هادی دریابی
یک دوست، که نهایت ذکی است، بعد یک ماه اقامت در هند، دریافته که تعدادی از انسانهای هندی، گاو را میپرستند. این مسئله اما برای او کمی باعث تعجب شده است. حتما پیش خود فکر میکنید که این دوست من، زیاد نورمال نیست. اولش من هم مثل شما فکر میکردم؛ اما وقتی سنگ انتقاد و تعجب خویش را بر فرق آن دوست زدم، فورا برایم توضیح داد و من حالا به او نورمال نگاه میکنم. او در ادامهی توضیحاتش علاوه کرد که در افغانستان نیز شمار زیادی از مردم گاو را پرستش میکند… لاحول ولا قوة الا بالله.
من که فکر میکنم او دچار ضعف ایمان، کاهش نیروی قلب، سستی دو انگشت از دست چپ و سه انگشت از دست راست، مویریزی، لرزهی پاها، شوخ شدن زبان، کاهلی گرده و هزار نواقص دیگر شده، که تا حالا بشریت آن را تجربه کرده است. مگر ممکن است در افغانستان کسی گاو را پرستش کند؟ مگر این دوست نازنین من کور است که نمیبیند اینجا بعضیها تنهایی هروعدهی غذا یک گاو را بیخکنک میکنند؟ خیلی چیزهای یک گاو را میخورند، بدون این که اخمی بر پیشانیشان بابت ناراحتی معده دیده شود. همین دیروز یک خانواده در یکی از ولایتهای افریقایی کشور، دست به دامان مرگ شد و دکتران دلیل مرگ دستهجمعی آنها را نرسیدن به موقع غذا در پایتخت وجودشان (معدةالحرام) تشخیص دادند. اما خدا خیر بدهد حاجی بلال افغان را که سه گاو را در مراسم فاتحهخوانیشان نذر کرد و از مردم در بدل یک وعده شوربای گاو، خواست که در حق خانوادهی تازه درگذشته دعا کنند تا شاید در آن دنیا دچار ثروت و جلال گردند.
نگاه کنید که در تمام ولایتهای کشور مردم گاو را میخورند، نه این که پرستش کنند. اما نمیدانم چرا دوست ما از هند به این نتیجه رسیده که یک تعداد زیاد افغانیها گاو را پرستش میکنند؟ از آن دوست گُمراه خویش سوال کردم که چرا به چنین باور مزخرفی رسیده است؟ گفت: همین عید گذشته را دیدی که چه گذشت؟ گاهی شده که به یک ترافیک سنگین با سرک خالی بر بخوری؟ پارسال یادت است که در پل سوخته و سینما پامیر، روز روشن در حضور خدا و خلق خدا نفر کشتند و تا امروزهی روز رفتند که رفتند. آیا مقامهای مطرح حتا این وقایع را به خاطر دارند؟ از حجاج افغانی در عربستان خبر داری که چه توشهای جمع میکنند؟ آیا حتا در ذهن مبارک خطور کرده که برای بوسیدن کعبه، حاضرند سه برابر مخارج بوسه را رشوه بپردازند؟ آیا وقتی مقامها بر سر کار یا به تفریح و مهمانی یا به هرجهنم دیگری میروند، به این فکر میکنند که مادر رضا مریض است و گلبانو آپندکس شده، یا جنازهی انجینیر احمدالله شعیبی را تازه از میدان-وردک آورده و مادر فلانی بار دیگر قرار است یک پسر به دنیا بیاورد، که همهی اینها پشت ترافیک ساخته شده، گیر ماندهاند. گفتم خوب چه ربطی دارد؟ اگر مقامهای رفیع سرک نبندند؟ کیها ببندد؟ ما را چه به حاجیان صالح و ناصالح؟ از کشته شدهها هم خدا خبر دارد که راست است یا دروغ؟ اگر راست باشد که باز خدا جان است تا حسابش را پس بگیرد…
بیشتر از این اجازه نداد که سخنهای نورآمیز خویش را در سیطرهی تاریک ذهنش فرو کنم تا نور هدایت، وی را به یک فرزند خلف تبدیل کند. سخنم را چنین قطع کرد: (… خدا، خدا، خدا! در این وطن هرکس هرکاری کرد به امید خدا میکند و هراتفاقی افتاد باز به امید خدا محول میکند. هیچکسی نیست که بگوید او برادر! او خواهر! این ممیزهی انسانی که ما را از گاو و سگ و شتر و قاطر، برتریت بخشیده در کجا باید استفاده شود؟ انتحار شد میگوییم خدا خیر را پیش کند، خانهی همسایه را به آتش کشید، میگوییم خدایا کمکشان کن که آتش را خاموش کنند، راه را بند کردند، میگوییم خدا انصافشان بدهند، یا اگر اعصاب خراب باشیم، میگوییم که فلان و بهمان این مقامها را… کاشکی خدا جان کلشان را یکجا به صابون تبدیل کند. در مسیر راه گردن میبرند، ما میگوییم که خدا به عذاب گرفتارشان کند. هرکاری شد به خدا منتهیاش میکنیم. مگر خدا میخواهد که دو نفر پاکستانی وارد افغانستان شده و لباس پولیس ملی را بپوشد و برای کشتن انسان به دشت برچی تشریف ببرد و درست سر نماز صبح به شلیک بپردازد؟ آیا خدا همین را میخواهد؟… طبعاً که جواب شما منفی است. خدا عادل است، خدا رحیم است، خدا شفیق است، خدا… چه چیزهایی که نیست.
اما باوجود این همه درد، عالیجنابهایی در افغانستان تشریف دارند که به اندازهی گاو مفید نیستند؛ اما مثل خدا پرستیده میشوند. به همین دلیل گفتم که در افغانستان، یک عده گاو را پرستش میکنند.