موانع سیاسی-فرهنگی اصلاحات در افغانستان

منبع: فارن پالیسی

نویسندگان: ماروین وینبام و مینا یوسف‌زی

برگردان: حمید مهدوی

آن‌هایی که فکر می‌کنند حکومت وحدت ملی افغانستان در زمینه‌ی حل مشکلات مزمن حکومت‌داری در کشور، سریع اقدام خواهد کرد، ناامید شده‌اند. تلاش‌های رییس جمهور اشرف غنی در راستای کاهش فساد و پارتی‌بازی تا کنون کند بوده‌اند. وعده‌های انتصاب افراد واجد شرایط در پست‌های کلیدی، تاکنون کاملا جامه‌ی عمل نپوشیده‌اند و اصلاحات انتخاباتی که شدیدا نیاز است، در باتلاق گیر مانده است. هیچ جایی دورنمای نزدیک استراتیژی‌ها به منظور رسیدگی مؤثر به گرفتاری‌های مالی افغانستان، که در حال عمیق‌تر شدن است، وجود ندارد.

انگیزه‌های مختلف، به‌شمول روش و اولویت‌های مدیریتی غنی، باعث شده‌اند آغاز کار کند و آهسته باشد. امیدواری‌ها که یک مسئله‌گشای مشهور و با اعتماد به‌نفس بر موانع اصلاحات غلبه خواهد کرد، غلویی است در مورد انتظارات از توانایی یک مرد در انجام کارها، به‌ویژه وقتی که ظاهرا این مرد با تفویض صلاحیت راحت نیست. احتمالا با شناخت موانع مقاومی که بر سر راه سیاست‌های تحول داخلی وجود دارند، قوی ترین برنامه‌های غنی روی امور خارجی، به‌ویژه به دنبال گفتگوهای صلح با طالبان، متمرکز بوده است. سفرهای خارجی او که عمدتا موفقیت‌آمیز بوده‌اند و سخنرانی‌های او در نشست‌های بین‌المللی که مورد استقبال قرار گرفتند، احتمالا برجسته ترین دستاوردهای رییس جمهور را تا امروز نشان می‌دهند.

مسلما، از تشکیل حکومت، هنوز زمان زیادی نگذشته است و انتظارات غیرواقع بینانه به طور اجتناب‌ناپذیری دل‌سردی ایجاد می‌کند. با در نظرداشت این که صلاحیت‌های رییس اجرایی هنوز به درستی تعریف نشده است، مشخص کردن مسئولیت‌ها زمانبر خواهد بود. هنوز، نشانه‌های قوی وجود دارند که مشکلات حکومت‌داری هم چنان ریاست جمهوری غنی را آزار خواهد داد، به همان اندازه ای که سلف او [کرزی] را آزار داد. تداخل صلاحیت‌ها و یک تشریفات اداری غیرمؤثر که به درستی مدیریت نشده است، اجرای برنامه‌های اصلاحی را کندتر خواهد ساخت. رقابت‌های قومی و شخصی انتصاب تواناترین افراد در قدرت را پیچیده می‌کند و منافع مستحکمی که از وضعیت موجود بهره برده‌اند، نیز مانع تغییر می‌شوند. یک سیستم انتخابات که به ندرت استفاده شده است و قوانین انتخاباتی ای که نتیجه‌ی آن یک پارلمان زودرنج و بی‌نظم است، نیز مسئولیت ایجاد یک اجماع سیاسی برای اصلاحات را پیچیده می‌سازد.

فراتر از این عوامل، مشکلات عملی کردن یک برنامه‌ی اصلاحی می‌توانند در فرهنگ سیاسی در افغانستان ردیابی شود. در حالی که هیچ مجموعه‌ی واحدی از ویژگی‌های فرهنگی وجود ندارد، شهروندان افغانستان و رهبران آن‌ها ارزش‌های اساسی مشترک زیادی دارند. این باورها در تشکیل گرایش و رفتار سیاسی کمک می‌کنند. آن‌ها اغلب خطوط فاصل برای سیاست‌های عمومی را تعیین می‌کنند و انتظارات را در مورد نقش دولت ایجاد می‌کند. مهم‌تر از همه و برخلاف بسیاری از نظریات روزمره، هنجارهای فرهنگی صرف به تدریج تغییر می‌کنند.

هنجارهای سنتی و قبیله ای و هم چنین میراث اسلامی کشور، نقش چشم گیری در فرهنگ سیاسی افغانستان دارند. اما این هنجارها تحت پوشش مجموعه ای از ارزش‌هایی قرار گرفتند که در سی و هشت سال جنگ مسلحانه و تبعید جمعی شکل گرفتند، جنگی که بسیاری از خطوط کهنه‌ی قدرت و سیستم‌های ارزشی همراهش را نابود کرد. بیش از دوازده سال حضور و کمک جامعه‌ی جهانی، مشوق‌های اقتصادی را تغییر داده است و کشور را در معرض نفوذ هنجارهای خارجی قرار داده است. علاوه برآن، فساد و نهادهای همگانی ناکارآمد پس از سال 2001، و حکومت طالبان و شورشیانی که ارزش‌های زیادی را معرفی کردند که زمانی فکر می‌شد افغانستان با آن‌ها بیگانه است، بسیاری از گرایش‌های هسته ای به سوی دولت تغییر داده‌اند. آنچه ظهور کرده است، مردمی است که از حکومت تقاضای بیش‌تر دارند؛ اما به کم راضی ساخته شده اند؛ مشتاق وحدت ملی اند؛ اما در برابر جذبه‌های تفرقه انگیز آسیب پذیر اند؛ و به پیشرفت امید دارند؛ در حالی که نگران آینده نیز هستند.

در گذشته، مردم افغانستان از حکومت‌شان زیاد انتظار نداشتند. معمولا به اقتدار دولت به عنوان یغماگر نگریسته می‌نگریستند، در صورتی که امکان داشت از آن طفره می‌رفتند. اجتماعات محلی به استقلال‌شان ارزش می‌دادند. با این حال، پس از سال 2001، انتظارات تغییر کرد. پناهندگان عودت کننده که در جریان تبعید شان، به ویژه در پاکستان، دریافت کنندگان کمک‌های برنامه‌های انسان دوستانه بین‌المللی بودند، به خدمات عمومی عادت کردند. جریان گسترده‌ی کمک‌های خارجی پس از طالبان نیز احساس وابستگی را ایجاد کرد که به افغان‌ها اجازه داد تا از مسئولیت‌های‌شان در قبال مشکلات کشور فرار کرنند و دیگران را مسئول بدانند.

اجماعی که برای تحول حکومت‌داری در کشور نیاز است، پیشرفت در تغییر دیدگاه افغان‌ها به دنیای سیاست می‌طلبد. سوءظن عمیق نسبت به انگیزه‌های مقام‌های دولتی، مانعی است در برابر تقویت حمایت عمومی و کمک خواهی از نخبه‌های سیاسی برای وضع برنامه‌ی کاری اصلاحی. افغان‌ها نسبت به نهادهای رسمی‌شان یک دیدگاه بدبینانه دارند. گمان‌ها به طور گسترده برآنند که کسانی که مواضع قدرت را اشغال می‌کنند، مادرزاد فاسد و خودخدمتی می‌کنند. بی‌اعتمادی در هیچ جایی بی‌اعتمادی افغان‌ها به سیستم عدلی‌شان نیست – نهادهای دولتی ای که بیش از هرجای دیگری با آن‌ها شخصا سروکار دارند. باورها به طور گسترده برآنند که دادگاه‌ها و پولیس در خدمت بالاترین پیشنهاد [رشوه] اند. سابقه‌ی پست حکومت‌های ملی و محلی به بی‌احترامی به قوانین منجر شده است و به طور طبیعی طفره رفتن از پرداخت مالیات را نیز در بر دارد. سه انتخابات ملی اخیر که با تقلب همراه بودند، بدون شک تردیدهایی را که شهروندان افغانستان قبلا نسبت به نهادهای رسمی‌شان داشتند، تشدید کردند.

تفکر توطئه‌آمیزی که شدیدا بر گفته‌های عمومی تسلط دارد، اعتماد عمومی را بیش‌تر کاهش می‌دهد. این نشان می‌دهد که نباید هرچیزی را که منبع رسمی دارد، به ارزش اسمی سنجید. باورها برآنند که انگیزه‌هایی که تغییر شکل یافته‌اند و نیروهای تاریک علیه منافع ملی کار می‌کنند. این امر به سرخوردگی دامن می‌زند و احساس درماندگی در برابر نیروهای کلان غیرشخصی را تشویق می‌کند. برای تمام انواع انزجار از فساد، یک حس پذیرش از روی ناچاری نیز وجود دارد. پیشنهادهای اصلاحات جدی گرفته نمی‌شوند یا مظنون پنداشته می‌شوند. گروه‌های مدنی فکر می‌کنند، ایجاد اعتبار یا جلب توجه گسترده‌ی سیاست‌مداران یا مردم، مشکل است.

بی‌اعتمادی عمومی، اقدامات رییس جمهور برای تمرکز دوباره روی سیاست خارجی را نیز تهدید می‌کند. سوءظن نسبت به انگیزه‌های پاکستان، که عمیقا ریشه دوانیده است و ناشی از پناه دادن طولانی مدت شورشیان افغان است، باعث شده است بسیاری از شهروندان نسبت به شانس‌های همکاری موفقیت‌آمیز با حکومت و ارتش پاکستان، تردید داشته باشند. بسیاری از هوادارانی که اشرف غنی برای پیش برد برنامه‌های داخلی اش به آن‌ها امید نگاه می‌کند، حداقل شاید راضی باشند دیدگاه‌های‌شان را تغییر دهند، هوادارانی که پاکستان را به خاطر تمام بدبختی‌های افغانستان سرزنش می‌کنند.

احتمالا افغانستان یک جامعه‌ی محافظه کار باقی خواهد ماند و تغییرات را به آهستگی خواهد پذیرفت. تلاش‌ها به منظور آوردن ارزش‌های جدید سیاسی و اجتماعی از لحاظ تاریخی با مقاومت قوی و اغلب مسلح روبرو شده‌اند. با این حال، حتا باورهای عمیق می‌توانند به مرور زمان نرم شده و تغییر کنند. به مرور زمان، آموزش و پرورش جمعی فرصت‌هایی را برای اجتماعی شدن دوباره فراهم خواهد کرد. افغان‌های جوان، که در مقایسه با بزرگان‌شان تبعیض کمتری دارند، ظاهرا بیش‌تر متمایل به ایده‌های تازه‌اند. اما احتمالا بهترین امید برای شکل دهی یک فرهنگی سیاسی مثبت، در کسب اعتماد عمومی توسط حکومت، از طریق یک روند دوام‌دار و قابل درک در فراهم کردن امنیت و زندگی بهتر برای افغان‌ها نهفته است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *