طالبان نیز مثل حکومتهای دورهی جمهوری چند سخنگوی فصیح و رسانهشناس دارند. این سخنگویان برای هر پرسشی یک پاسخ دندانشکن، یا حداقل یک جواب دندانآزار، دارند. اگر بپرسید چرا رسانهها را محدود کردهاید، کانالهای تلویزیونی فعال را نشان میدهند که مجریانشان حتا نکتایی میپوشند. اگر بگویید که میزان اشتغال پایین است، میگویند ما پس از یک حکومت فاسد و وابسته آمدهایم که همه چیزش از خارج تامین میشد و زمان میگیرد که به عنوان یک حکومت مستقل نظام اقتصادی کارآمدی برپا کنیم. اگر سوال کنید که چرا سربازان و ماموران حکومت قبلی بازداشت و کشته میشوند، جواب میدهند که خصومتهای شخصی و گروهی بجامانده از نظام قبلی هنوز جریان دارد و این انتقامگیریها هنوز ادامه دارد که انشاءالله مهار خواهند شد. اگر بپرسید که حکومت طالبان در انزوای بینالمللی است، میگویند چهل کشور روابط خود را در سطح سفارت با طالبان از سر گرفتهاند و به زودی دیگران نیز روابط خود را با طالبان عادی خواهند ساخت. اما مواردی هستند که این سخنگویان برایشان هیچ جواب حتا ضعیفی هم ندارند. در این موارد، این سخنگویان به کشورهای دیگر توصیه میکنند که در امور داخلی افغانستان مداخله نکنند.
یکی از آن موارد تحصیل زنان و دختران است. طالبان برای دختران و زنان هیچ حقی قایل نیستند (به شهادت علنی معاون سیاسی وزارت خارجهی خود این گروه). وقتی از طالبان پرسیده میشود که چرا دختران نمیتوانند تحصیل کنند، سخنگویان طالبان میتوانند دو پاسخ واقعی و صادقانه به این سوال بدهند؛ اما به جای دادن آن پاسخها میگویند که این مساله یکی از امور داخلی افغانستان است و دیگر کشورها و دولتها نباید در امور داخلی افغانستان مداخله کنند.
آن دو پاسخ واقعی و صادقانه در این مورد اینهایند:
یک، طالبان طبق سنتهای قومی-قبیلهای دیرپای خود تصوری از زنان دارند که در آن چیزی به نام تحصیل و «حق تحصیل» هیچ معنایی ندارد. بدیهی است که کل قوم پشتون مخالف تحصیل زنان نیست. اما طالبان بدون تردید شکل خالصشده و متمرکزشده و سازمانیافتهی آن بخش از فرهنگ قبیلهای است که در آن زنان موجودات درجهدو به حساب میآیند. در آن فرهنگ دختران باید ازدواج کنند، کودک به دنیا بیاورند و به امور خانهی شوهر و نیازهای او برسند. فقط همین. چیزی به نام آزادی فردی، حق آگاهی و عاملیت انسانی در چارچوب این نگاه چیزهای بیگانه هستند. سخنگویان طالبان در برابر پرسش «چرا دختران از حق تحصیل محروماند؟» میتوانند به همین واقعیت اشاره کنند.
دو، طالبان در یک تصمیمگیری گروهی و نه ملی کسی به نام ملا هبتالله را به عنوان «امیرالمومنین» خود برگزیدهاند. این امیرالمومنین به دلیل این که امیرالمومنین است اختیارات مطلق دارد. حالا اگر همین امیرالمومنین شخصی باشد که زنان را انسان محسوب نکند یا حداکثر انسان درجهدو بداند و طبق این نظر در بارهی زنان فرمان و فتوا بدهد، طالبان ناگزیراند از فرمان و فتوای امیرالمومنین خود اطاعت کنند (حتا اگر اینجا و آنجا با بعضی دیدگاههای او مخالف باشند). سخنگویان طالبان میتوانند بگویند:
«ببینید، ما طالبان هستیم. ما طبق برداشتی که از شریعت داریم، مکلف هستیم که از هر سخن و فرمان و فتوای امیرالمومنین خود اطاعت کنیم. امیرالمومنین فعلی ما زنان را عورت میداند و هیچ حقی برای آنان قایل نیست. ما هم که پیرو او هستیم، از هرچه او بگوید فرمانبری میکنیم. حالا که او تحصیل زنان را ممنوع کرده، ما هم تحصیل زنان را ممنوع میدانیم.»
اما سخنگویان طالبان این پاسخهای صادقانه را نمیدهند. به جای این پاسخها، میگویند اینها امور داخلی ما هستند و دیگران در آن مداخله نکنند. البته پاسخی برای این سوال هم ندارند که وقتی زنان و دختران افغانستان اعتراض میکنند که چرا حق تحصیل را از آنان گرفتهاید، جواب چیست. آیا اعتراض زنان و دختران افغانستان به وضعیت رنجبار خود هم مداخله در امور افغانستان است؟ از یک زاویه شاید آری. افغانستانی که طالبان میخواهند مدلش قبلا در میان خود طالبان (یعنی در قبیله و شریعت خودشان) موجود است. هر سخن دیگری که با آن مدل نخواند، مداخله در «امور داخلی» آن افغانستان آرمانی طالبان است.