محمدحسین فیاض
طی سه هفتهی نفسگیر، نقدهای زیادی در یک موج شدید و غالبا تهاجمی بر «دانشنامهی هزاره» و «اصحاب دانشنامه» را شاهد بودیم. سرانجام جناب علی امیری، پس از خواندن یک خطبهی غرا ادعا کرد که وزنهی علمی دانشنامه را به سنجش میگیرد. او از ۷۷۹ مدخل، در نهایت حدود ۲۰ مدخل را دارای اعتبار علمی و مفید به حال جامعهی هزاره دانسته و چهار مدخل را به بررسی گرفت تا به گمان خودش «مدعیات علمی دانشنامه را به ارزیابی» بگیرد «که اصحاب دانشنامه علیالقاعده باید در آن جاها علم و توانایی تحقیق علمی خودشان و عمق غنای فرهنگی جامعه را نشان بدهند».
جناب امیری اضافه کرد: «هدفم رشد آگاهی عمومی و افزایش قدرت تشخیص مخاطبان از طریق راستیآزمایی ادعای علمی بودن مدخلهای “دانشنامهی هزاره” است.» او ادامه داد: «از ۷۷۹ مدخل در “دانشنامهی هزاره”، مدخلهایی که بار فرهنگی و تاریخی و علمی داشته باشند که پرداختن به آن هم قوت علمی نویسنده و مآلا خود اثر را نشان دهد و هم غنای فرهنگی جامعه را برجسته کند و از رهگذر افزایش آگاهی عمومی به رشد و تعالی معنوی جامعه یاری رساند و مآلا موجب بقا و استحکام فرهنگی و تاریخی و اجتماعی مردم هزاره گردد، بسیار اندک و به برآورد من چیزی در حد ۱۳ تا ۱۶ مدخل است. از نظر من این مدخلها به قرار ذیل است: آخوند خراسانی، آذرک (حمزه بن آذرک شاری)، آل ارغون، آل بانیجور، آل شنسب، آل شیث، آل کرت، ابن سینا، اخباریها، اراکوزیا، استاد سیس بادغیسی، اسماعیلیه و بامیان. و اگر خیلی هم دامنه را وسیع بگیریم و برخی رجال معاصر و گذشته را هم در آن داخل کنیم، باز هم این دست مدخلها از ۲۰ تجاوز نخواهد کرد. پس از آن حدود ۸۰۰ مدخل در بهترین حالت کمتر از ۲۰ مدخل به تاریخ و فرهنگ هزاره ارتباط میگیرند و میتوانند بازتاب توان علمی ارباب دانشنامه و آیینهی فرهنگ و عمق و غنای فرهنگی جامعهی هزاره باشند.»
تا اینجا علی امیری برداشت خود از دانشنامه و نوع نگاه علمی خود را بیان کرده است که لازم است به بررسی بگیریم. اینجانب در این نوشته افزون بر نقد تفصیلی جناب امیری که در «اطلاعات روز» نشر شد، از صحبتهای ایشان در اسپس «شیشهمدیا» نیز کمک میگیرم تا دانسته شود تنها جناب علی امیری در جامعهی هزاره ردای علمیت و آگاهی را بر تن نکرده و در جادهی پژوهش و تحقیق روان نبوده است. امیری آشکارا دچار خودشیفتگی و غلو دربارهی خود است و این باور را تا حدودی جامعه نیز پذیرفته است؛ تا آنجا که در میان نقدها به وفور دیده شد که با مباهات گفته میشد: «علی امیری فاتحهی ادعای علمی بودن “دانشنامهی هزاره” را خواند.» به هرحال لازم است نکاتی از نظر خوانندگان بگذرانیم و مغالطههای جناب ایشان را روشن کنیم:
یکم
از نوشتهی امیری و نیز صحبتهای او در شیشهمدیا به خوبی پیدا است که او تعریفی از دانشنامهی قومی ندارد. او در صحبت خود از تاریخ نگارش دانشنامههای جهان و سرانجام «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی»، نوشتهشده در ایران و تأثیرات آنها سخن گفت و بهگونهای «دانشنامهی هزاره» را با آنها مقایسه کرد. این، اولین خبط علمی امیری است که نتواسته تعریفی از دانشنامهی یک قوم را داشته و با آن تعامل داشته باشد. روشن است که دانشنامههای بزرگ برای یک کشور یا پیروان یک دین با پشتوانهی سیاسی و هزینهی کلان ملی از جهت کمی و کیفی، نوع کار و شیوهی پردازش با یک دانشنامهی قومی با هزینهی مردمی فرق بسیاری دارد.
دوم
آدرس اشتباه دادن امیری در این بخش بیشتر رخنما میشود که تلقی او از علمی بودن یک دانشنامه صرفا در نگارش مقالههایی است که به معرفی مراکز تاریخی، بزرگان فلسفه و فقه میپردازد؛ بهخصوص که به ابعاد مختلف آن مراکز و به زوایا و سیر فکری بزرگان یادشده به خوبی پرداخته شده باشد. با این نگاه، آن مقاله، علمی و در خور شأن دانشنامه است و به آن دانشنامه، یک اثر علمی گفته میشود که طبق زاویهی دید او نوشته شده باشد. امیری خود میداند که چنین تلقی از یک کار علمی اشتباه است، زیرا در یک اثر علمی، مهم مراجعه به منابع دستهاول و نوع پردازش عالمانه است؛ حالا ممکن است برداشتهای نویسنده با برداشتهای ما متفاوت باشد و ما آن را نپسندیم. به عبارتی، اگر نویسنده چارچوب پژوهشی و نگارش مقالهی علمی را رعایت کرده بود، کافی است و نقدهای امیری از باب اضافات و تکمیل موضوع است، نه اینکه آن مقاله علمی نباشد و با اضافه کردن نکات مورد نظر جناب امیری، علمی میشود.
از سویی، دانشنامه کتاب علمی نیست تا ایدهها و مباحث علمی را بتوان از آن بدست آورد. دانشنامه، مجموعی از اطلاعات فراوان است که یک فرد در صورت نیاز به بخشهای مربوط مراجعه میکند. مهم در این راستا رعایت چارچوب و اصول دانشنامهنگاری است که یک دانشنامه باید آن را رعایت کرده باشد.
سوم
امیری با انتخاب حدود ۱۶ مدخل تاریخی و رجالی «دانشنامهی هزاره» و بررسی چهار مدخل، به مخاطب القا میکند که صرفا نویسندگان این مدخلها، «قوت علمی» خود را نشان داده و در نتیجه «غنای فرهنگی جامعه را برجسته» میکنند و این مدخلها «از رهگذر افزایش آگاهی عمومی به رشد و تعالی معنوی جامعه یاری» میرسانند. بسیار روشن است که جناب امیری مغالطه میکند؛ چه اینکه اولا نوع نگاهش به مقالهی علمی اشتباه است و ثانیا علمی بودن «دانشنامهی هزاره»، منحصر در آن چهار مقالهی بررسیشده و یا انتخاب حدود ۱۶ مقالهی مورد نظر ایشان نیست. این اشتباه است که حدود ۸۰۰ مدخل با موضوعات مختلف را ما منحصر در تعداد انگشتشمار کنیم و آن را علمی و بقیه را غیرعلمی بدانیم. چنین تقسیمبندی از اساس اشتباه بوده و ناشیگری نویسندهی نقد را نشان میدهد.
بسیار روشن است که «دانشنامهی هزاره» دارای مدخلهای عالمانهی فرهنگی، تاریخی (غیر از موارد شانزدهگانهی مورد نظر ایشان) است و ما اگر با دیدهی منصفانه نگاه کنیم، آن مدخلها، بهخصوص مدخلهای مربوط به ارزگان و غیره از اعتبار علمی خوبی برخوردار اند. چطور میشود که علی امیری آن مقالات را نخوانده و چوب حراج بر اندام دهها مدخل «دانشنامهی هزاره» زده است؟
راستیآزمایی ما اینجا خود را نشان خواهد داد که از امیری و همفکرانشان بپرسیم اگر مدیریت «دانشنامهی هزاره» دست شما باشد/میبود، شما به چه موضوعاتی میپرداختید؟ آیا تنها همین ۱۳ تا ۱۶ و در نهایت ۲۰ مدخل را مینویشتید؟ اگر منظور شما از دانشنامه، شرح حال علمی عالمان و فلاسفهی گذشتهی قوم باشد که «مشاهیر تشیع» داکتر ناصری داوودی این کار را انجام داده است و شما اندکی بهتر و عالمانهتر با رویکرد پژوهشی مینویشتید. پس آداب، رسوم، فرهنگ و بقیهی مسائل مربوط به هزاره چه میشد/چه میشود؟ بنابراین، بپذیرید که عالمانه سخن نگفتهاید و صرفا خواستهاید ادای فضل کنید.
چهارم
جناب امیری در شیشهمدیا ادعا کرد که معرفی روستاهای مناطق هزاره کار بیهوده است؛ چه اینکه نهاد «همبستگی ملی» تمام روستاها را ثبت کرده و همچنین معرفی بازیها و برخی آداب و رسوم هزاره نیز کار بیهوده است و جای آنها در دانشنامه نیست. او با لحن تمسخرآمیز تصریح داشت که «معرفی بازی مثلا اوچیرتک چه ارزشی دارد؟»
اظهار این سخنان از نداشتن تعریف دانشنامهی قومی و مقایسهی آن با «دانشنامهی جهان اسلام»، «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» و غیره است. دایرهی کار آنها بسیار گسترده و در سطح کلان است اما دانشنامهی قومی جدا از معرفی مشاهیر علمی و مراکز مهم تاریخی، باید از جهات مختلف به داشتههای آن قوم در عرصههای گوناگون فرهنگی، آداب، رسوم، گیاهان دارویی و غیره بپردازد؛ چه اینکه معرفی جامعهی هزاره تنها به چند مدخل معرفی مشاهیر علمی، سیاسی و مراکز تاریخی آن محدود نمیشود.
اتفاقا معرفی بازیها، باورها و موضوعاتی از این دست از نظر مردمشناسی بسیار اهمیت دارد. به مدخلهای دانشنامه صرفا به بعد کاربردی آن (طبق تلقی امیری) نباید توجه کرد که مثلا این مدخل در سرنوشت هزاره چه تأثیری دارد و یا اگر نمیآمد چه آسمانی به زمین میخورد؛ چیزی که «قنبرعلی تابش» نیز در نوشتهی اخیر شان در پیروی از علی امیری بدان پرداخته است.
کسی که در عرصهی مردمشناسی مطالعه و جامعهی هزاره را بهعنوان یک موضوع انتخاب میکند، طبعا فرهنگ، آداب، رسوم و رفتار این مردم را در نظر دارد. او از مدخل «آتشالغو» و یا روشن کردن آتش بر سر قبر میت، ممکن است ردپای پیشینهی اعتقادی، باورهای دینی و گذشتهی تاریخی این مردم را جستوجو کرده و بین این رواجها و آتشکدهی بلخ و غیره پیوندی بیابد و این موضوع بسیار مهم است.
با تغییرات سریع اجتماعی، مهاجرتها و نسل نوینی که وارد جامعه میشود، آداب، رسوم و بازیهای مردم هزاره در معرض نابودی است. از این رو همان بازی «اوچیرتک» نیز بسیار مهم و ثبت موضوعاتی از این دسته قابل اهمیت است.
پنجم
علی امیری در نقد مدخل «آخوند خراسانی» روی سه مسأله تکیه میکند. اول اینکه نویسندهی این مدخل، وارد حیطهی تخصص اصولی آخوند نشده و در این مورد، حق با او است. اینجا مناسب بود نویسندهی مدخل به خوبی قلم را جولان میداد. موضوع دوم بررسی دیدگاه آخوند خراسانی پیرامون ولایت فقیه است که بیشتر امیری با کلمات بازی کرده و روی کلمهی «فقیه» در یک جمله که اشتباهی از پیش نویسنده و ویراستار رد شده، مانور میدهد. در متن دانشنامه آمده: «او برخلاف مشهور از جمله ردی استادش شیخ انصاری، ولایت مطلقهی فقیه را منحصر در ذات خداوند دانسته…» (دانشنامهی هزاره، ص ۱۱۰). امیری روی این جمله اشکال گرفته و گفته: مگر خداوند فقیه است که از ولایت مطلقهی فقیه دربارهی او سخن گفته شود؟ روشن است که کلمهی «فقیه» در اینجا اضافه است و با حذف آن، جمله و سخن نویسنده درست است. اینگونه موارد در اثر شنیدن بیشتر و تکرار آن کلمه، بهصورت ذهنی خوانده میشود و از موارد خطای دید است.
نویسندهی مدخل آخوند، مطلب را از نوشتهی «محسن کدیور» الهام گرفته و رفرنس داده است. کدیور مینویسد: «در اين زمينه رأی مشهور اطلاق ولايت پيامبر (ص) و ائمه (ع) است، به اين معنا كه تمامی اوامر و نواهی صادره از ايشان اعم از احكام شرعی و عرفی و خصوصی و عمومی واجبالاتباع است و اوليای معصوم صاحب ولايت مطلقه بر جان و مال و ناموس مردم هستند و اختيار ايشان از اختيار خود مردم بر خودشان بيشتر است و هرچه صلاح بدانند، عمل میكنند. شيخ انصاری نمونهای از فقيهان قائل به ولايت مطلقهی پيامبر (ص) و ائمه (ع) است.
آخوند خراسانی در اين مسأله رأی مشهور را نپذيرفته و نظری تازه ارائه كرده است. او ولايت مطلقه را منحصر به ذات ربوبی دانسته، ولايت تشريعی پيامبر (ص) را مقيد به كليات مهم امور سياسی اعلام میكند و ادله را از اثبات ولايت ايشان در امور جزئيه شخصيه ناتوان میيابد» (کدیور، ۱۳۸۷، ص ۱۱-۱۳).
مسألهی سوم نگاه آخوند خراسانی به مشروطه است و امیری معترض است که «آخوند خراسانی از حامیان مشروطیت نبود، از نظریهپردازان آن بود». روشن است که باز ایشان با الفاظ بازی میکند؛ چه اینکه در نظریهپردازی مشروطه، آخوند تنها و صرفا مبتکر آن نبود و او از این جریان حمایت کرده و هم دیدگاه خودش را داشته است.
بخش دیگر ماجرا، قضیهی حکومت «مشروطه» و «مشروعه» میباشد. در این راستا، یکی از علمای مشروطهخواه در پاسخ به مردم همدان نوشته بود: «اگر حاكم مطلق معصوم نباشد، آن سلطنت غيرمشروعه است، چنان كه در زمان غيبت است و سلطنت غيرمشروعه دو قسم است: عادله، نظير مشروطه كه مباشر امور عامه، عقلا و متدينين باشند و ظالمه و جابره است، مثل آنكه حاكم مطلق يک نفر مطلقالعنان خودسر باشد. البته به صريح حكم عقل و به فصيح منصوصات شرع “غيرمشروعهی عادله” مقدم است بر “غيرمشروعهی جابره”» (حياتالاسلام فی احوال آيهالملک اسلام، ۱۳۷۸، ص ۵۱-۵۲). بنابراین، مراد از «حکومت غیرشرعی» در متن نویسندهی مدخل، حکومت غیرمشروعه است که در صفحهی ۱۱۰ در قسمت دیدگاه فضلالله نوری توضیح داده شده است.
البته اگر به دیدهی انصاف نگاه کنیم، متن نویسندهی مدخل آشفتگی داشته و او در بررسی آرا و افکار آخوند حق مطلب را ادا نکرده است. اما جناب امیری نیز یا کجفهمی کرده و یا تعمدا قضیه را بیشتر پیچوتاب داده و حتا از باب توهین، نویسنده را «نخودمغز» گفته است که هرگز در شأن یک منتقد پرادعا نیست.
در پایان این بخش، جناب امیری مینویسد: «با این آخوند خراسانی که در “دانشنامهی هزاره” معرفی شده است نه غنای فرهنگی جامعهی هزاره نشان داده میشود و نه زور علمی نویسندگان دانشنامه که مدعای علمینگاری و علمینویسیشان هر نوع انتقاد و اعتراض را منکوب میکند، معلوم میشود.» از این طعن و کنایه که بگذریم، پرسش این است که غنای فرهنگی جامعهی هزاره صرفا منحصر در این مدخل است که دانشنامه طبق فهم و برداشت شما براساس آن نگاشته میشد یا موارد دیگر هم هست؟ باید عرض کنم که جناب عالی در صحبتهایتان طوری بیان کردید که گویا از اساس با «دانشنامهی هزاره» مخالف بودید و آن را مایهی «شرمندگی جامعهی هزاره» دانستید. تردیدی نیست که یک استاد فلسفه و منتقد پرادعا چنین سخن غیرعالمانه نمیگوید؛ مگر اینکه انگیزه و هدف تخریب «دانشنامهی هزاره» را داشته باشد. مهم این است که در این مدخل به اسنادی اشاره شده که نشان میدهد آخوند خراسانی از ارزگان و هزاره بوده است. شهرت آخوند، فراتر از «دانشنامهی هزاره» است؛ چه اینکه دانشنامه دربارهی توضیح دادن افکار او خوب پرداخته باشد یا نه، چیزی از مقام آخوند را کم نمیکند. البته در این باره هیچ تردیدی نیست که این مدخل میباید بهتر از این کار میشد.
جناب امیری جدا از مدخل آخوند خراسانی، مدخلهای ابن سینا، اسماعیلیه و اخباریها را نیز بررسی کرده است. اما بررسی و نقد جناب ایشان در ادامه نیز با مشکلات یادشده روبهرو است و من برای جلوگیری از طولانی شدن این نوشته از بررسی آنها خودداری کردم. خواستم با ارائهی نمونههایی به خوانندگان محترم نشان دهم که آقای امیری جدا از گرفتار شدن در دام خودشیفتگی و مغالطه، در نقد خود صادق و بیطرف نیست. خوب است من و ایشان در جایی که ایستاد شدهایم، زیر پای خود را مرکز زمین ندانیم.
روشن است که بنیاد دانشنامه از نقدهای علمی و منصفانه باید استقبال کند؛ چه اینکه نقدها باعث رفع کاستیها میشود. از این جهت دستاندرکاران «دانشنامهی هزاره» باید ممنون منتقدان منصف بوده و در راستای برداشتن گامهای موفقتر و ارائهی کار کمنقصتر حرکت کنند.