عبدالرحمان رحمانی
دوشنبه، 14 دلو سال 1392 نقطهی عطفی برای تاریخدوستان است. در این روز، شورای وزیران حکومت کرزی جادهای را در غرب کابل بهنام «علامه فیض محمد کاتب هزاره» نامگذاری کرد. نام جاده برخلاف مصوبهی شورای وزیران، از «علامه فیض محمد کاتب هزاره» به «فیض محمد کاتب وات» تقلیل یافت و اینگونه بود که شخصیت کاتب را شهرداری و کمیسیون نامگذاری جادههای وزارت اطلاعات و فرهنگ، به تحلیل بردند و این نام را بر جادهای که چهل دقیقه طول میکشید تا از شروعش به انتهایش با موتر میپیمودیم و بعد از نامگذاری جاده به «فیض محمد کاتب» فاصلهی چهل دقیقهای را در پنج دقیقه طی میکنیم، تحمیل کردند. اینکه چرا جاده بعدها از «فیض محمد کاتب» به «پلسوخته-دارالامان» تغییر نام یافت، در این نوشته دنبال نمیشود. در این نگاشته، تنها به دادخواهی برای کاتب و جادهای که بهنام وی مسما شده بود، پرداخته خواهد شد.
مردم مشکلات فراوانی دارند که برای رسیدگی به آنها با حکومت وحدت ملی درگیر شوند و برای دادخواهی از حقوقشان، حکومت وحدت ملی را وادار سازند تا واقعاً «ملی» بیاندیشد و عمل کند. ما انتظار داریم حکومت وحدت ملی در روزهای نخست کاری، «قانون» را فدای «صلاحدید»شان نکند و موضوعات «ملی» را قربانی «مصلحت» نسازد. دادخواهی برای فیض محمد کاتب، دادخواهی برای یک قشر، مذهب، قوم، قبیله یا نژاد نیست، بلکه دادخواهی برای «عدالت» است که با تغییر نام جاده از «فیض محمد کاتب» به «پلسوخته-دارالامان» زیر سوال رفته است. زیرا گرایش به ظلم و ستم، عدالت را نفی میکند و تغییر نام جاده، ظلم و ستم بر کاتب و دستآوردهای کاتب است. کاتب منحصر به یک قوم خاص نبود و دادخواهی برای کاتب هم منحصر به یک قوم خاص نمیشود. از همینرو، خطاب به تمام روشنفکران، نویسندگان و فرهنگیان صدا میزنم که بیایند و نگذارند «عدالت» فدای «مصلحت» شود.
خداوند (ج)، عدالت را تنها در سایهی نفی هرگونه ظلم و ستمگری تعریف میکند. هرگونه گرایش به ظلم، ولو «اندک»، را قبیح میداند؛ یعنی انسانها، نه تنها که خود اهل ظلم و ستم نباشند، بلکه نباید گرایش به ستمگران و ظالمان داشته باشند و سکوت در برابر «بیعدالتی»، نوعی گرایش به ظلم و ستم است، آنجا که میفرماید: «و به کسانی که ستم کردهاند، متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام یاری نخواهید شد.» (هود، آیهی 113). اگر گرایش به ظالم، هرچند اندک باشد، حرام است و خداوند وعدهی آتش دوزخ داده است، پس هرگونه همکاری با ظالم، وضعیت بدتری دارد و خشم و انتقام الهی را نسبت به چنین همکاری تشدید میکند. برای من، تغییر نام جادهی فیض محمد کاتب «ظلم» است و کسانی که جاده را تغییر نام دادند، «ظالمان» هستند و سکوت در برابر ظلم و ظالم، همکاری با ظالمان و به همان اندازه «بیعدالتی» است که خود عمل ظالم بر مظلوم. کاتب، اینجا در این مقطع از تاریخ به سان زمانهای که میزیسته است، مظلوم واقع شده است. در آن زمان، او را را چوب میزدند و در این زمان به آدرس و شخصیت تاریخیاش اهانت و توهین میکنند. در آن هنگام نسبت به خود کاتب «بیعدالتی» صورت میگرفت، در این هنگام، نسبت به کارکردها و دستآوردهای کاتب «بیعدالتی» صورت میگیرد. برای شما فرهنگیان که خودتان را با کاتب همگون نمیشمارید و در برابر «بیعدالتی» نسبت به کاتب سکوت کردهاید، عدالت هم معنا نمیدهد؛ زیرا خدا عدالت را حتا نسبت به دشمنان لازم برمیشمارد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا به دادگری برخیزید و به عدالت شهادت دهید، و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.» (مائده، آیهی ۸). فرهنگیان فرهیخته، بیایید و به «عدالت» گواهی دهید، بیایید و برای فیض محمد کاتب، دادخواهی کنید. زیر سوال بردن شخصیت کاتب به همان اندازه که به کاتب برمیگردد، به شما نیز برمیگردد که به نحوی ادعای روشنفکری و روشنگری دارید.
اگر امروز ما خواهان «عدالت» نشویم و مثل اشرف غنی که گاهی کاتب را شخصی دانسته بود که به «این سرزمین هویت سیاسی» داده است، سکوت کنیم، بدون شک در برابر بیعدالتیها و مصلحتهای چندتا مغرض، سکوت کردهایم. اگر فیصلهی پیشین شورای وزیران را نمیپذیرند و آن را «غیرقانونی» میانگارند، چگونه است که فیصلهی شورای وزیران «سرپرست»، «قانونی» باشد؟ نامگذاری یک جادهی «فرعی» بهنام کاتب و تغییر نام جادهی اصلی منتسب به کاتب، توهین به کاتب و بیعدالتی نسبت به دستآوردهای کاتب است. نیروهای پرقدرت و دارای نفوذ سیاسی، همواره در حالت تغییر هستند. قدرتنمایی هنگام کمپاینهای انتخاباتی پس از چندی به انزوا میرود و وعدههایی که به مردم دادهاند، فراموششان میشود. رهبران سیاسی همه عملگرای تام و تمام بودهاند و پس از رسیدن به قدرت، دست از شعارهایشان برداشتهاند و مردمشان را فراموش کردهاند. اما رسالت مردم همواره به شیوههای متفاوت برای رسیدن به حقشان ظهور کرده است. برای دادخواهی به کاتب، همانگونه که روشنفکران، نویسندگان و فرهنگیان مسئولیت دارند، مردم نیز مسئول هستند. اما آگاهیدهی برای مردم، رسالت روشنفکران است. مردمی که با قبول زحمتهای زیاد پای صندوقهای رای رفتند، به بزرگان سیاسیشان رای دادند، حق دارند بدانند که بزرگان سیاسی در قبال خواستههای مردمی چه دارند؟ با حذف نام کاتب از جادهی «پلسوخته-دارالمان»، دولت در حقیقت مردم را میخواهد به امتحان بگیرد. مردمی که با رایشان بزرگواران، آقای «غنی»، «عبدالله، «محقق» و «دانش» را تا ارگ ریاست جمهوری همراهی کردند، کمکم نسبت به آنها بیباور میشوند و آمادگی میگیرند که در برابر «انزوای سیاسی یک قوم خاص» مقاومت کنند. نامههای محقق و دانش، وعدهی «خشمآگین» اشرف غنی و جلسههای پیدرپی شورای وزیران به رهبری عبدالله، نسبت به «جادهی فیض محمد کاتب» از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی به خورد مردم داده شده است و اینکه این بزرگواران در نخستین امتحان «زورآزمایی» قدرت ناکام شدند، نیز برای مردم تا حد امکان آگاهیدهی شده است. مردم حالا میدانند که «کاتب» را دولت «سیاسی» ساخته است و از نام پرافتخار کاتب، استفادهی سو کرده است. دولت سه قوم را با تغییر نام «جادهی فیض محمد کاتب»، رو در روی هم قرار داده است. نواندیش از آدرس ازبیکها «قمار سیاسی» جنرال دوستم را بازی میکند، شورای وزیران از آدرس عبدالله عبدالله، تاجیکها را با قضیهی کاتب پیوند میدهد و در این میان است که تنها فرهنگیان، نویسندگان و روشنفکران هزاره میکوشند، کاتب را از قومی شدن نجات بدهند. اما در حقیقت صدای خفه شده و شخصیت به انزوا رفتهی اشرف غنی، عبدالله عبدالله، سرور دانش و محمد محقق نسبت به جادهی «فیض محمد کاتب»، به اندازهای خفقان ایجاد کرده است که هرچه بکوشیم، قضیه روزبهروز قومی میشود و تنها هزارهها هستند که یکجا با رهبرانشان به «انزوای سیاسی» میروند. رهین، به عنوان کارگذار اصلی دولت کرزی، «انزوای سیاسی هزارهها» را بیشتر از پیش تقویت میکند و میخواهد از قضیه بهرهبرداری سیاسی بکند. اینجا است که نیاز جدی میرود تا از رو در رو شدن سه قوم بزرگ نسبت به جادهی «فیض محمد کاتب» جلوگیری شود. بیایید کاتب را همانگونه که در گذشته «ملی» بود، همچنان با بسیج همگانی برای دادخواهی به وی، «ملی» نگهداریم. برای اینکه بتوانیم هزارهها را از «انزوای سیاسی» نجات دهیم و برای اینکه بتوانیم کاتب را همچنان از قومی شدن برهانیم و برای اینکه بتوانیم در برابر «بیعدالتی» نسبت به کاتب ایستاده شویم و برای اینکه بتوانیم از «عدالت» دفاع کنیم، ما نیاز داریم تا بسیج شویم و قضیه را با گردهماییها، راهپیماییها، شمعافروزیها و دادخواهی «عدالت» به نفع کاتب و مردمی که با «سراجالتواریخ» گرده خورده است، تغییر دهیم. قضیهی جادهی «فیض محمد کاتب» به حیثیت مردمی مبدل گشته است، شخصیت کاری و سیاسی چهار مرد ردهی اول حکومت وحدت ملی با این جاده گره خورده است و اگر اینها در این قضیه جدی عمل نکنند، حداقل محبوبیتشان را نزد روشنفکران از دست میدهند و مردم نسبت به آنها بیباور خواهند شد. همچنان است رسالت روشنفکران و مردمی که جاده و فیض محمد کاتب، هردو، با آنها پیوند دارند. دادخواهی برای کاتب، دادخواهی برای شخصیت کاتب و حیثیت مردمی است. بیایید و برای حیثیت خودمان و برای شخصیت کاتب، بسیج شویم.