آقای رییس جمهور، شما واقعاً روزنامه می‌خوانید؟

همایون امید

سلام آقای رییس جمهور!

پس از آن‌که رفتی و رییس جمهور شدی، در مورد شما چیزهای زیادی شنیدم. همین دو روز قبل بود که در فیس‌بوک آوازه‌ی گرمی به‌راه افتاد که مطلب یکی از روزنامه‌ها را خوانده و به نویسنده‌ی آن زنگ زدی. آیا این خبر واقعیت دارد؟ یعنی شما به‌رغم این همه کارهای بزرگ دولتی، دید و بازدید بزرگان، روزنامه هم می‌خوانید؟

امیدوارم تا این یاداشت به پایان می‌رسد، چارج موبایلم تمام نشود؛ چون بیش‌تر از یک شبانه‌روز می‌شود که برق نداریم. نه کامپیوم چارچ دارد و نه من امکانات دیگری برای دسترسی به برق دارم.

محل زندگی من در گولایی مهتاب قلعه‌ی دشت برچی است، آقای رییس جمهور. تازه از برج برق آمدم. با تعداد زیادی از همسایه‌ها، رفته بودیم تا دلیل قطع بودن برق را جویا شویم. حالا بعد از سر و کله زدن با مسئول برج برق انچی باغبانان، به خانه رسیدم. بحث و دعوای ما با برقی، راه به‌جایی نبرد. کسی که مسئول برق محله‌ی ماست، در پاسخ به سوال ما که چرا برق نداریم، می‌گفت یک نفر ما را لت و کوب کرده است. تا او را پیدا نکنید، برق‌تان نمی‌آید!

من از کجا بفهمم که برقی را که و چرا زده است؟ حتا اگر برقی مورد لت و کوب قرار گرفته باشد، چرا برق ما قطع شود؟ در این میان جرم من چیست؟

از زمانی که شنیدم شما روزنامه می‌خوانید، جرأت و شهامت به خرج دادم تا شکایتم را در روزنامه بنویسم تا بلکه چشم شما به آن بیافتد.

آقای رییس جمهور! شنیدم به زندان پل چرخی رفته‌اید. پای حرف‌های کسانی نشسته‌اید که سال‌ها کسی حرف آن‌ها را نشنید و بدون آن‌که سرنوشت آن‌ها معلوم شود، پشت میله‌های زندان زندگی را سر می‌کنند. می‌گویند بعد از رفتن شما به زندان پل چرخی، تمام قاضی‌ها هر صبح سر کارشان حاضر می‌شوند و تمام‌ وقت کار می‌کنند تا به پرونده‌های زندانی‌ها رسیدگی کنند. چقدر خوب به‌خدا.

آقای رییس جمهور! شنیدم در ساختمان ولایت کابل رفته‌اید و با شمار زیادی از زندانی‌ها دیدن کرده‌اید. حتا شنیدم که به زندانی‌ها گفته‌اید، اگر شما بدون عذر موجه متوقف شده‌اید، دولت باید از شما عذرخواهی کند.

آقای رییس جمهور! شنیدم شما در یکی از نیمه‌های شب از ارگ ریاست جمهوری بیرون شده، به یکی از حوزه‌های امنیتی پولیس رفته‌اید. آوازه است که رییس حوزه سر کارش نبوده و شما یک پولیس ترافیک را به‌جای او مقرر کرده‌اید.

آقای رییس جمهور! شنیدم به یکی از شفاخانه‌های کابل رفته‌اید. می‌گویند به دلیل بی‌سامانی امور شفاخانه، رییس شفاخانه و چند مسئول دیگر شفاخانه را از کارشان سبک‌دوش کرده‌اید.

جناب رییس جمهور! باز هم شنیدم که در یکی از شب‌ها وارد شهر شدید و به یکی از دواخانه‌های کابل سر زده‌اید. مطابق به شنیدن‌ها، می‌گویند از دواخانه، دارو خریده‌اید؛ اما تاریخ دوا گذشته و شما آن را پیش چشم دوافروش، شکسته‌اید.

من صدق و کذب آن‌چه را برای شما نوشتم، نمی‌دانم. آیا به‌راستی آن‌چه را مردم می‌گویند، راست است؟ اگر آن‌چه را مردم در مورد شما و کارهای که انجام می‌دهید، می‌گویند، راست باشد، از داشتن یک چنین رییس جمهور، دل‌شادم.

آقای رییس جمهور!

همه‌ساله هرگاهی که فصل سرما فرامی‌رسد و نیاز مردم به برق بیش‌تر می‌گردد، سیستم توزیع برق در شهر کابل، بی‌نظم می‌شود. اما اکنون که تازه فصل سرما رسیده است، توزیع برق در تمام نواحی شهر کابل و به‌خصوص در غرب کابل، بی‌نظم‌تر شده است و در طول یک شبانه‌روز، همه‌روزه بیش‌تر از هشت ساعت جریان برق قطع می‌گردد و چندین بار قطع و وصل می‌شود. اما این مشکل امسال بیش‌تر از سال‌های قبل گردیده و در طول سال‌های گذشته به این اندازه توزیع برق بی‌نظم نشده بود. ریاست برشنا امسال به شهروندان گفته بود که شرکت‌ها و کسانی که قیمت برق را نپرداخته بودند، قرضی‌های‌شان را داده‌اند و وعده داده بود که مشکل قطع و بی‌نظمی در توزیع برق را امسال حل می‌کند. اما نه تنها این به این وعده عمل نگردیده است، بلکه این مشکل بیش‌تر هم شده است.

آقای رییس جمهور!

خود شما می‌دانید، قطع شدن چندین ساعته‌ی برق در هر روز، نه تنها که می‌تواند باعث اذیت مردم گردد، خسارت‌های زیاد مالی و اقتصادی را نیز به مردم وارد می‌آورد و نظام کاری شرکت‌ها و مؤسسات را مختل می‌سازد. بنابرین، آقای رییس جمهور! از شما یک خواهش دارم، اگر زحمتی نمی‌شود، یک‌بار گوشی تیلفون خویش را بردارید، به رییس شرکت برشنا زنگ بزنید که چرا برق شهر این چنین بی‌نظم شده و روزانه چندین ساعت قطع می‌گردد؟

آقای رییس جمهور! من از تاریکی حاکم در این شهر، می‌ترسم که سرنوشت من نیز چنین سیاه نشود. من به برق نیاز دارم تا کتاب بخوانم و دریابم که تحول را چگونه در زندگی مردم ایجاد کنم. من باید برق داشته باشم و بنویسم که پاینده باد وحدت ملی! پس‌ می‌دانید که این شرکت بر من و شهروندان این سرزمین ظلم می‌کند. ما پول برق‌مان را منظم می‌پردازیم. اما برق ما را قطع می‌کنند. از مسئولین این شرکت بپرس که چرا؟

امیدوارم این نوشته در دسترس شما قرار بگیرد. پیش‌نهاد می‌کنم که در سلسله‌‌ دیدارهای‌تان، یک‌بار به دشت برچی بیایید. اگر خواستید به طرف دشت برچی، بیایید، شب‌هنگام بیایید‌ و سیاهی شب را که از دیر زمان بر سر زندگی باشندگان این محل افتاده، تماشا کنید.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *