر آموزشش خلق کرد، اما با آنهم هرطور بود خودش را به آزمون کانکور رساند و به دانشگاه زبان و ادبیات دانشگاه کابل راه یافت: «دوران دانشجویی مثل دوره مکتب توأم با خاطرات تلخ و سخت نبود. کلمهی «لنگ» را کمتر میشنیدم. از تمسخر همکلاسیها و استادان خبری نبود. چهار سالی که در دانشگاه کابل درس خواندم همکلاسیهایم درکم میکردند. در این مدت هیچ یکی از همکلاسیها و دوستانم دلیل معلولیتم را نپرسیدند. حتا تا حالا هم نمیدانند من چطوری پاهایم را از دست دادم.»
از نظر حسین معلولیت یک تنوع بشری است. ولی برخورد مردم و جامعه با آنها به مثابهی نصف انسان است و زندگیشان فاقد ارزش و بنابراین گاهی اوقات قضاوتهای جامعه این افراد را تا آستانه «خودکشی» هم سوق میدهد: «استفاده از کلمه نامتعارف «لنگ» و پرسیدن جزئیات معلولیت فرد از نظر روحی و روانی برای فرد دارای معلولیت زیانبار است.»
از کابل تا ژنو؛ فریاد برای برابری
یک سال خانهنشینی، حسین را به عضویت سازمان صلیب سرخ درآورد. این نهاد کمک کرد حسین صاحب پا شود و قدم بردارد. اوایل حسین حس میکرد به بدنش وزنهی چند کیلویی متصل شده باشد و از این خاطر خوشحال بود که احساس سبکی گذشته را ندارد.
صلیب سرخ علاوه بر کمک در حرکتکردن حسین او را به آینده امیدوار کرد. از آنجایی که حسین به کاروان افراد دارای معلولیت پیوسته بود، محیط صلیب سرخ و کارمندان و بیمارانش او را مجبور کرد برای بهبود وضعیت زندگی خود و دیگر افراد دارای معلولیت سعی و تلاش بهخرج دهد: «دیدن افرادی که وضعشان بدتر از من بودند، اما تلاش میکردند، این حس را در وجودم القا کرد تا بکوشم.»
در اواخر دور اول حکومت حامد کرزی در بحبوحه جنجال و نابهسامانیها، بحث درباره یک قانون که در آن دولت متعهد شده بود «از معلولین و قربانیان جنگ و خشونت در کشور پشتیبانی و حمایت میکند» شروع شد. بالاخره قانونی تحت نام «قانونِ اشخاص دارای معلولیت» در سال ۱۳۸۸ به تصویب رسید. از تصویب و اجراییشدن این قانون هرچه زمان میگذشت اعتراض افراد دارای معلولیت و نهادهای حامی حقوق این افراد بیشتر میشد و بخشی از آن تبعیضآمیز قلمداد شد. در ماده چهارم این قانون که اعتراض افراد و نهادهای حامی حقوق افراد دارای معلولیت را برانگیخته دولت فقط به افراد دارای معلولیت که در اثر جنگ و خشنونت معلول شده وعده حمایت مالی داده است.
فعالان حوزه معلولیت و افراد غیرمعلول که برای بهبود زندگی افراد دارای معلولیت کار میکنند ۱۴ سال پیش دست به تشکیل مؤسسهای زدند که بعدها به پناهگاه معلولان تبدیل شد.
«مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» یا ALSO سال ۲۰۰۷ بهمنظور توانمندسازی و حمایت از افراد دارای معلولیت توسط اشخاص دارای معلولیت و یک تعداد افراد غیرمعلول به هدف تعدیل «قانون حمایت از افراد دارای معلولیت» و بهبود زندگی آنها ایجاد شد و در مدت کم راهش را به ولایات کابل، هرات، بلخ و بامیان باز کرد. با حمایت و همکاری این مؤسسه تعدادی از معلولان توانستند صاحب شغل شوند.
این مؤسسه برای تعدیل قانون حمایت از معلولان که آنرا تبعیضآمیز و خلاف طرزالعمل «کنوانسیون جهانی اشخاص دارای معلولیت» میداند تلاشهایی زیادی انجام داد.
حسین پیش از اینکه ریاست «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» را به عهده بگیرد مدتی مشاور روحی-روانی افراد دارای معلولیت و مسئول ارتقای ظرفیت این مؤسسه بود و در کنارش با داکتران بدون مرز به زخمیان جنگ کمکرسانی میکرد و همکار سازمان بینالمللی مبارزه علیه ماینهای زمینی بود: «اولینبار بود که مزهای فعالیت برجسته و خوب را میچشیدم. یادگرفتم به حد توان به کسانی که به کمک نیاز دارند یاری برسانم.»
روزهای اول کاری حسین در «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» حمایت روحی و روانی از افراد دارای معلولیت بود و ۱۳ ولایتی که برای دیدار افراد دارای معلولیت به آن سفر میکرد. حسین وضعیت افراد دارای معلولیت را بغرنجتر از آن یافت که بشود به تنهایی از پسشان بربیاید. از اینرو بهناچار مجبور شد تیم مشوره و روحیهدادن به افراد دارای معلولیت «همتایان» را تشکیل دهد: «مشاوران و روانشناسان ما همه معلولند و حرف یک فرد دارای معلولیت را فرد دارای معلولیت دیگر خوب میفهمد. قدم بعدی تیم ما بعد از مشوره و روحیهدادن، برگزاری کارگاه آموزشی و ارتقای ظرفیت برای افراد دارای معلولیت است.»

«مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» برای پیگیری خواستهای افراد دارای معلولیت «کمیته دادخواهی» شکل داده و در قدم نخست هدفشان را تعدیل مادههای جنجالی «قانون حمایت از اشخاص دارای معلولیت» تعیین کرد و به هدف فشارآوردن بر دولت و تعدیلکردن قانون با ۲۰ تن از اعضایش، که اکثرا معلولند و رضاکار، چندینبار دست به دادخواهی زد. حسین میگوید در دادخواهیهایی که تا حالا انجام دادهاند، معلول جنگی و غیرجنگی، ناشنوا، نابینا آنها را همراهی کردهاند.
مهمترین هدف حسین احمدی از زمان ریاست بر «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» تعدیل «قانون حمایت از اشخاص دارای معلولیت» است و امیدوار است که تلاش و دادخواهیهایشان نتیجه داده و مادههای تبعیضآمیز این قانون برداشته شود: «قرار اطلاعاتی که ما داریم میگویند مادههای تبعیضآمیز قانون برداشته شده است و مادهی چهارم این قانون احتمال دارد تغییر کرده باشد.»
با تلاشهای «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» یک سال پس از ایجادش، افغانستان عضویت «کنوانسیون جهانی اشخاص دارای معلولیت» را بهدست آورد و چندسال بعد کنفرانس «کشورهای عضو پیمان منع ماین» در اردن، کشورهای عضو، عضویت افغانستان را در «کنوانسیون مهمات خوشهای» پذیرفت: «خیلی لابیگری میخواهد تا کشوری عضویت کنوانسیون اشخاص دارای معلولیت را بهدست آورد.»
سال ۲۰۱۵ از حسین دعوت شد تا به نمایندگی از افغانستان در «کنوانسیون جهانی ماین» در ژنو شرکت کند. خاطرات تلخ و سرکوفتهای که در اوایل معلولیتش را با آن مواجه شده بود حس غریبی در او پدید آورد. حسین در کنوانسیون جهانی ماین سخنرانی کرد: «وقتی داشتم صحبت میکردم حس عجیبی داشتم. فکرم رفت به شببیداریهایی که پدرم کشیده بود. به روزی که دوستم مرا از موترش پایین کرد تا دوستش که مشکلی نداشت را بنشاند. لنگ صدازدن معلمم یادم آمد و البته مهربانی همکلاسیهای دانشگاهم. کوشیدم تا ضروریات اولیه افراد دارای معلولیت را مطرح کرده و مشکلاتشان را فریاد بزنم.»
در کنوانسیون جهانی ماین بهشمول افغانستان ۱۰۰ کشور عضویت دارد.
دورنمای «مؤسسه افغانهای متأثر از ماین» و برنامههای حسین احمدی در قامت رییس این مؤسسه بهبودبخشیدن زندگی افراد دارای معلولیت و رسیدن آن به شرایطی است که در آن علاوه بر محفوظبودن حقوق آنها، این افراد بتوانند دوباره در جامعه ادغام شوند و برخورد اجتماع با آنها تغییر کند: «برنامه من این است که افراد دارای معلولیت به آموزش حرفه و ارتقای ظرفیتشان، دسترسی به سهولتهایی که برای یک فرد دارای معلولیت ضروری است برسد و همچنان پایینآوردن خشونت علیه زنان دارای معلولیت و یافتن شغل برای آنهاست. اما در حال حاضر با مشکلات مالی مواجهیم، چون چهار مرکز آموزش افراد دارای معلولیت است و اینها نیاز به پول دارند و ما تلاش داریم تا برای فعالیت دوباره این مراکز منابع پیدا کنیم.»