کابل شهرِ خرافات است. هر روز در کابل خرافاتی از نو شایع میشود. مردم کابل نیز فقط در خرافات و شایعهها است که همدیگر را جدی میگیرند. دستکم در همین چند سال اخیر در کابل خرافات زیادی شایع شده است. تا آنجا که بهخاطر داریم، مردم کابل در همان شایعات بسیار بیشتر از هر زمان دیگر همدیگر را جدی گرفتهاند.
وقتی که کابل بدست طالبان سقوط کرد و سقوط واقعی بود، تا پاسی از روز بعضی از مردم چیزی نمیدانستند. مثلا طالبان حدود ساعات ۱۰ روز در غرب کابل آمدند، اما بسیاری از مردم از سقوط کابل چیزی نمیدانستند. حتا بعضی از نظامیها (مثلا چندین افسر وزارت دفاع) به من گفتند که تا ساعات ۱۰ روز از سقوط کابل چیزی نمیدانستند. آنان میخواستند تازه به شفتِ وظیفهیشان بروند. بسیاری از نظامیهای دیگر خبر بودند اما چیزی به همکاران خود نگفته بودند.
اما وقتی که خرافاتِ درمان کرونا با خوردن چای سیاه در نصف شب شایعه شده بود، مردم به عموم عزیزانشان زنگ زده بودند. تازه که کرونا در کابل رسیده بود، یک نصف شب برای بسیاری از مردم زنگ آمده بود که از خواب بخیزند و در همان ساعتِ مشخص نصف شب چای سیاه بنوشند. کسان دیگری از جاهای دیگری نبودند، همین مردم بودند که به همدیگر زنگ میزدند و نوشیدن چای سیاه در نصف شب را توصیه میکردند.
البته مختص به کابل نیست، شایعه و خرافات در همهجای افغانستان استقبال میشود. در ولایتها، مثلا در خصوص خوابْ شایعات زیادی میشوند. در لعلوسرجنگل بار بار شایعه شده است که فلان شیخ و متنفذ و مؤمن و موسفید خواب دیده که مردم فلان آدم را با فلان چهره در فلان زمان میبینند و آن آدم «امام زمان» است. چندینبار شایعه شده بود که فلان ملای برجسته خواب دیده که مردم اگر فلان کار را نکنند تاوان خواهند داد. یکبار هم شایعه شده بود که یک ملا خواب دیده است که پیامبر به او گفته باید هر فرد از هر خانواده بعد از نماز شامِ سهشنبه صد مرتبه به او و آلاش صلوات بفرستد. اگر کدام فردی از کدام خانواده صلوات نفرستد، تمام آن خانواده دچار بدبختیهای بسیار ناشناخته و خطرناکی خواهد شد.
در کابل اما شایعات عمومیتر و همگانیتر است. مثلا یکشبه شایعه میشود که زمینلرزهای در راه است. مثلا چند روز پیش، پس از زمینلرزهی ترکیه، در بخشهایی از کابل شایعه شده بود که اینجا نیز زمینلرزه میشود. گفته میشد در ساحات بلاکنشین کابل بعضی از خانوادهها مسئول اطلاعرسانی زمینلرزه تعیین کرده بودند. بسیاری از بلاکها یک نفر را مشخص کرده بودند که شبها بیدار بماند و به محض تکانخوردن زمین دیگران را خبر کند.
یا در کابل ناگهان شایعه میشود که مردم را ترکیه میبرند. تمام تاکسیهای شهر «میدان هوایی» و «ترکیه» صدا میکنند. همین چندی پیش در تاریخ (۱۸ دلو ۱۴۰۱) در فضای مجازی شایعه شده بود که مردم را ترکیه میبرند. فاعل این شایعه گنگ بود. یعنی برای بسیاری از مردم که به میدان هوایی هجوم برده بودند معلوم نبود که چه کسانی مردم را ترکیه میبرند. اما در آن شبِ سرد چله میدان هوایی کابل شلوغ شده بود. عموم تاکسیهای شهر «میدانهوایی» و «ترکیه» صدا میکردند.
مردم به همدیگر زنگ میزدند، پیام میدادند و با هیجان میگفتند: «حرکت کنیم. ترکیه میبرند». این خبر اما از سوی طالبان تکذیب شد. بعضیها شنیده بودند که از ترکیه هواپیما آمده و مردم را بهخاطر کمک و نیروی کار به مناطق زمینلرزهزدهی ترکیه میبرند. بعضیها هم شنیده بودند که طالبان مردم را بهخاطر کمک به ترکیه میبرند. شایعهی دیگری هم بود که گفته میشد جنازهی افغانستانیهایی که در زمینلرزهی ترکیه کشته شده بودند را آورده و مردم بهخاطر تشییع جنازهها میروند. در هر صورتش اما همهی اینها زود تکذیب شد. نه ترکیه هواپیما فرستاده بود و نه جنازهای تشییع میشد و نه هم طالبان کسی را جایی میبردند.
شایعات زیاد دیگری نیز در کابل شده است. از آن جمله شایعهی آمدن سنگهای آسمانی و نابودشدن زمین و آتشزدن خانهها توسط جنیان و دیگر شایعاتی از اینگونه بوده است. البته شایعهی جن همگانی بود و در بسیاری از ولایتها آدمهایی بهنام جن خانهها را آتش زده بودند.
حالا اما سؤال اینجا است که کابل چرا اینقدر دمدمی مزاج و شایعهپذیر و خرافاتی است؟ چرا روز سقوط همدیگر را خبر نمیکنند و نصف شب بهخاطر خوردن چای سیاه زنگ میزنند؟ چرا خانههای همدیگر را بهنام جن آتش میزنند و چرا سرعت انتشار و تأثیر خرافات اینقدر بالا است؟
اگر کوتاه و مختصر پاسخ داده شود، خرافهپذیری کابل به چند چیز عمده میرسد:
اول: بیسوادی. خرافهپذیری و بیسوادی رابطهی مستقیم دارد. کابلِ بیسواد هنوز در دامن مادربزرگ زندگی میکند. عموم داستانهایی که روزی و روزگاری مادربزرگها میگفتند، کابل هنوز آنها را قبول دارد. شبها با همان خوف و امید داستانهای مادربزرگها میخوابد. فهم کابل از شکست و پیروزی، از بدبختی و خوشبختی و از گرفتاری و نجات همان چیزهایی است که قهرمان داستانهای مادربزرگها داشتند. حتا در مسائل سیاسی به خواب و فال و تقلب بیش از هر چیز دیگری باور دارد.
دوم: باور به غیب. بسیاری از خرافهپرستی و شایعهپذیریهای کابل بهباور به غیب برمیگردد. دست کابل سالها در بیکسیها و بدبختیها دراز مانده است. کابل چون مرد کوری که هنوز ایمان دارد یکی دستش را میگیرد، باور دارد که «دستی از غیب برون آید و کاری بکند». چون چشمان انتظاری به هر گرد و غباری دل میبندد. به خواب دل میبندد، به عطسه دل میبندد، به گوشپال دل میبندد، به ستارهی دنبالهدار دلمیبندد، به چای سیاه دل میبندد و به هر چیزی که با غیب نسبت داده شود دل میبندد.
سوم: عدم ثبات سیاسی. یک بخشی از شایعهپذیری کابل در عدم ثبات سیاسی ریشه دارد. کابل سیراسیمه است. چون آدم در حال غرقشدن به آخرین باورهایش دست میدوانَد. هر طرف میدود تا برای آخرینبار شانسش را آزمایش کند. وقتی که شایعه میشود «مردم را ترکیه میبرند» هنوز فاعل جمله نامعلوم است که مردم، زن و کودک و مریض و معلول همه سیلآسا کنده میشوند که یکبار تا میدان هوایی بروند و لااقل شانسشان را بیازمایند. بهگفتهی شمار زیاد مردم: «یکبار شانس ما که آزمایش میشود. بُرد که بُرد، نبرد پس میآییم.»