علی کیان
۱- ما و دانشنامه
پس از انتشار نقد مفصل عبدالله اکبری بر «دانشنامهی هزاره»، موج عظیمی در فضای مجازی بهوجود آمد و سبب شد تا ضمن پیداکردن نسخهی پیدیاف دانشنامه و خواندن آن، در سدد تطبیق نوشتهها برآیم تا این موج سهمگین، دانشنامه را ناخوانده مرا باخود نبرد.
با مرور دانشنامه و رصد کردن نوشتههای پیرامون آن در این یک ماه (۱۲ فوریه تا ۱۲ مارس) به این نتیجه رسیدم که همانگونه که هیچ کار بزرگی خالی از عیبونقص و کاستی نیست، «دانشنامهی هزاره» نیز با وجود اماواگرهای جدی در چاپ نخست، ویراست دوم آن نیز نارساییهای فراوان متنی و محتوایی دارد. از بیرویه بودن انتخاب مدخلها بگیر تا تعیین هدف، سیاستگذاری مبهم، سرگردانی در تعریف هزاره، تعریف ناشیانه از مقاومت و دیگر مشکلاتی که در نوشتههای افراد مختلف در این مدت مطرح شده است.
در این مدت، بسیاری از کاستیها گفته شد و اعتبار علمی دانشنامه که دغدغهی اصلی دستاندرکاران دانشنامه عنوان شده است مورد تردید و پرسش جدی قرار گرفت. پرسشی که خود پرسشهای زیادی را در ذهن من و شاید خیلیهای دیگر خلق کرد. یکی از آن پرسشها این است که آیا در جامعهی ما (هزارهها) اصولا زمینه و ظرفیت کار علمی-پژوهشی (به لحاظ تعامل، تجربهی فنی-مدیریتی، توانایی علمی و مالی) در حدواندازههای دانشنامه وجود دارد یا نه.
اگر چنین تواناییهای وجود دارد چرا ویراست دوم دانشنامه حتا پس از اصلاحات، با چنین نارساییهای شکلی، علمی و محتوایی روبهرو میشود و از آن بدتر، چرا در طول یک ماه تولید انبوه ادبیات انتقادی خودجوش، به غیر از انگشتشمار نوشتههایی از علی امیری، امان فصیحی، حبیبالله فهیمی، فرید خروش، محمداسحاق فیاض، اسدالله سعادتی، محمد مرادی، میرحسین مهدوی، محمدتقی مناقبی و یکی دو نوشتهی دیگر، هیچ متنی مستدل که حقیقتا علمی و گرهگشا باشد تولید نمیشود!
غیر از آن هرچه هست و تولید میشود ناخوانده منبر رفتن و غلیان احساسات و گردوخاک و جاروجنجال و ماجراجویی و شاخوشانه کشیدن و بیحرمتی و حمله و ضدحمله است و دیگر هیچ! حمله و ضدحملههایی که با پیروی از منطق کور، نه تنها منجر به تفاهم و گرهگشایی نمیشوند که وضعیت را پیچیدهتر کرده و منجر به تقابل و تخاصم و کشمکش میشوند.
کشمکشی که دو سویش ناامیدی است. هم از جانب دانشنامهنویسان و هم از جانب منتقدان.
از دانشنامهنویسان از این جهت ناامید میشویم که میبینیم جمعی از نخبهترین قلمبدستان جامعهی هزاره با تمام دردمندی و دغدغه، پس از ده سال تلاش و تحمل رنجهای بسیار، هنوز تعریف روشنی از هزاره، اهداف، اولویتها و ماهیت کارشان ندارند و با ضعفهای مدیریتی، حاصل کارشان رضایت نسبی جامعهی هدف را نمیتواند برآورده کند و برآیند آن ناامیدی است.
از منتقدان از این جهت ناامید میشویم که میبینیم باوجود ادعاهای کلان و داشتن کرسی استادی، موضع و جهانبینیشان را با هیاهوگران فیسبوکی قاطی کرده و آنان نیز بر طبل احساسات میکوبند اما اندکی رمانتیک، با شیوهی دیگر.
۲- فیل در تاریکی
همانگونه که میدانیم نقد و نقدنویسی اگر چنانچه تخصصی، موشکافانه و منصفانه باشد بدون شک اعتبارآفرین، اصلاحگر و راهگشا است اما ردپای آن را در این یک ماه اگر نگویم نتوانستیم ببینیم؛ قدر مسلم آن است که کمتر دیده شد و دیدیم.
اگر کنشهای اخیر در مورد دانشنامه را دستهبندی کنیم عمدتا با سه گروه متفاوت روبهرو میشویم.
گروه نخست، همان جاروجنجالگران همیشگی فیسبوکی اند که از سر تفنن در مورد هرچیزی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد اظهارنظر میکنند و با گلآلودشدن آبها بازار شان گرم و بزم شادیشان روبهراه است.
هرچند که این گروه نیز بیشترین اثرگذاری را در خلق ذهنیت و مسیردهی افکار عمومی دارند اما روی سخن یادداشت فعلی با گروه نخست نیست بلکه بیشتر گروه دوم و سوم است.
گروه دوم منتقدان جدی و قلمبدستان جامعهی هزاره اند که ادعای علم و فضل و دانایی دارند و چشم امید ما نیز همانها هستند اما آنان نیز با تمام ارادتی که به تکتک شان دارم از هرچمنی سمنی چیدند و با تمام علم علم کردن شان، اغلب نتوانستند یک نقد علمی روشمند مستدل، که تصویر روشن و همه جانبه از تمام «گژیها» و «درستیهای» کار ارائه کند بنویسند تا نوشتههایشان کمکی باشد که به مدد آن، دانشنامه بتواند از مسیر انحرافی به ریل اصلی خود بازگردد.
هرچند نوشتههای این نخبگان بهصورت موردی روشناییبخش بود، با آنهم بهجای آنکه ما پهلوهای «زشت» و «زیبای» یک اثر، مثلا همین دانشنامه را در آیینهی نقد آنان ببینیم، برعکس آن، میبینیم که اغلب قصهی فیل در تاریکی تحویل جامعه میدهند.
حتما میگویید اینطور نیست و شاید تیروتبرهایتان را پس از این نوشته به سمت من پرتاب کنید اما پیش از آن باید یادآور شوم که بدیهیترین اصول نقدنویسی ایجاب میکند تا ضمن بیان ضعفهای یک اثر، نقاط قوت آن را نیز بیان کنیم و پس از نتیجهگیری، حتما راهکار ارائه دهیم.
آیا در کنار تمام عیبهای «دانشنامهی هزاره»، در کل هزار و ۲۰۰ صفحهی آن هیچ نقطهی روشن و برجستهای وجود نداشت/ندارد که از میان لشکریان انبوه منتقدان، حداقل یک نفر چشمتیز بینش آن را ببیند و از حسنش نیز بگوید؟!
از این هم که بگذریم و فرض کنیم که تمام زوایای این اثر تاریک است، جناب منتقد/منتقدان چه راهکاری را برای بیرونرفت از تاریکی پیشنهاد کردهاند؟! هیچ؟!
لازم است بهیاد داشته باشیم که منتقد، نیروی اعتراضی یا تظاهراتچی نیست که پشت سرهم شعار زندهباد مردهباد سربدهد بلکه منتقد اصلاحگر است و با شناسایی دقیق نقاط قوت و ضعف یک اثر و تحلیل موشکافانهی آنها در نهایت باید راهکاری ارائه دهد. اگر هیچ کدام از اینها در چنتهی منتقد نباشد نام چنین عملی را نمیتوانیم نقد بگذاریم. چنین کاری نه تنها «نقد» نیست، که «نق» است و نقزدن شایستهی دانایان نیست.
۳- کلنگ تیز تخریب
همانگونه که گفته و دیده شد، به غیر از انگشتشمار افرادی که مدخلها و موردهای مشخصی از دانشنامه را جزبهجز و تا حدودی مستدل نقد کردند (هرچند همینها هم از قوت کار یا راهکار چیزی نگفتند) اکثر افراد بهجای نقد موردهای مشخصی از دانشنامه، زرهبین بدست دنبال کموزیاد شدن نقطه و ویرگول و دیگر علایم نگارشی میگردند تا با آن چماق درست کرده و به سر ویراستار غیرهزارهی دانشنامه بکوبند که اگر او نبود این ویرگولها کموزیاد نمیشدند.
بعضیها هم کلنگ بدست دنبال آدرس محل چاپ دانشنامهاند و فکر میکنند که «دانشنامهی هزاره» حتما در کدام چاپخانهی سید چاپ شده که نام چاپخانه در شناسه نیامده است.
عدهی دیگر نیز در نقش دایهی دلسوزتر از مادر (مانند زمان انتخابات که عکس بابه را پشت میکردند) پشت منافع مردم هزاره و شهید مزاری سنگر گرفته و با هزینه کردن از اعتبار شهید مزاری و مردم هزاره، به یخن افراد پشت دانشنامه چسپیده و با تعرض به شخصیت حقیقی افراد، اهلیت و شخصیت آنان را به رگبار میبندند و جالب است که کلنگ تخریب در دست، توقع دارند با چنین روش تهاجمی جواب منطقی هم دریافت کنند.
در این آشفتهبازار شلیک به خود و ارزان بودن اعتبار آدمی، کسی هم جرأت نمیکند به این عزیزان بگوید ببخشید عزیز برادر، بالای چشمتان ابرو است. وانگهی نه شما مدعیالعموم یا سخنگو/سخنگویان جامعهی هزاره اید و نه جانشین برحق شهید مزاری! پس لطف کنید از آدرس خود سخن بگویید نه از اعتبار شهید مزاری با هزینهی مردم هزاره.
اگر دانشنامه را نقد یا شرحهشرحه میکنید کار نکو هست و اگر الزامات نقد را رعایت کنید نکوتر خواهد شد، اما حرمت افراد را نگهدارید و بهیاد داشته باشید که کسانی چون دکتر امین احمدی، ابوطالب مظفری و اسدالله شفایی را در کنار کاریکاتورهای ملای تبیان و سید عوض و نجافی و هاشم بلخابی قرار دادن، چسباندن خاک خشک به دیوار است و بهجای اینکه کارنامهی روشن آنان را که چشم و چراغ علم و فرهنگ جامعهی ما هستند لکهدار کند قبای چرکین سید نقیب و افرادی از این قماش را تطهیر میکند.
۴- نتیجهگیری و راهحل
با بررسی کلی صدر و ذیل ویراست دوم «دانشنامهی هزاره» و سنجش تواناییهای فنی-مدیریتی و علمی-اقتصادی دستاندرکاران آن از یکسو و کیفیت مجموع نقدهای تولیدشده توسط تیپهای گوناگون که توانایی علمی-قلمی ما را محک میزند از سوی دیگر ما را به این نتیجه میرساند که ظرفیت، دارایی و تواناییهای جامعهی ما در همین حد و اندازهها است. نه بیشتر و نه کمتر.
با سبکوسنگین کردن این توش و توان و ظرفیت، دو راه بیشتر نداریم؛ خط «الف» و «خط» ب.
راه الف آن است که کلنگ تخریب، بدگمانی، اتهام و برچسبزنیهای ناشیانه را زمین گذاشته و در کنار «بنیاد دانشنامهی هزاره» بایستیم و صادقانه کمک کنیم تا با صاف شدن کژیها و کاهش کاستیهای آن، دانشنامه در مسیر دلخواه و مطلوب قرار گیرد.
راه دیگر یا خط «ب» آن است که اگر چنانچه فکر میکنیم که دانشنامهی فعلی و اصحابش هیچ رقم در مسیر خیر و صلاح ما قرار نمیگیرند، بهجای تنشآفرینی و یخنکشکهای بیحاصل که تولید نفرت میکند، رد آن را رها کرده و کمر همت ببندیم و دانشنامهی دیگری را به میل و دلخواه خود آنگونه که فکر میکنیم درست و شایسته است پیریزی و ایجاد نماییم.
البته انتخاب هیچ یک از این دو مسیر، آنگونه که تصور میشود آسان نیست.
نه پیوستن به گروه اول که بخش زیادی از سختی راه را در این ده سال پیمودهاند و بهباور من با سختجانی هم پیمودهاند آسان است و نه ایجاد سازوبرگ تازه.
برای پیوستن به گروه اول، در کنار دیگر گرهها، با چالش تعریف مشخص و روشن از «هزاره»، «ارزشها» و «اولویتهای» آن روبهرو هستیم و دشوار است که بتوانیم بر سر پارهای از مسائل با همدیگر کنار بیاییم، اما اگر ارادهی وجود داشته باشد هیچ کاری ناممکن نیست.
در گزینهی دوم هرچند بر سر تعریف هزاره و ارزشهای آن شاید اندکی راحتتر به توافق برسیم اما «تأمین مالی» و «نیروی انسانی متخصص» دو سدی دشوارگذری هستند که بعید به نظر میرسد بدون فداکاریهای معجزهآسا، بتوانیم به سلامتی از آن عبور کنیم.
گره گور و پاشنهی آشیل دانشنامهی فعلی نیز همین است. بنیاد دانشنامهی هزاره با خوشخیالی تعدادی از قلمبدستانی ایجاد شده که پشتوانهی مالی محکم ندارد و در این ده سال با عشق پاسداری از فرهنگ و ادبیات، تنور آن نیمگرم نگه داشته شده و در نتیجه نانی که از آن بیرون آمده نیز نیمگرم و تا حدودی خام است.
اگر چنانچه بنیاد دانشنامه بر پایهی اقتصادی محکم بنا مییافت و میتوانست محقق، نویسنده، کارشناس بخشهای مختلف و نیروی اداری-مدیریتی متخصص به دلخواه خود و با قراردادهای محکم برابر با میکانیسم حقوقی روز استخدام میکرد نه چرندیات فتنهآفرینی چون «اسطورهی شکسته» و افراد مغرض به داخل آن راه مییافت و نه خروجی کار آشفته و دور از انتظار بیرون میآمد.
در آنصورت حلقهی مدیریتی وسیع با نیروی انسانی حضوری بهوجود میآمد و تکتک افراد برابر با قرارداد حقوقی روشن در قبال کار شان پاسخگو بودند.
از آنجا که مهمترین عنصر سازمانی که پشتوانهی مطمئن مالی است در بنیاد دانشنامه غایب بوده و بنا به آمار آقای اکبری، (اگر دقیق باشد) در طول این ده سال، تنها مبلغ ۲۷۰ هزار دالر (در صورت معمول برای یک سال هم کافی نیست) از افراد و اشخاص بدست آورده است طبیعی است که با چالشهای پیشآمده نیز روبهرو گردد و در کنار لغزش در گزینش همکار، اعضای شورای علمی و مشاورانش که قرارداد حقوقی مسئولیتآور ندارند، در روز بد پایشان را از معرکه بیرون بکشند.
موضوع بهشدت حیاتی امنیت اقتصادی و رابطهی مستقیم آن با موفقیت برای کسانی قابل درک است که بدون وابستگی، سالها کار فرهنگی کرده و پول کارشان را خودشان پیدا کرده باشند. آنانی که ماشخور دولت و انجو و شرکت و کارخانه بوده و در کنارش شعری گفته، داستانی نوشته یا کتابی چاپ کردهاند نمیتوانند اهمیت آن را بهصورت عمیق درک کند و بدون شک درک سطحی و ناقصی از مسائل مالی دارند.
در هر صورت من فکر میکنم «دانشنامهی هزاره» و برداشتن این بار سنگین آزمون دشواری برای نسل فرهنگی و قلمبدست هزاره است. در این آزمون هزار بار هم که بالا برویم و پایین بیاییم و گردوخاک راه بندازیم، در نهایت ناگزیریم روی ترازوی سنجش قرار گرفته و وزن و عیار علمی-مدیریتی و اقتصادی خود را ثابت نماییم.
– ثابت کنیم که توان پیداکردن بودجهی کافی برای دانشنامه و همینطور توان مدیریت سالم آن را داریم که اگر چنانچه توانایی پیداکردن پول آن را نداشته باشیم، از مدیریت هم خبری نیست و از چاله به چاه خواهیم افتاد.
– ثابت کنیم که نیروی علمی-پژوهشی قابل قبول که متعهد و دلسوز باشد را داریم.
– ثابت کنیم که توان کار گروهی در سطح کلان و توان تداوم آن را تا زمان رسیدن به اهداف سازمانی داریم.
سخن پایانی و اعتراض شخصی
تا اینجا که گفته آمدم حتما خواهید پرسید که از نمد دانشنامه چه کلاهی قرار است برای جناب عالی درست شود که اینگونه خود را در برابر تیغ تیز منتقدان قرار میدهد؟!
در این مورد باید عرض کنم که من از شما عاصیترم و اعتراض دارم. همانگونه که «الف» «امروز ما»ی استاد رویش در دانشنامه راه نیافته، «آ» «آکادمی هنر و علوم سینمایی» با بیست سال سابقهی کار هنری و دستآوردهای بینالمللی نیز عددی به حساب نیامده یا فراموش شده است. این فراموشی در حالی است که بسیاری از سردمداران دانشنامه بارها در سالن نمایش آکادمی هنر فیلم دیدهاند، چای خوردهاند؛ در گالری آن نمایشگاه دیدهاند، سخنرانی کردهاند، شعر خواندهاند و از کتابخانهی تخصصی هنر آن کتاب برده و پس نیاوردهاند؛ برای خودشان خاطرات شب یلدا خلق کرده و عکس یادگاری گرفتهاند اما در نهایت «آ» با کلای «آکادمی هنر» را ناجوانمردانه در دانشنامه راه ندادهاند. درصورتیکه برخی از ما بهتران که کارشان درحد تطبیق چند پروژهی چندماهه بوده و پس از آن به ابدیت پیوستهاند، روح پروژههایشان در بهشت دانشنامه به آرامش ابدی رسیده است.
همان اوایل میخواستم در مورد این یک بام و دو هوا چیزی بنویسم اما وقتی دیدم گردوخاک چاپاندازان منتقد، فضای مجازی را تبدیل به میدان بزکشی کردهاند، از این موضوع صرف نظر کردم.
با عرض حرمت.