زنان صفاکار شاروالی کابل. عکس: خبرگزاری پژواک / ۲۰۱۷ میلادی
زنان صفاکار شاروالی کابل. عکس: خبرگزاری پژواک / ۲۰۱۷ میلادی

«هم شهر و جویچه​‌ها را تمیز می​‌کنم هم برخی مردها آزارم می‌دهند»

ژاله

نوریه در یکی از روزهای سرد زمستان در مرکز شهر مزار شریف در ولایت بلخ جارو به دست گرفته است تا وظیفه‌ی روزانه‌​اش را انجام دهد. او در بخش تنظیف شهرداری کار می‌​کند و همه روزه در گوشه و کنار شهر جاده‌ها و پیاده‌روها را جارو می‌​زند.

سرمای زمستان وادارش می‌​کند تا پس از هر چند لحظه‌​ای دستانش را نزدیک دهان ببرد و با «هوف‌​کردن» آن‌​را گرم کند. وقتی کمی دستانش گرم می‌​شوند، دوباره به کارش ادامه می‌​دهد. او که در دهه پنجم عمرش قرار دارد، می‌​گوید به سختی توانسته کار در شهرداری را پیدا کند. او گفت: «مدت‌​هاست که این‌جا کار می‌​کنم و مخارج خانواده‌​ام را در می‌​آورم. هرچند از وظیفه‌​ام راضی‌​ام اما در زمان جمهوریت آزاد​تر و آسوده‌​تر بودیم.»

نوریه درحالی این گفته‌​ها را مطرح می‌​کند که در طی حدود سه سال اخیر و پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان، حکومت سرپرست این گروه محدودیت‌​های زیادی را برای تحصیل و کار زنان وضع کرده است. زنان را از کار در ادارات محروم کرده‌​اند و تعداد اندکی از کارکنان زن در شمار محدود ادارات خدماتی اجازه‌ی کار دارند.

کارکنان خدماتی شهرداری‌​ها در افغانستان بیشتر به لباس‌​نارنجی‌​​ها یا نارنجی‌​پوشان معروف اند. نوریه می‌گوید محدودیت‌​های وضع شده در خصوص لباس کارکنان زن از سوی حکومت طالبان کار کردن را نیز سخت کرده است. به‌گفته‌​ی او، از کارکنان زن در شهرداری‌​ها خواسته می‌​شود زمانی‌​که می‌​خواهند به وظیفه بروند، «پوشش اسلامی» را اختیار کنند.

او گفت که زنان در شرایط کنونی مجبور اند تا به دستورالعمل‌​های طالبان احترام بگذارند و به جز چشم‌​های​ شان، همه‌​ی وجود خود را با لباس و چادر بپوشانند. پوشیدن دستکش، برقع، حجاب، کلاه و لباس شهر​داری از جمله شرایط وضع شده برای کار زنان در شهرداری‌​ها است.

برای نوریه و همکارانش تنها سختی کار این‌​ها نیست. دشواری کار زمانی بیشتر می‌​شود که آنان در روزهای گرم و سرد سال ناچارند جویچه‌​ها و اطراف روضه شریف را پاک کنند. نوریه می‌​گوید: «با این پوشش که ما داریم، بعضی اوقات در جریان کار، حتا نفس کشیدن هم خیلی برایم مشکل می‌​شود. نفسم چنان تنگ می‌​آید که حس ​می‌​کنم می‌​میرم. ولی تلاشم را می‌​کنم تا با تمام این مشکلات کنار بیایم و بتوانم فامیلم را حمایت مالی کنم.»

نوریه تنها نان‌​آور فامیل چند نفره‌​اش است. او نه تنها با کار چرخ زندگی را می‌​چرخاند بلکه برای درمان یک عضو فامیلش نیز باید پول پیدا کند. برای تأمین معیشت خانواده او حالا نه تنها سخت کار می‌​کند بلکه در جاده‌​ها از سوی مردان آزار و اذیت نیز می‌​بیند. می‌​گوید برخی به او بی‌​احترامی می‌​کنند و برخی به او حرف‌های ناپسند می‌​زند. او به یاد دارد که در نزدیکی‌​های روضه شریف هنگامی که مصروف پاک‌​کاری جویچه‌ها بود، وقتی از یک پسر جوان خواست محل را ترک کند، پاسخی که شنید برایش تا مدت‌​ها تبدیل به خوره شده بود. «این​بار برایش بلند​تر گفتم آقا از این​جا برو! باید این​ جوی را پاک کنم. او باز به حرف‌​هایم​ اهمیتی نداد. پوز​خندی زد و برایم گفت وای جان! قربانت شوم، تو زن هستی؟ وقت می​‌گفتی.»

آن پسر جوان تنها به آزار کلامی بسنده نکرده بود. در پی اصرار نوریه مبنی بر ترک محل، او دستش را به سوی نوریه دراز کرده بود تا او را لمس کند. نوریه گفت: «خواستم مانعش شوم. خودم را کنار کشیدم. ولی دستش محکم به شانه‌​ام خورد. از ضربه‌​ی دستش پایم لغزید و تا گردن به داخل آب فرو رفتم. می‌​لرزیدم و ترسیده​ بودم. به پشت سرش نگاه می‌​کرد و به من می‌​خندید.»

در حال حاضر مرجعی که به شکایت شاکی رسیدگی کند، برای بسیاری از کارمندان دولتی در دسترس نیست. نوریه نیز نگران بود که اگر از این واقعه شکایت کند، ممکن است به‌​جای آن پسر، او مواخذه شود. او گفت: «اگر بعد شکایت بهانه بگیرند و مرا از وظیفه برکنار کنند چه؟ اگر وظیفه‌​ام را از دست بدهم چه؟ پیش کی باید شکایت می‌​کردم و از کی باید شکایت می​کردم؟ آن مرد دیگر رفته بود.»