یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و در بارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند.
نویسنده:
فوزیه کوفی، نماینده سابق پارلمان
در بیست سال گذشته از تحولاتی زیادی در افغانستان صحبت میشود: از شمار دانشآموزان و دانشجویانی که در مکتبها و دانشگاهها بودند تا شمار زنانی که در شورای ملی و شورای ولایتی و دیگر جاها حضور داشتند تا شمار معلمان، ساخت و ساز کیلومتر سرکها و باز سازیها که صورت گرفته است و… . همه این موارد را میتوان برای پیمانهگیری پیشرفتها در افغانستان به کار گرفت. از دیدگاه من، مهمترین عنصر پیشرفت ظهور یک نسل جدید و آگاه بود که با دنیایی از اطلاعات خودشان را عیار کرده میتوانست؛ نسلی که دانش آموخته بود، نسل مسؤولیتپذیری که به قرارداد اجتماعی باورمند بود و به حکومتداری به مثابهی رابطه دو جانبه شهروند و دولت اعتقاد داشت. مهمترین عنصر توسعه و پیشرفت همین نسل بود. ظهور و حضور این نسل تنها به شهرهای بزرگ خلاصه نمیشد؛ در دورترین نقاط افغانستان میتوانستیم این تحول و توسعه را بنگریم و لمس کنیم.
من در جریان مذاکرات با طالبان بارها و بارها تاکید کردم که آنان باید افغانستان متحول و متنوع را بپذیرند. نه تنها طالبان بل هر گروهی از سیاستمداران که بخواهد در افغانستان سیاست کند باید تغییرات و تحولات ملموس توسعهی نسلِنو افغانستان را بپذیرد. طبیعی است که طالبان روایتی را ایجاد کردهاند که گویا تغییر کردهاند و در مورد مسائلی که در گذشته دید بنیادگرایانه داشتند فعلا آن دیدگاه رادیکال را ندارند. اما در واقع آنان با این کارشان در پی فریب دادن جهان و مردم افغانستان استند. متأسفانه با روایتی که ایجاد کرده بودند به راستی هم توانستند جهان را فریب دهند. آنچه که امروز شاهد آن هستیم خلاف روایتی است که در حوزهی سیاست (پیش از به قدرت رسیدن شان) بازی کردند؛ زمانی که به قدرت برگشتند تدابیرشان در برابر زنان و همهی گروههای اجتماعی جدی گردیده است. صدور فرمانها و رهنمودهای سختگیرانه و جدی ماهانه (دست کم در هر ماه دو اعلامیهی از فرمانها و رهنمودها در خصوص زندگی زنان صادر میکنند) روایت تغییر در افکار و اندیشههای بنیادگرایانه آنان را باطل میکند. در این میان، آنچهکه قابل تذکر است این است که فارغ از این که چه تحولات اجتماعیای در بیست سال گذشته داشته ایم، از بعد سیاسی سهمی که زنان در فراز آمدن این تحولات داشتند از سوی مردان حوزهی سیاست نادیده گرفته میشود. این سهم توسط مردان سیاستمدار کمتر درک میشود. در واقع مردان اهل سیاست ما اهمیتی برای آن قایل نمیشوند. بهگونهی مثال، در اعتراضاتی که در طول یک سال گذشته صورت میگیرد، زنان افغانستان با شعار” نان کار و آزادی” با آگاهی و بیداری جمعی -که از همان توسعهی نسلِ نو نشات میگیرد- در صحنه حضور دارند. به نظر میرسد عدهای فکر میکنند آنچه زنان تحت عنوان ” نان، کار، آزادی” مطرح میکنند فقط مسائل مرتبط به زنان است. در حالی که شعارهایی که زنان معترض میدهند، حق دسترسی به نان و غذا، حق دسترسی به شغل و وظیفه آبرومندو حق دسترسی به آزادیهای اجتماعی و فرهنگی همان حقوقی اند که مردان نیز از آنها محروماند. در واقع زنان به نمایندگی از همه شهروندان کشور اعتراض میکنند؛ اما اکثر مردان سیاسی در این عرصه خاموش و یا بیتفاوت استند. اگر مردان و احزاب سیاسی ای که در داخل کشورند در مورد این داعیه بیتفاوت ماندهاند، تا حدی قابل درک است. تهدیداتی وجود دارند و خطرهایی متوجه شان است؛ ولی فراموش نکنیم که خطر جدیتر و تهدید شدیدتر متوجه زنان است. از روی برخوردها و رفتارهای خشنی که طالبان با زنان میکنند، گاهی آدم فکر میکند که جهاد اصلی آنان علیه زنان است.
من فکر میکنم که اگر به تحولات و تغییرات سیاسی-اجتماعی پیشرو باور داریم، یعنی فکر میکنیم که دسترسی به اطلاعات، دسترسی به آزادیهای بیان و مطبوعات و حقوق شهروندی حقوق مسلم شهروندان کشور است، در آن صورت مردان سیاسی و غیر سیاسی ما باید با زنان همسو و همقدم شوند. آنچه زنان داعیهدارش هستند فقط مسائل زنان نیست؛ آزادیهایی که زنان مطالبه میکنند تنها به زنان برنمیگردد؛ مطالبات و خواستههای زنان ملی و مطالبه همهی مردم افغانستان است. به همین دلیل نیاز است که همه منسجم و همصدا در برابر برخوردیهای که با زنان صورت میگیرد ایستادگی مدنی نماییم. ایستادگی کشور مان را از ظلم و بیعدالتی رهایی میبخشد. برای من خیلی تعجبآور است که مردان امروز تنها نظارهگراند. معتقدم به هر اندازهای که مردم در برابر رژیمها و حکام خاموش باشند ظلم، استبداد و بیعدالتی افزایش پیدا میکند. در خاموشی مردم است که حکام ظالمتر میشوند. قدرت و طبیعت انسان بهگونهای است که اگر توازنی وجود نداشته باشد، صدای مخالفی وجود نداشته باشد و مکانیزم نظارتی و پاسخگو ساختن وجود نداشته باشد، انسانها در قدرت حریصاند و نه تنها به روشهای غیرعادلانهی خود ادامه میدهند بلکه بر شدت و وسعت آن میافزایند. طالبان ثابت ساختهاند که از همه بیشتر در قدرتطلبی و انحصارطلبی حریصاند. زمانی این خودخواهیها و تحمیل افکار ایدئولوژیک افزایش پیدا میکند که مردم خاموش بمانند. فراموش مان نشود که بیتفاوتی پایههای نظامهای دیکتاتوری و توتالیتر را مستحکمتر میکند. بیتفاوتی و تماشاگر بودنمان موجب میشود تا جهان خیال کند که آنچه در افغانستان جریان دارد به وفق مراد همگان و به اصطلاح افغانستان گل و گلزار است. پیش از اینکه افغانستان بیشتر از این در منجلاب بدبختی فرو رود و به مسیری نامعلوم سوق داده شود لازم است که مردان سیاسی و غیرسیاسی افغانستان نه تنها با زنان همگام بلکه در مبارزه برای حقوقی انسانی مردم افغانستان پیشقدم شوند.