اشاره: این نوشته قسمت دوم از یک سلسله نوشتهها در مورد مسائل پاکستان است که از این آدرس به نشر خواهد رسید. قسمت اول این نوشته تحت عنوان «نظامیان و سیاست خارجی؛ سیاست خارجی پاکستان را چه کسانی میسازند؟» منتشر شد.
«کابل باید بسوزد» -جنرال اختر عبدالرحمان، رییس سازمان اطلاعاتی پاکستان ۱۹۸۰-۱۹۸۷.
«اگر کشمیر در آتش میسوزد، افغانستان نیز باید بسوزد» – شهباز شریف، عضو پارلمان پاکستان
در ادبیات معاصر شاید کمتر واژهای همچو «بحران» در بسیار از علوم کاربرد داشته باشد و از آن استفاده وسیع و گسترده صورت گرفته باشد. دانشوران روابط بینالملل در مورد بروز تنش و جنگ میان کشور، اقتصاددانان دلمشغول آنها تورم و تلاطم و نوسانات بازارهای مالی را بررسی میکنند و یا تحلیلگران سیاسی که ناارامیها و بیثباتیها را رصد میکنند. همه از بحران برای تبیین پدیدهها استفاده میکنند. با وجود این بحران در علوم مختلف تعاریف مختلف دارد.
در پزشکی (طبابت) بحران نطقه عطفی در بیماری تعریف میکنند یعنی زمانیکه که معلوم میشود بیمار زنده میماند و یا هم میمرد. علم تاریخ ورود جهان به مرحله تغییرات بزرگ، ناگهانی و شتابان را که مسیر تاریخ را عوض و تغییرات جدی در ساختارها اجتماعی ایجاد میکند. اما آنچه مراد ما از بحران در این نوشته است؛ بحران به معنا فرصت است.
نگرشها در مورد بحران
در مورد بررسی مقوله بحران در ادبیات سیاسی و امنیتی چهار دسته نگرش کلی و عمومی وجود دارد. نخست، سنتیها یا کلاسیکها در مورد بحران نظر منفی دارند و مدیریت بحران در این نگرش اقدامات بعدی در راستایی فرونشاندن و آرام کردن آشوب و شورش است. در نگرش کارزاران سیاسی منتظر بحران میماند و تلاش میکنند تا وضعیت را به حالت عادی برگردانند. دوم نگرش مدرن، از نظر مدرنها بحران وضعیت نامطلوب و شرایط ناخوشایند است اما چارهای جز مقابلشدن با بحران نیست. به بیان دیگر وقوع بحران امر اجتنابناپذیر است و سیاستگذاران باید دنبال راهکار مواجهه با آن باشند. در این نگرش مدیریت بحران به مثابه بازگشت به وضعیت عادی و ثبات است.
سوم نگرش پستمدرن به مقوله بحران است. پستمدرنها برخلاف مدرنها و کلاسیکها بحران را یک فرصت برای موفقیت و رفع کم و کاستیها میبینند. به عبارت دیگر، در این نگرش بحران به مثابه یک تجربهای سازمانی برای تولید ظرفیت و بهروز شدن است.
چهارم نگرش پسا پستمدرن/ پست، پستمدرن به بحران است. در این نگرش دولتمردان اساسا به دنبال بازگشت به وضعیت عادی و حل بحران نیستند بلکه از این فرصت برای تضعیف و تخریب رقبا، رسیدن به شرایط مطلوب و کسب قدرت استفاده میکنند. در نگرش خود دولتمردان بحران را طراحی و ایجاد میکنند. تفاوت عمده میان نگرش پستمدرن و پست پستمدرن در این است که پستمدرنها بحران وضعیت تحمیلی است اما در نگرش پست پستمدرن بحران وضعیتی خودساخته و تعمیدی است. به عبارت دیگر در نگرش پست پستمدرن تصمیمسازان برای کنترل وضعیت، جریانسازی، رسیدن به اهداف سیاسی و امنیتی و رسیدن به شرایط دلخواه دست به ساختن بحران میسازند و با استفاده از بحران فرصت تازهای برای خود میسازند. برداشت نگارنده در پژوهش از بحران نیز برداشت پست پستمدرنی از مقوله بحران است.
چرا دولتها/ دولتمردان بحرانآفرینی میکنند؟ مطالعه موردی دستگاه امنیتی و سیاست خارجی پاکستان
«آب در افغانستان باید آهسته آهسته به جوش بیاید» – جنرال ضیاالحق، رییسجمهور اسبق پاکستان
دولتها همیشه در پی فروکش و کنترل بحران نیستند، تجریه سیاسی نیمقرن اخیر نشان میدهد که گاهی دولتها تلاش میکنند برای مقاصد مختلف بحرانسازی کنند. تصور سنتی این است که که دولتها همواره تلاش میکنند تا امنیت و ثبات را داخل کشور و سطح منطقهای بیاورند. چون براساس این برداشت دولتها در وضعیت آرامش میتوانند به اهداف خود نایل شوند. این تصور سنتی خیلی نزدیک به آرا و اندیشههای لیبرالیستی و تا حد آرمانگرایانه است. برخلاف این تصور، گاه شاهد آن هستیم که دولتها بحرانسازی میکنند. «بحرانسازی دولتها هنگامی که در عرصه جغرافیایی و با هدف ایجاد بیثباتی در کشورهای رقیب باشد چندان تعجبآور نیست؛ بلکه بهصورت طبیعی میتوان آن را یکی از راههای کسب قدرت و تضعیف رقیب دانست، اما هنگامی که مشاهده میکنیم که یک دولت مستقر و تثبیتشده در درون خویش و برای خود بحران میسازد.»
۱- مظلومنمایی: یکی از عوامل که پاکستان دست به بحرانسازی میزند ایجاد احساس مظلومیت و بهرهبرداری از مواهب مظلومنمایی است. پاکستان به نشان دادن اینکه در قضیه کشمیر مظلوم واقع شده است و در حقش ظلم شده است سعی میکنند حمایت جهانی و منطقهای را در این مورد بهدست بیاورد. مورد دوم که پاکستان در آن مظلومنمایی میکند مسأله تروریسم است. در اینکه پاکستان در ترویج تروریسم نقش داشته است اتفاق نظر وجود دارد. اما دستگاه سیاسی پاکستان همواره تلاش دارند تا این موضوع را به شکل وارونه جلوه بدهند و خود را قربانی تروریسم نشان بدهد.
۲- براندازی: یکی دیگر از علتهای که میتوان برای بحرانسازی در نظر گرفت، براندازی و خاتمه دادن به حیات سیاسی یک دولت یا یک نظام است. نظامیان و سیاستگذاران پاکستان بارها گفتهاند که در براندازی دو دولت در افغانستان نقش داشتهاند. جنرال یوسف در کتاب خود (دام خرس) مینویسد که پاکستان نقش اصلی را در براندازی دولت چپی [دکتر نجیب] افغانستان بهدست مجاهدین که در پاکستان آموزش میدیدند و از آنجا تجهیز میشدند و حکومت مجاهدین [برهانالدین ربانی] بهدست طالبان داشته است.
پاکستان و بلوک غرب از فرصت [بحران] پیشآمدهی در افغانستان استفاده فراوان کردند؛ بلوک غرب، شوروی را از پا درآورد و پاکستان نیز به اهداف خود رسید. هدف پاکستان از بحران آفرین و براندازی دولت در افغانستان روی کار آمدن دولت همسو با پاکستان و رفع تهدید گسترش ایدئولوژی چپ بود.
۳- متهم کردن رقبا: یکی دیگر از اهداف مرسوم بحرانسازی، متهم کردن رقبا و بی اعتبار کردن آنها است. قتلهای هدفمند و افراد سرشناس و حملات انتحاری نمونهای از این دست اقدامات است که دولتها برای بی اعتبار سازی گروههای مختلف استفاده میکنند. در مورد پاکستان دو نمونهای آشکاری از این مورد وجود دارد. یکم، قتل جنرال ضیاالحق، جنرال ضیاالحق در یک سانحه هوایی در سال ۱۹۸۸میلادی کشته شد. دولت پاکستان، سازمان اطلاعات هند [راو] و روسیه [ک، جی، بی] را در درجه اول و نظامیان مخالف ضیاالحق را در درجه دوم مقصر این رویداد میدانند. دوم، ترور بینظیر بوتو در سال ۲۰۰۷میلادی البته قتل بوتو مثل خوبی برای بحرانسازی دولتی نیست اما مثل خوبی برای متهم کردن رقبا است. پس از قتل او حزب مردم پاکستان، جنرال پرویز مشرف و دستگاه اطلاعاتی او را متهم درجه شمردند و در قدم بعدی قتل او را به گردن القاعده و طالبان انداختند.
۴- مشغول و مصروف کردن مخالفین: گاهی یک دولت به منظور مشغول کردن مخالفین بحران ایجاد میکند. مشغول کردن مخالفین در دو سطح انجام میشود. یکم، سطح داخلی دولت مستقر با بحرانسازی افکار عامه و مخالفین داخلی را به سمت دیگر هدایت میدهد. دوم، کشور (الف) با ایجاد کردن بحران در کشور (ب) ان کشور مشغول دفع و مهار بحران میکند و از این فرصت برای تعقیب اهداف خود استفاده میکند.
۵- سرکوب مخالفین: بعضی اوقات دولتها با طرح بحران ساختگی رقبای سیاسی درون خود را سرکوب میکنند. پاکستان از این تاکیتک برای سرکوب پشتونها و بلوچها آزادیطلب استفاده میکند.