خو پل به همی خاطر اس، گشنه برو سیر بیا

نوید غورزنگ

همین دو سه شب قبل، افراد مسلح ناشناس از روستای جنگلی ولسوالی خاک افغان ولایت زابل شب‌هنگام از روی پل دوستی که توسط مردم جاغوری برای‌شان آباد شده عبور کردند و خود را در منطقه‌ای به اسم هیچه در ولسوالی جاغوری ولایت غزنی رساندند و با سلاح سرد، یعنی اره‌های خویش افتادند به جان درختان مثمر مردم هیچه و تا توانستند درخت‌ها را اره کردند. سپس قبل از این‌که آفتاب طلوع کند از روی پل دوستی عبور کرده و به منطقه‌ی خویش برگشتند.

ما با تلاش فراوان توانستیم یکی از این مهاجمان مسلح را پیدا و با وی بسیار کوتاه گفت‌وگو کنیم. گفت‌وگو قرار ذیل انجام شد.

ما: کاکا جان چند ساله هستی؟

کاکا: یک چند وخت باد شصت می‌شم بخیر.

ما: بسیار خوب. انشاءالله صد سال عمر کنی و همی‌تو جور و سرحال باشی. راستی کاکا نظرت در مورد پل دوستی چه است؟

کاکا: بسیار یک پل خوب است. رفتن و آمدن آسان شده. هرچیز از روی پل به او طرف جاغوری برده می‌تانی و هر چیز از روی پل به ای طرف جنگلی آورده می‌تانی. بسیار خوبش است.

ما: کاکا جان تا به‌حال چه چیزی از روی پل دوستی به او طرف جاغوری بردی و چه چیزی به جنگلی آوردی؟

کاکا: ما خو غریب مردم استیم، ضیاف چیزا نداریم که او طرف ببریم. از همی خاطر ما فقط چند بار رمه به او طرف بردیم که سر زمینای برادرای جاغوری رشقه بخورند و کمی سیر شوند. دیگه چیز نبردیم. از او طرف خو چیزی نیاوردیم تا حالی. انشاءالله اگر خدا خواسته باشه د وقت بادام از او طرف بادام بیاریم.

ما: کاکا جان وقتی رمه سر کشت‌وکار مردم جاغوری می‌برین خفه نمی‌شوند؟

کاکا: نه خفه نمی‌شن. ما از خاطری‌ که اونا خفه نشوه از طرف شب می‌بریم که ما ره نبینن و خفه نشون.

ما: بسیار عالی. چند شب پیش رفته بودین و درختا ره اره کده بودین، دلیلش چه بود؟

کاکا: ما خو نمی‌خواستیم درختا ره اره کنیم اما همو صاحبای همو درختا ناجوانی کده بودن و رشقه را درو کده بودن و ما از خاطری که درختا بلند بود و گوسفندا نمی‌رسیدن، اونا ره اره کدیم که به زمین پایین شون که گوسفندا برگ‌های شانه بخورن و سیر شوند. خو نمی‌شه ازی طرف پل دوستی گوسفندا ره گشنه ببری و از او طرف پل دوستی هم گشنه پس بیاری. پل خو به همی خاطر اس دیگه، گشنه برو سیر بیا.

ما: کاکا جان فکر نمی‌کنی پل دوستی به ای خاطر آباد شده که دیگه د کشت و کار مردم جاغوری غرض نگیرین؟

کاکا: فکر می‌کنم، چرا نمی‌کنم. از نظر ما ای کار خوب نیس. هرکس ای کار کنه بی‌اندازه جفا می‌کنه. جفا نکنید او مردم، جفا بس اس. بیایید کارهای خوب کنیم.

ما: پس چرا درختا ره اره کدید کاکا؟

کاکا: تو ما را می‌گی؟ ما فکر کردم که مردم جاغوری ره میگی که رشقه ره درو کده برده بودن و به گوسفندای ما چیزی نماندن. ما خو فقط حق خوده می‌خواییم. فعلا خو سر خانه و زمینای‌شان دعوا باز نکدیم که ایقه ناراحتی می‌کنی.

ما: دعوا سر خانه و زمین را کی باز می‌کنین کاکا جان؟

کاکا: به مه مالوم نیس. هر وخت بزرگای ما گفتن باز ما می‌ریم باز می‌کنیم دیگه. او خو کدام کار سخت نیس. یک رفتن و آمدن کاره. خیر اس یک دفعه از طرف شو نمی‌ریم از طرف روز می‌ریم. چه فرق می‌کنه.

ما: خُب کاکا جان، دیگه چه کسانی همرایت بودند که درختای مردم ره اره کدین؟

کاکا: والله شو بود، تاریک بود مه خو دیگرا ره نشناختم. نمی‌فامم که بودن.

ما: اگه مردم جاغوری پیش «امارت اسلامی» شکایت کنن و «امارت» شما ره برده بندی کند و جزا بدهد نمی‌ترسید؟

کاکا: از «امارت» می‌ترسیم خو «امارت» به ما غرض نداره. شکایت هم کنن آخر مجبور یک عالم پیسه ره بری «امارت» تیل موتور بتن. دیگه خو کدام کار نمی‌شه.

ما: تشکر کاکا که وقت گرانبهایت را در اختیار ما گذاشتی.

کاکا: خو صییس. یک چای خو می‌خوردین…

ما: زنده باشی. برویم که از پل دوستی تیر شده به جاغوری برسیم.

کاکا: ها برو برو تا که نرسیدی رفته برو.