دشمن اشتباهی – 87

امریکا در افغانستان 2001 – 2014

نویسنده: کارلوتا گال

برگردان: جواد زاولستانی

بخش هشتاد و هفتم

11

نوبت کرزی

کرزی در روزهای بعد از یازدهم سپتامبر،‌ تماس سیاسی مطمئن داشت. او معمولا با رسانه‌های جهان صحبت می‌کرد،‌ حمله‌های یازدهم سپتامبر را محکوم می‌نمود و در نکوهش عرب‌ها و القاعده که کشورش را اشغال کرده بودند، سخن می‌گفت و از مردم افغانستان می‌خواست که در برابر تندروی‌های آنان بایستند. کرزی می‌دانست که بعد از 11 سپتامبر باید در میان مردم باشد و آنان را متقاعد کند که با ایالات متحده‌ی امریکا و جامعه‌ی جهانی همراه شوند و در برابر طالبان برخیزند. درک او از چگونگی راه‌اندازی قیام مردمی در مقابل طالبان به شکل وحشت‌ناکی محدود بود؛‌ اما شعور سیاسی او سالم و قوی بود. دیدار او با مسعود در شمال،‌ آشنایی او با ظاهر شاه و حلقه‌اش در روم و هم‌چنان آشنایی‌اش با رهبران قبیله‌ای و مجاهدین در سراسر کشور، از او چهره‌ی شناخته ‌شده و قابل قبول برای طرف‌های مختلف در کنفرانس بن ساخته بود. کنفرانس بن به حمایت سازمان ملل برای تصمیم‌گیری در باره‌ی روند انتقال در دوران بعد از طالبان‌ برگزار شده بود. قوی‌ترین جناح در شمال، اتحاد شمال، پذیرفت که یک رهبر پشتون برای اکثر مردم افغانستان پذیرفتنی‌تر خواهد بود و آنان به کرزی به حیث کسی می‌نگریستند که می‌توانند با او کار کنند،‌ شاید هم به این دلیل که او چهره‌ی قدرت‌مندی نبود. در ماه دسامبر سال 2001،‌ زمانی که کرزی به عنوان رهبر حکومت موقت تعیین شد،‌ اکثر مردم عادی افغانستان هرگز نام او را نشنیده بودند. اما او با تمام رهبران سیاسی و مجاهدین و نیز دیپلمات‌های غربی و اداره‌های استخباراتی آشنا بود.

او در روز سیزدهم دسامبر توسط یک هلی‌کوپتر امریکایی وارد کابل شد. کاکایش و گروه‌ کوچکی از افراد غیر‌مسلح او را همراهی می‌کردند. قوانین پرواز این هلی‌کوپتر امریکایی آن‌قدر سخت‌گیرانه بود که حفیظ‌الله خان از آن چنین یاد کرد: «ما حتا یک چاقو هم نداشتیم.» قندهاری‌ها به کرزی پیش‌نهاد کرده بودند که آنان هزارها مرد مسلح را آرایش خواهند داد تا امنیت او را از راه زمینی تأمین کنند. اما کرزی آگاه بود که نیروهای اتحاد شمال به فرماندهی بازجوی قبلی‌اش،‌ جنرال فهیم،‌ پایتخت را در کنترول دارند و پیش‌نهاد آنان را رد کرد. حفیظ‌الله خان گفت: «او {کرزی} گفت که اگر ما با این نیرو به کابل برویم، باعث ایجاد بعضی ناراحتی‌ها خواهد شد. او کار درست انجام داد. فهیم همه‌چیز را در کنترول داشت و پرهیز از برخورد ناممکن نبود. ما هیچ چیزی با خود نیاوردیم،‌ اما سرانجام،‌ تمام اسلحه و هواپیماها را برای دولت گرفتیم. {این کار ما} باعث وحدت مردم افغانستان نیز شد.» این مسافران هنگامی که از هلی‌کوپتر بیرون شدند و با اعضای اتحاد شمال احوال‌پرسی کردند،‌ تا حدودی عصبانی بودند؛‌ اما استقبال از آنان گرم بود. «شمالی‌ها {اعضای اتحاد شمال} بسیار خوشحال بودند. آنان از ما استقبال کردند و کرزی با رهبران نشست و ما با دیگر افراد.»

بدون شک،‌ کرزی با دیپلماسی‌اش،‌ انتقال قدرت در اواخر سال 2001 را تسهیل و ملایم کرد. او در اطراف شهر نزد رهبران جبهه‌ی متحد که قرارگاه‌ها و وزارت‌ها را قبلا گرفته بودند،‌ رفت و خواستار پشتیبانی‌شان شد. او از کسانی که به‌خاطر حذف شدن از کنفرانس بن، ناراحت بودند،‌ دل‌جویی کرد. برهان‌الدین ربانی که مجبور می‌شد به‌خاطر کرزی کنار برود،‌ یکی از آنان بود. تا پیش از برگزاری مراسم سوگند کرزی،‌ هردو مرد در همسایگی یک‌دیگر در داخل مجتمع قصر ریاست جمهوری زندگی می‌کردند. کرزی در حویلی قصر پیشین شاهی و ربانی در اقامت‌گاه عصری‌ترِ رییس جمهور زندگی می‌کرد. با این حال، اعتبار نگه‌داشتن ربانی در کنارش به کرزی نسبت داده می‌شد. این سیاست‌مدار پیر،‌ در ده سال آینده تا هنگام کشته شدن توسط یک بمب‌گذار انتحاری در سال 2011، برای کرزی منبع پشتیبانی و مشوره بود.

قوت کرزی در ارتباطات شخصی‌اش بود. او ساعت‌ها را برای میزبانی از گروه‌های بزرگان از سراسر افغانستان سپری می‌کرد که بر اساس رواج‌های مردم افغانستان،‌ برای نشان دادن احترام و وفاداری‌شان به رهبر جدید،‌ نزد او می‌آمدند. آن‌ها از کرزی می‌خواستند که نیروهای خارجی حافظ صلح را در افغانستان نگه‌دارد و حتا حضور آنان را در سراسر کشور گسترش دهد تا ثبات تحکیم یابد و از بروز جنگ داخلی جلوگیری شود. او میان جناح‌های مجاهدین که بعد از سرنگونی طالبان خود را احیا کرده بودند و حکومت و قرارگاه‌های امنیتی را تقسیم کرده بودند و به هر گروه قومی سهمی از قدرت داده بودند،‌ موازنه ایجاد کرد. شمار زیادی از مردم افغانستان از کرزی و حمایت ‌کنندگان غربی او از برگرداندن جنگ‌سالاران و فرماندهان که متهم به نقض حقوق بشر هستند،‌ انتقاد کرده‌اند. اما اداره‌ی بوش،‌ آنان را برای ثبات افغانستان مهم می‌دانست. آنان نمی‌خواستند که مردم افغانستان بین خود بجنگند و این موضوع به روی‌کرد اصلی کرزی در سیاست تبدیل شد. او می‌خواست که از تمام مردم افغانستان، به‌شمول طالبان، نمایندگی کند و آنان را زیر یک خیمه گرد‌هم بیاورد. این سیاست او،‌ نوعی از سیاست قبیله‌ای بود که کرزی از پدرش آموخته بود. این نوع سیاست،‌ یک نظام مشورتی است که برای برقراری صلح بین منافع متضاد طراحی شده است. این سیاست او برای حیات خود او به حیث رییس جمهور به اندازه‌ی حیات کشورش مهم بود. کرزی مقام‌ وزارت‌ها، ولایت‌ها و منصب‌های امنیتی در ولایت‌های افغانستان را تقسیم کرد و برای خوشنود کردن هزاره‌ها و پنجشیری‌ها که گروه‌های قدرت‌مند مجاهدین را تشکیل می‌دادند،‌ دو ولایت نو ایجاد کرد. در این‌جا بود که کرزی در سیاست‌بازی‌های داخلی،‌ بر دیگران تفوق یافت. او نستوهانه در این راه کار کرد و با دقت شگرفی در جزئیات آن نگریست. یک وزیر پیشین کابینه به من گفت: «او در مذاکره برای پیدا کردن راهی برای خودش، شاید بهترین تدبیرگر و تاکتیک‌بازی باشد که من تا هنوز دیده‌ام،‌ حتا در مذاکره‌های دشوار و جدی و رفتن به راه خودش {رسیدن به خواست‌های خودش}.» این وزیر افسوس می‌خورد که کرزی هیچ‌گاهی برای مدیریت کشور به اندازه‌ی سیاست،‌ علاقه نشان نمی‌داد. «او هیچ‌گاهی برای تمرکز بر جزئیات حکومت‌داری،‌ حاکمیت قانون و امنیت وقت نداشت. اما برای پرداختن به جزئیات مسایل سیاسی همیشه وقت داشت.»[1]

کرزی همواره وعده‌های زیاد می‌داد و وقتی نمی‌توانست وعده‌هایش را عملی کند،‌ حامیانش از او می‌رنجیدند. اما کرزی با نگه‌داشتن قدرت‌مندترین جناح‌ها در کنارش که بیش‌تر از یک دهه با او کار کردند،‌ توانست دوام بیاورد. او توجه تمام کسانی را که مقام او را به حیث رییس جمهور به چالش می‌کشیدند، به مسایل دیگر معطوف کرد و توانست از وقوع هر‌نوع کودتای داخلی جلوگیری کند. با توجه به دوره‌های زمام‌داری کوتاه پیشینیان او و سرانجام خون‌بار اکثر آنان در ارگ، آن را می‌توان دست‌آورد او بر‌شمرد. در واقع، تمام رهبران افغانستان در قرن بیستم،‌ با زور از قدرت بیرون شده بودند؛ یا دولت‌شان سقوط کردند، یا به قتل رسیدند.

ادامه دارد…

[1]  مصاحبه با یک وزیر پیشین کابینه، کابل، 24 اپریل، 2013.