خانم مشتری دانش، ۳۲ سال است که معلول است. او در دوسالگی گرفتار مریضی دبل پولیو میشود و از آن به بعد تا اکنون با قالب مصنوعی و به کمک عصا راه میرود.
مشتری تا اکنون وظایف مختلفی اجرا کرده است. هشت سال آموزگار بوده، یک سال مدیر اجرایی لیسه نسوان امینالرحمان شهید بوده، پنج سال بهحیث سارنوال تحقیق ریاست عمومی سارنوالی منع خشونت علیه زنان وظیفه اجرا کرده و مدت یک ماه هم بهحیث رییس عمومی سارنوالی مبارزه با آزار و اذیت زنان در ادارات عامه و خصوصی وظیفه اجرا کرده است.
با سقوط کابل بدست طالبان او خانهنشین میشود و هماکنون بنا به آنچه که خود میگوید «دار و ندارش را از دست داده است».
مشتری، دوران پیش از معلولیتش را به یاد ندارد. اما از زبان پدر و مادرش میگوید که در هشتماهگی راهرفتن را شروع کرده است. طبق گفتهی پدر و مادرش او کودک شوخ و چستوچالاک بوده است.
مشتری متولد ولسوالی سیدخیل ولایت پروان است. او در سراسر دوران معلولیتش دیده است که مردم فرهنگ برخورد با معلولین را نمیدانند. «بارها دیدهام که بسیار بیجا یا به من نگاه ترحمآمیز داشتهاند یا نگاه تحقیرآمیز.»
البته مسأله تنها این نیست که در کوچه و بازار و عوام مردم رفتار با معلولین را نمیدانند، بلکه چشمدیدهای او از نهادهای دولتی نیز غمانگیز است.
او میگوید در دوران جمهوریت با تمام فرصت و امکاناتی که بود نه تنها برای معلولین کار بنیادیای نشد بلکه میان معلولین تبعیض نیز قایل شده بودند. «نخستین تبعیض این بود که معلولین را به معلولین جنگی و معلولین طبیعی تقسیم کرده بودند. این تقسیمبندی معلولین طبیعی را هر روز منزویتر میکرد. به آنان رسیدگی نمیشد. حتا در بسیاری از موارد با آنان بدرفتاری میشد.»
او بهعنوان نمونه از بدرفتاری کارمندان پیپیاس ریاستجمهوری با خودش یاد میکند. «در دوران جمهوری از جانب کارمندان دولت رفتار مناسبی با معلولین صورت نمیگرفت. من شخصا از برخورد کارمندان ادارات دولتی آن زمان خاطرهی تلخی دارم که از آن جمله میتوان از برخورد کارمندان پیپیاس ریاستجمهوری نام برد.
از جانب مأموران پیپیاس من بارها تحقیر شدم. مثلا من چندینبار که در جلسات ریاستجمهوری میرفتم هنگام تلاشی با بدرفتاری پیپیاس مواجه میشدم. آنان از من میخواستند که قالب پاهایم را باز کنم تا آنان چکِ تخنیکی کنند. ولی من مقابله کردم و هیچگاه قالب پاهایم را باز نکردم. هربار به آنان گفتم که اگر مرا بهعنوان سارنوال منع خشونت علیه زنان با مدرکم میشناسند نیاز نیست که من در اینجا تا دیروقت بنشینم و قالب پاهایم را باز کنم. به آنان گفتم که اگر کار و مدرکم اعتبار ندارند، من در جلسات ریاستجمهوری نمیروم.
یکبار خبر به قوماندان عمومی پیپیاس گزارش شد. وقتی با او صحبت کردم گفت که اصولشان همین است. افرادی که وارد ریاستجمهوری میشوند باید سراپا و بسیار بادقت بازرسی شوند. من هم به او گفتم که اصول من این است که در بیرون از منزل لباس و قالبم را از خود دور نکنم.
یکبار دیگر در قصر سلامخانهی ارگ نشست مخصوصی با معلولین ترتیب داده شده بود. اما سربازان به تعداد زیادی از معلولین اجازهی ورود ندادند. معلولین را دعوت کرده بودند ولی آنجا پشت در نگه داشته بودند. به من هم اجازهی ورود نمیدادند. میگفتند که باید قالب پاهایت را باز کنی و بازرسی تخنیکی صورت بگیرد. من از آنان پرسیدم که اگر تا این حد به معلولین توهین میکنید چرا آنان را در جلسه دعوت میکنید؟ آنان به من گفتند که دیگر در جلسات نیایم.»
خانم مشتری اضافه میکند که نه تنها در میان اهالی ارگ و پیپیاس و قصر سلامخانه، بلکه در عمومِ ارگانهای دولتی با معلولین اینگونه رفتار میشدند. مثلا او از بدرفتاری با معلولین در ادارهی امور، وزارت شهدا و معلولین، ادارهی ثبت احوال نفوس و دیگر ارگانها یاد میکند.
در دوران طالبان اما اوضاع از آن هم بدتر شده است. طالبان همان کمک اندکی که دولت پیشین برای معلولین در نظر گرفته بودند را هم لغو کردهاند. او میگوید: «متأسفانه “امارت اسلامی” به مشکلات معلولین توجه نداشته و حتا امتیازات سالانهی معلولین را نیز پرداخت نکرده است.» مشتری بهعنوان یک معلول افغانستان را از هر لحاظ بهخصوص از لحاظ اقتصادی جای بسیار خطرناکی برای معلولین میداند. او از جامعهی جهانی و نهادهای حقوق بشری میخواهد که در این شرایط بد، معلولین افغانستان را فراموش نکنند.