در سهونیم سال گذشته، طالبان نظام آموزشی افغانستان را بهگونهی بنیادین تغییر دادهاند. دسترسی به آموزش را بر اساس جنسیت سهمیهبندی و بیش از هر زمان دیگری، دست به ایجاد مدارس دینی (با محوریت آموزههای دیوبندی) زدهاند. در آخرین مورد و همزمان با آغاز سال جدید آموزشی، به «یکسانسازی» برنامهی آموزشی مکاتب عصری و مدارس دینی نیز اقدام کردهاند؛ اقدامی که به افزایش آموزههای درسی اسلامی در مکاتب انجامیده است. تمرکز طالبان بر گسترش مدارس و آموزههای دینی و بیتوجهی به مکاتب و آموزش مدرن، آسیب جبرانناپذیری بر نظام آموزشی افغانستان وارد کرده است. طبق برآورد نهاد حفاظت از کودکان، نظام آموزشی عصری افغانستان در خطر فروپاشی قرار دارد.
طالبان میکوشند پروژهی قالببندی اذهان و نگاهها در مسیر طالبانیسم را بهعنوان تلاشی برای آشتی دادن علوم دینی و علوم عصری تبلیغ کنند و «کدورت»ی را رفع کنند که از نظر طالبان میان این دو حوزه در جامعه ایجاد شده است. اما در مقدمهای که بر طرح یکسانسازی نصاب آموزشی خود نوشتهاند از «تربیت ملت واحد اسلامی» و ضرورت «استحکام بیشتر نظام اسلامی» سخن گفتهاند. به نظر میرسد که طالبان در این دور حکومت خود رویکرد دوشاخهای را در مورد نابود ساختن نصاب عرفی و کنار گذاشتن نظام آموزشی عصری در پیش گرفتهاند. به این معنا که در عمل همان سیاست تندروانهی حذفی دور اول حکومت خود در دههی نود میلادی را تطبیق میکنند، اما در سطح تبلیغات و بازتاب رسانهای میکوشند زبان ملایمتری را در این مورد به کار ببرند. از همینرو، برای اجتناب از روبهرو شدن با واکنشهای تأثیرگذار در افغانستان و جامعهی جهانی، از مفاهیمی چون آشتی دادن علوم عصری و علوم دینی و یا «تربیت بهتر» دانشآموزان استفاده میکنند. اما اطلاعات بهدستآمده از حجم و عمق تغییرات واردشده در نصاب آموزشی افغانستان نشان میدهند که طالبان در پی تبدیل کردن تمام مکاتب به مدارس مذهبی و تغییر دادن تمام دانشآموزان به سربازان وفادار حکومت خود هستند. نگاهی بر میزان تغییرات اعمالشده (و دگرگونیهایی که قرار است از این پس اعمال شوند) روشن میسازند که قضیه «آشتی دادن» مکاتب با مفاهیم دینی نیست؛ آنچه جریان دارد حذف علم از مکاتب است و تبدیل کردن نصاب آموزشی کشور به مرامنامهی ایدئولوژیک طالبان. در مراحل ابتدایی، طالبان مدارس دینی را در کنار مکاتب عصری بنا میکردند. اکنون، مکاتب را نیز به مدرسهی دینی تبدیل میکنند.
عقبگرد یک قرنهی آموزش عصری
نصاب آموزشی افغانستان از زمان تأسیس مکتب «حبیبیه»، نخستین مکتب عصری کشور در سال ۱۹۰۳-۰۴ تا کنون، دستخوش تغییرات و دگرگونی گسترده بوده است. نظامهای مختلف حکومتی اهداف، چشمانداز و مأموریت نهادهای آموزشی را تغییر دادهاند. گاه در کنار مضامین قدیمی مضامین تازهای در نصاب آموزشی گنجانیده، گاه مضامین سابق را حذف و گاه در درجهبندی و توزیع این مضامین در درجههای مختلف تغییر آورده شده است.
اصولا، مبنای واردشدن این تغییرات در نصاب آموزشی باید با دو ملاحظهی اجتنابناپذیر همراه باشد: یکی، نصاب آموزشی یک کشور با شاخصهای داخلی خود آن کشور (از نظر سنجش نیازها، ظرفیتها و چشماندازهای توسعهی محلی) هماهنگ باشد؛ دیگری، نصاب آموزشی یک کشور چشمی بر رقابتهای علمی و تکنولوژیک در سطح منطقه و جهان داشته باشد. نظام آموزشی افغانستان که در بیش از صد سال گذشته نشیبوفرازهای متعددی را پیموده است، در بیشتر موارد کمتر با این ملاحظات همراه بوده، اما در دور دوم قدرتگیری طالبان به کلی کنار گذاشته شده است.
یک قرن قبل، با تشکیل وزارت معارف در زمان پادشاهی اماناللهخان، آموزش تا درجهی ابتدائیه (صنف پنجم) برای کودکان و نوجوانان اجباری اعلام شد. مکاتب ویژهی دختران گشایش یافتند و در مدارس دینی نیز آموزش برنامههای درسی مکاتب عصری آغاز شد. تنها یکدهه پس از آغاز رسمی آموزش دختران، ملاها و رییسان قبایل عمدتا جنوبی و مشرقی با رویکرد تجددگرایانهی اماناللهخان از جمله آموزش عصری مخالفت کردند. به روایت محمدصدیق فرهنگ، نویسندهی کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر»، اماناللهخان در پی شورش اقوام شینوار در سال ۱۹۲۸، گفته بود که تصمیم دارد تا آموزش دختران را برای «مدت ۲۰ سال» به تأخیر بیاندازد و «تعلیمات ابتدایی را [هم] به ملاها تفویض کند». یک سال پس از آن، حبیبالله کلکانی با حمله بر کابل، کنترل پایتخت را در دست گرفت. در مدت نُه ماهی که او در قدرت بود، مکاتب مسدود و زنان از آموزش محروم بودند. نادرشاه که پس از گرفتن قدرت کلکانی را دار زد، طی فرمانی تمامی اصلاحات دورهی امانی را ملغی اعلام کرد. زنان همچنان از آموزش محروم ماندند. بهجای مکاتب عصری، نادرشاه اقدام به ایجاد مدارس دینی کرد.
در دههی دموکراسی (پس از صدارت محمدداوود در سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳)، آموزش مدرن تقویت شد و زنان هم اجازهی آموزش یافتند. وضعیت در دوران محمدداوود که با برانداختن سلطنت و تأسیس جمهوریت به قدرت رسید، تفاوت چندانی نکرد. او در پی کودتای حزب دموکراتیک خلق کشته شد. دو شاخهی خلق و پرچم این حزب با رسیدن به قدرت، به ایدئولوژیکسازی برنامههای درسی اقدام کردند. مجاهدان در حاکمیت خود این روش را تشدید کردند و دست به اسلامیکردن برنامههای درسی زدند. بهگونهی نمونه، کتاب «سواد جهادی» را در جمع کتابهای درسی افزودند و برای ترویج ایدئولوژی خود در درسگفتارها، واژههای «جهاد»، «غازی»، «شهید»، «غنیمت»، «ملحد»، «کفر»، «کمونیست» و… را به کار بردند. اسلامیکردن نام مراکز آموزشی و تحصیلی اقدام دیگری بود که توسط مجاهدان بنیان گذاشته شد.
در سال ۱۹۹۶، طالبان که خود دانشآموختگان مدارس دینی و بهویژه مدارس دیوبندیه بودند، رویکار آمدند. دورهی حاکمیت این گروه، یکی از سیاهترین دوران برای آموزش عصری بود. زنان از حقوق اساسیشان، از جمله آموزش، کار و گشتوگذار محروم شدند. در این دوره، برنامههای آموزشی و تحصیلی با قرائت تندورانه از اسلام، ایدئولوژیکسازی شدند. طالبان در پی حملهی ائتلاف نظامی به رهبری امریکا در سال ۲۰۰۱ سقوط کردند و نظام جمهوریت رویکار آمد. در دودههی گذشتهی جمهوریت و حضور جامعهی جهانی، افغانستان یکی از شکوفاترین دورههای فرهنگی خود را تجربه کرد. با این هم، برنامههای درسی در مکاتب افغانستان ناهماهنگ و ترکیبی از ایدئولوژیهای دورههای مختلف و بهویژه رادیکالیسم اسلامی بود. با برگشت طالبان به قدرت در سال ۲۰۲۱، نظام آموزشی افغانستان از لحاظ شراکت زنان در آموزش و نوعیت آموزش مدرن یک قرن به عقب برگشته است. البته در مواردی هنوز کتابهای آموزشی دورهی جمهوریت تدریس میشوند.
یکسانسازی برنامهی درسی مکاتب و مدارس
طالبان در تازهترین اقدام خود دست به «یکسانسازی» برنامهی آموزشی مکاتب عصری و مدارس دینی زدهاند. در نسخهای از طرح آموزشی طالبان که در اختیار روزنامه اطلاعات روز قرار گرفته، آمده که مسودهی این طرح تا صنف ششم مکاتب عصری، ترتیب و تا صنف سوم نیز نهایی شده است. هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان آن را تأیید کرده است. این طرح در ۱۷ حوت سال ۱۴۰۳ خورشیدی توسط کمیتهای موسوم به «کمیتهی علمی و مسلکی» که بر اساس «هدایت شفاهی» او ایجاد شده بود، نهایی شده است. عبدالرئوف فراهی، رییس نصاب تحصیلی وزارت تحصیلات، ابوسعید، معاون علوم اسلامی اکادمی علوم، حماد، رییس سمع شکایات وزارت امر به معروف، رییس نصاب تعلیمی وزارت معارف و نورالله کوثر، عضو علمی مرکز عقیده و ثقافت اکادمی علوم طالبان عضویت این کمیته را داشتهاند. سایر اعضای آن، شامل حافظ احمدالله، نمایندهی دادگاه عالی، نایل، نمایندهی وزارت تحصیلات، صاحبزاده صاحب، نمایندهی وزارت عدلیه و منصور، نمایندهی وزارت حج و اوقاف طالبان بودهاند.

بر بنیاد مکتوبی که به امضای حبیبالله آغا، سرپرست وزارت معارف طالبان رسیده است، اعضای این کمیته کار روی طرح یکسانسازی برنامهی آموزشی و تهیهی «مسودهی انتخاب مضامین» مکاتب عصری و مدارس دینی را در ۲۲ اسد سال ۱۴۰۲ خورشیدی آغاز کردند. نُه ماه پس از آن در ۳۰ ثور ۱۴۰۳، این طرح نهایی شد. بااینحال، معاون علوم اسلامی اکادمی علوم که از چهرههای نزدیک به هبتالله آخوندزاده است، موافقت خود را تنها با تغییر برنامهی درسی تا صنف سوم اعلام کرد. پس از آن، رهبر طالبان صلاحیت تغییردادن و نهاییکردن آن را به «هیأت شیوخ» این گروه سپرد. آنان نیز نظر این عضو اکادمی علوم را تأیید کردند. در حکم هبتالله آخوندزاده که در تاریخ ۸ حوت ۱۴۰۳ منتشر شده، هم آمده است: «تا صنف سوم، کار روی توحید برنامهی [درسی] تکمیل شده است و کار روی [توحید] متباقی آن جریان دارد. هدایات لازم در خصوص آن صادر شده است.»
افزایش ساعات درسی مضامین دینی
در مسودهی طرح یکسانسازی برنامههای درسی مکاتب عصری و مدارس دینی، دو دور ابتدائیه مدنظر گرفته شده است. دور نخست از صنف اول تا صنف سوم و دور دوم ابتدائیه هم از صنف چهارم تا صنف ششم را شامل میشود. دانشآموزان در دور نخست، پنج عنوان کتاب را در ۲۴ ساعت درسی و در دور دوم نیز ۱۲ عنوان کتاب را در ۳۰ ساعت درسی در جریان یک هفته آموزش میبینند. از مجموع پنج عنوان کتاب در دور اول ابتدائیه، دو عنوان (۴۰ درصد) دینی و سه عنوان (۶۰ درصد) دیگر غیردینی اند. کتابهای دینی شامل قرآن و تعلیم و تربیهی دینی و کتابهای غیردینی هم شامل زبان اول، ریاضی و رسم و حسن خط میشوند. از لحاظ زمان درسی اما، ۵۰ درصد زمان برای قرآن و تعلیم و تربیهی دینی و ۵۰ درصد دیگر برای سایر کتابهای درسی و ساعت ورزش، مدنظر گرفته شده است؛ یعنی در واقع، زمان درسی اختصاصدادهشده برای آموزشهای دینی، به ۵۲.۱۷ درصد میرسد. در دور اول ابتدائیه، شش ساعت درسی در هر هفته برای هر مضمون دینی، شامل قرآن و تعلیم و تربیهی دینی، پنج ساعت برای ریاضی، چهار ساعت برای زبان اول، دو ساعت برای رسم و حسن خط و یک ساعت برای ورزش مدنظر گرفته شده است؛ یعنی دانشآموزان صنفهای اول تا سوم، هر روز دو ساعت درسی از چهار ساعت درسی را قرآن و تعلیم و تربیهی اسلامی آموزش میبینند.

طالبان طرح یکسانسازی برنامهی درسی مکاتب عصری و مدارس دینی برای دور دوم ابتدائیه را ترتیب داده، اما هنوز آن را نهایی نکردهاند. یک منبع در وزارت معارف طالبان گفت که مخالفت چهرههای نزدیک به هبتالله آخوندزاده نسبت به تأیید آن، کمتربودن زمان درسی مضامین دینی در مقایسه با سایر مضامین است. در مسودهی طرح، برای صنفهای چهارم و پنجم، سه عنوان کتاب درسی دینی و هشت عنوان کتاب درسی غیردینی مدنظر گرفته شده است. کتابهای دینی شامل قرآن، تجوید و تعلیم و تربیهی اسلامی و کتابهای غیردینی نیز شامل علوم اجتماعی، ریاضی، ساینس، رسم و حسن خط و چهار عنوان کتاب درسی زبان دری، پشتو، عربی و انگلیسی میشوند. زمان درسی برای صنفهای چهارم و پنجم، ۳۰ ساعت درسی مدنظر گرفته شده که یک ساعت آن مربوط به فعالیت ورزشی است. از مجموع متباقی ساعات درسی برای این دوره، ۱۰ ساعت (۳۴.۴۸ درصد) به دانشآموزان موضوعات دینی و ۱۹ ساعت دیگر درسی (۶۵.۵۱ درصد)، زبان، علوم اجتماعی، علوم ساینسی و رسم و خط تدریس میشود. برای صنف ششم هم ۱۲ عنوان کتاب درسی مدنظر گرفته شده است. در این صنف تنها کتاب درسی صرف و نحو اضافه شده است. متباقی کتابهای درسی، ادامهی کتابهای درسی صنفهای چهارم و پنجم است. زمان درسی هم در صنف ششم، ۳۰ ساعت درسی در هفته مدنظر گرفته شده است. از این میان، دانشآموزان ۱۱ ساعت درسی را آموزههای دینی و ۱۹ ساعت دیگر را کتابهای غیردینی آموزش میبینند. یک ساعت درسی هم در صنف ششم برای ورزش تخصیص داده شده است.
اختصاص «تبرکی» ساعات اول درسی به قرآن و علوم دینی
وزارت معارف طالبان در پلان آموزشی ۱۴۰۳، برخی از مضامین را در دورههای مختلف مکتب حذف کرده و ساعات درسی علوم دینی را افزایش داده است. این پلان در تاریخ ۵ جدی ۱۴۰۲ تهیه شده است. در مسودهی طرح که روزنامه اطلاعات روز به نسخهای از آن دست یافته، تصریح شده: «ساعات درسی مضامینی ازدیاد پیدا کند که نیازهای دینی و اجتماعی توسط آنها برآورده میشود.» در بخشی از آن هم آمده است: «تبرکا ساعات درسی مضمون قرآنکریم و تعلیمات اسلامی باید ساعات درسی اول روز باشد.» طالبان در پلان آموزشی سال ۱۴۰۳، مضمون مهارتهای زندگی را حذف و ساعت درسی آن را روی ساعات درسی قرآن افزودهاند. در مورد حذف آن در مسودهی طرح آمده که مهارتهای زندگی مورد نیاز در صنوف ابتدایی، احکام دینی است. همچنان در بخش دیگر آن تأکید شده: «تجارب در سیستم آموزشی افغانستان نشان داده، آنانی که قاعده بغدادی را به شکل بهتر میآموزند، [سواد] خواندن و نوشتنشان بهتر است.» دو مضمون خط و رسم که چهار ساعت درسی در هفته تدریس میشدند، باهم ادغام و دو ساعات درسی باقیماندهی آن روی ساعات درسی تعلیم و تربیهی دینی اضافه شدهاند. در دورهی دوم ابتدایی، طالبان تنها مضامین خط و رسم را ادغام کردهاند. در دورهی متوسطه اما مضامین تعلیمات مدنی، فرهنگ و رسم حذف شدهاند. طالبان ساعات درسی این مضامین را روی ساعات درسی مضامین قرآن، کیمیا و فزیک افزودهاند. همچنان یک ساعت درسی زبان خارجی (انگلیسی) در این دوره نیز برای زبان عربی اختصاص داده شده است. در توضیح آن آمده است: «تجارب نشان داده که شاگردان بهدلیل عدم آمادگی قبلی در صنوف ابتدایی، یادگیری مضمون عربی برای شان مشکل است.»

در دورهی لیسه هم مضمونهای تعلیمات مدنی و فرهنگ حذف شدهاند. طالبان در توضیح این اقدام گفتهاند که محتوای فرهنگ در کتاب تاریخ منعکس شده و محتوای تعلیمات مدنی با «شرایط عینی و نیازهای دینی و اجتماعی» افغانستان سازگاری نداشته است. در گزارش تأکید شده که نیاز جدی وجود دارد تا در امتحان کانکور دانشگاه نیز، بیشترین پرسشها از مضامین علوم دینی، ساینسی و ریاضیات باشد. افزون بر آن، وزارت معارف طالبان در گزارش پلان تعلیمی ۱۴۰۳ گفته که سواد دینی معلمان ارزیابی و معلمان دینی در بلندبردن سطح دانش دینی سایر استادان باید همکاری کنند. همچنین مطابق طرح، مکاتب دولتی در سراسر کشور ملزم اند تا یک نفر «قاری مجود» را استخدام کند.
منابع در مکاتب شهر کابل تأیید میکنند که دستور تطبیق این طرح را سال گذشته دریافت کردهاند. بر اساس گفتههای آنان، تطبیق برخی از مفاد طرح عملی نیست. یکی از این منابع توضیح داد: «ما در مکتب خود، نمیتوانیم ساعات اول درسی را به قرآن و علوم دینی اختصاص دهیم. این کار به این معنا است که باید تمامی استادان ما، بر علوم دینی اشرافیت داشته باشند که در هیچ مکتبی چنین نیست.» با این هم مکاتب اکثرا مجبور شده تا «حد ممکن» این طرح طالبان را تطبیق کنند.
محتوای آموزشی چیست؟
در طرح یکسانسازی برنامههای درسی مکاتب عصری و مدارس دینی، تنها جزئیات برنامههای درسی صنفهای دوم، چهارم و ششم درج شده است. در فهرست کتابهای درسی این صنفها دیده میشود که طالبان در دورهی ابتدایی، کتابهای دینی جدید را جایگزین کتابهای زمان جمهوریت کردهاند. در مورد سایر کتابهای مکاتب، آمده که محتوای آنها نیز براساس «پالیسی» این گروه تغییر داده شده است.
در صنف دوم، قرآن، تعلیم و تربیهی دینی و رسم و حسن خط از کتابهایی درسی اند که مطابق «پالیسی نصاب آموزشی» طالبان جدیدا تألیف شدهاند. طالبان در دو مضمون دیگر که شامل زبان اول و ریاضی میشوند، هم تغییرات جدی آوردهاند. کتاب مضمون قرآن مورد نظر طالبان برای صنف دوم، «منتخبه قاعده» است. در توضیح آن در مسودهی طرح آمده است که ناظرهخوانی «جزء عم» و حفظ سورههای «الفیل» تا «الناس» و «دعاهای مأثور» شامل برنامههای درسی صنف دوم است. در زمان جمهوریت اما دانشآموزان صنف دوم، حرکات، تنوین، سکون، مد، شدّ، دو پیش، تلاوت سوره بقره تا آیهی ۵۹ و حفظ چهار سورهی «الناس»، «الفلق»، «مسد» و «نصر» را آموزش میدیدند. همچنان مطابق نصاب طالبان، دانشآموزان صنف دوم در مضامین دینی هم باید عقاید، احکام، سیرت و آداب اسلامی را آموزش ببینند. در مورد سایر مضامین، طالبان توضیحی ارایه نکردهاند.

در دورهی دوم ابتدائیه، قرآن، تجوید، تعلیم و تربیه اسلامی و رسم و حسن خط از جملهی مضامینی اند که طالبان برای آنها کتاب جدید تألیف کردهاند. مطابق برنامهی آموزشی این مضامین، دانشآموزان صنف چهارم در مضمون قرآن، مکلف به ناظرهخوانی جزء چهارم تا دوازدهم، حفظ سورههای «الفجر» تا «القدر» و یادگیری دعای مأثور اند. در صنف ششم هم ناظرهخوانی جزء ۲۱ تا جزء سیام و حفظ سورهها «النبا» تا «المطففین» و ذکر دعای مأثور برای دانشآموزان الزامی است. در مضمون تعلیم و تربیه، عقاید، احکام و سیرت و آداب اسلامی در دورهی دوم ابتدائیه به دانشآموزان تدریس میشوند. در مضامین تجوید صنفهای چهارم و ششم، هم موضوعات «بحث مخارج»، و «صفات و احکام» برای آموزش گنجانده شدهاند. افزون بر آن، در این صنف مضمون صرف و نحو نیز به دانشجویان تدریس میشود. طالبان تاکنون کتاب مشخصی برای آن تألیف نکرده، اما در مسودهی طرح تأکید کردهاند که باید کتابهای مورد «اعتبار» تدریس شود.
چرا یکسانسازی برنامهی درسی؟
در مقدمهی طرح یکسانسازی برنامههای درسی مکاتب عصری و مدارس دینی، هدف از ایجاد و تطبیق آن، «تربیت ملت واحد اسلامی» خوانده شده است. در مسودهی طرح آمده: «در فرآیند آموزش، دورهی ابتدائیه، بنیاد اساسی سایر دورههای آموزشی است؛ چون شکلگیری شخصیت و رشد [فکری] همهجانبه در دانشآموزان از همین دوره آغاز میشود. به هر میزان که در این دوره، روی دانشآموزان کار و سرمایهگذاری شود، به همان میزان برای تکمیل سایر دورهها، خوبتر تربیت میشوند.» در ادامه تأکید شده که برای ایجاد نهادها و ارزشها و اهداف اسلامی باید سایر کتابهای درسی و ممد درسی نیز بازنگری شود. ضمنا در مقدمهی طرح آمده که از دیگر اهداف یکسانسازی برنامهی درسی، از بینبردن فاصله میان مدارس دینی و مکاتب عصری است. به نوشتهی تهیهکنندگان آن، فاصله میان این دو نهاد، از دیرزمانی به این طرف، «کدورت» عمیق در جامعه خلق کرده است. در بخش اهمیت مسودهی طرح یکسانسازی برنامههای درسی مکاتب عصری و مدارس دینی هم آمده که با تطبیق آن، زمینه برای «استحکام قویتر نظام اسلامی» فراهم میشود. رفع ضرورت آموزشی دانشآموزان در یک مرکز و دریافت تخصص همزمان دین و آموزههای مدرن نیز از اهمیت این طرح خوانده شده است.

کیامهر حیدری، کارشناس امور آموزش، اما یکسانسازی سیستم و محتوای آموزشی را اصولا «غیرممکن»، و «بیهوده» میداند:
«هیچ امکان ندارد که بتوان آموزش ایدئولوژیک و آموزش حرفهای را کنارهم قرار داد. اصولا یکسانسازی آموزش ضرر دارد و چه رسد به اینکه مدرسهسازی شود؛ هدفی که طالبان از یکسانسازی برنامهی آموزش دارد.»
بهباور حیدری، یکسانسازی آموزش، کودکان را از رشد طبیعی محروم و جامعه را بهشدت ضعیف و ناتوان میکند. او توضیح داد که از نگاه آموزش، کودک زمانی بهصورت طبیعی رشد میکند که فرصت پرورش «استعداد و تواناییهای ذاتی» خود را بیابد: «در غیر آن، کودک از رشد طبیعی خود محروم میشود. [با محرومیت کودکان از رشد طبیعی] کشور از توسعهی انسانی محروم و جامعه ضعیف میشود. در نهایت ما با شهروندان و جامعهی ضعیف روبهرو میشویم که توانایی برآوردهکردن کمترین مایحتاج زندگی خود را نداشته باشد؛ چه این مایحتاج اقتصادی باشد، چه اجتماعی باشد و چه عاطفی، فکری و ذهنی و امثال آن باشد.» همچنین به گفتهی او، هدف طالبان هم از یکسانسازی سیستم و برنامهی آموزشی، پرورش «جامعهی مطیع، غیرفعال و فرمانبردار» است که در آن «تفکر انتقادی» و «خلاقیت» وجود نداشته باشد.
محمد محق، پژوهشگر نیز قبلا در مصاحبه با اطلاعات روز گفته بود که توجه طالبان به مدرسهسازی و تغییر و کنترل آموزش، بسطدادن کنترل بر تمامی سطوح اجتماعی و تحکیم قدرت در ساختارهای دولتی است.
بااینحال، کیامهر حیدری میگوید اینکه طالبان تا چه میزانی به این اهداف خود میرسند، بستگی به پاسخ جامعه دارد؛ «نظامهای ایدئولوژیک معمولا با زور و اجبار، قوانین و سیستم را به نفع خود تغییر میدهد. اما اینکه موفق میشود، یا نه، بستگی به استقبال جامعه از آن دارد که گذشت زمان آن را ثابت میکند.»
محیط مردانهی آموزش و لباس افغانی
افزون بر تغییر محتوای درسی و سهمبندی آموزش بر اساس جنسیت، طالبان در ۲۹ دلو سال گذشته (۱۴۰۳)، «لایحهی لباس» در مکاتب را تصویب کردند. مطابق آن، پوشیدن «پیراهن و تنبان»، «کلاه» و یا «دستار» برای دانشآموزان پسر و آموزگاران مکاتب افغانستان جبری است. لباس دانشآموزان پیراهن و تنبانی تعریف شده که از «تکه» تهیه شده و دامن آن تا زیر زانو باشد. در لایحه تأکید شده که لباس دانشآموزان پسر از صنف اول تا نهم پیراهن و تنبان به رنگ آسمانی همراه با دستار و یا کلاه و از صنف دهم تا دوازدهم نیز پیراهن و تنبان به رنگ سفید همراه با دستار است. آموزگاران نیز مکلف شدهاند که پیراهن و تنبان و دستار یا حداقل کلاه بپوشند.
در بخشی از لایحه هم تأکید شده که لباس دانشآموزان و آموزگاران باید از حد تعیینشده کوتاه یا دراز، تنگ و چسپ و نازک نباشد. همچنان به دانشآموزان هشدار داده شده که در صورت نپوشیدن این لباس، بار اول توصیه دریافت میکنند و در صورت تکرار، از آنان در حضور خانوادهیشان تعهد گرفته میشود. در اینصورت دانشآموزان و خانوادههایشان متعهد خواهند شد که دستور طالبان را رعایت کنند. در روزهای گذشته ویدیوهایی از جریان لتوکوب دانشآموزان توسط مسئولان مکتب بهخاطر نپوشیدن پیراهن و تنبان و یا دستار منتشر شده است.

طالبان با تسلط دوباره بر افغانستان، ابتدا مکاتب دخترانه را تعطیل کردند و سپس در شروع سال آموزشی ۱۴۰۱، وزارت معارف این گروه اعلام کرد که مکاتب بهروی دختران بالاتر از صنف ششم تا اطلاع ثانوی مسدود است. پس از آن طالبان تحصیل دختران در دانشگاهها را نیز منع کرده و آموزشگاههای خصوصی را نیز بهروی آنان بستهاند. افغانستان تنها کشور در جهان است که زنان در آن از حقوق اساسی آموزش، کار و گشتوگذار محروم اند. این اقدامات طالبان، محیط آموزشی را بهشدت مردانه و شبیه به محیط مدارسی کردهاند که طالبان در آنها پرورش یافتهاند؛ محیطی که زنان در آن حضور نداشتند و حتا به تعبیبر وحید مژده در کتاب «افغانستان و پنج سال سلطهی طالبان»، آنان در محیط مدارس، از «تلطیف احساسی که باید در دامان مادر و محیط خانواده» انجام پذیرد، محروم بوده و در جهانبینیشان، انسانها «متحدالشکل» اند: «در محیط آنان زن حق داخلشدن را نداشت. زن آموزشدیده و شهری موجود خطرناک بهشمار میرفت… آنچه را طالبان عملی میکردند، شبیهساختن نظام جامعه و دولت به نظام مدرسه بود.»
۴۰ هزار مرکز آموزشی اسلامی
طالبان در سهونیم سال گذشته، بهگونهی گسترده اقدام به ایجاد مدرسههای دینی با محوریت «آموزههای دیوبندیه» کردهاند. وزارت معارف این گروه حدود هفت ماه پیش (سپتامبر ۲۰۲۴) شمار مدارس دینی را ۲۱هزار و ۲۵۷ باب اعلام کرد. همچنان تا این مدت، ۱۸هزار و ۳۳۷ باب مکتب عصری در سراسر کشور فعال بودهاند. در مقدمهی طرح یکسانسازی برنامهی آموزشی مکاتب عصری و مدارس دینی از صنف اول تا ششم، آمده که با تطبیق آن، دانشآموزان مکاتب و طلبههای مدارس از آموزش «یکسان» برخوردار میشوند. در افغانستان، تمامی مکاتب متوسطه و لیسه، دورهی ابتدائیه دارند. با این حال، شمار مجموعی مراکز آموزشی که در آنها آموزههای دینی بیشتر از علوم عصری تدریس میشوند، به حدود ۴۰هزار باب میرسد. در حالیکه رقم مجموعی مدارس دینی در کشور در سال ۱۳۸۸، به ۵۵۰ باب میرسید. در دو دههی گذشته دولتهای رویکارآمده پس از توافق بن (۲۰۰۱ میلادی) سیاستهای گوناگونی در برابر مدارس دینی اتخاذ کردند. در سال ۱۳۸۶ حنیف اتمر، وزیر معارف آن زمان، از طرحی خبر داد که مطابق آن، در مدارس ۴۰ درصد از مواد درسی مربوط به معارف اسلامی و متباقی ۶۰ درصد دیگر آن، شامل علوم عصری میشد. سپس در نصاب آموزشی مدارس که در سال ۱۳۹۷ تهیه شد، در کنار آموزههای اسلامی، زبانهای داخلی و انگلیسی، کمپیوتر، علوم ساینسی و اجتماعی و تربیت بدنی نیز تدریس میشد.

بر اساس یافتههای یک گزارش تحقیقی روزنامه اطلاعات روز که سال گذشته منتشر شد، بیشترین مدارس دینی در قندهار، خاستگاه و مرکز رهبری طالبان فعال است. پس از آن، هلمند، بدخشان، بلخ، کابل و هرات بیشترین تعداد مدرسههای فعال را دارند. کمترین تعداد مدارس دینی در ولایتهای پنجشیر، دایکندی، بامیان و کاپیسا فعال است. از لحاظ توزیع مدارس دینی هم، کمترین مدارس در مناطق و ولسوالیهای هزارهنشین فعالیت دارد. همچنین بررسیهای روزنامه اطلاعات روز نشان میدهد که هبتالله آخوندزاده نسبت به سایر رهبران این گروه نفوذ و کنترل بیشتری بر مدارس دینی دارد.
علت تاکید بر مدرسهسازی
مدارس دینی خاستگاه اصلی طالبان اند و از هنگام تشکیل این گروه در سال ۱۹۹۴، پایگاه اصلی سربازگیری و بهویژه پرورش جنگجویان انتحاری بودهاند. با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، رهبران این گروه که اکثرا دانشآموختهی مدارس دیوبندی پاکستان، مانند «اکوره ختک» و «دارالعلوم حقانیه» بودند، به مناطق قبایلی پاکستان عقبنشی کردند. در آنجا، طالبان مجال یافتند تا علیه امریکا و دولت پیشین افغانستان، جنگ خود را از سر گیرند. دارالعلوم دیوبند در سال ۱۸۶۷ در منطقهی «دیوبند» شبهقارهی هند ایجاد شد. در جریان مبارزات استقلالطلبانه در شبهقاره، دیوبندیه رشد یافت و پس از استقلال و جدایی پاکستان و سپس هند، در این دو کشور به حیات خود ادامه داد و تا جنوب افغانستان فعلی گسترش یافت. مدارس پاکستان از دههی ۱۹۸۰ به بعد، تبدیل به یکی از مراکز اصلی آموزش معارف اسلامی و پخش اندیشه و انگیزههای جهادمحور شدند. در آن دوره در پاکستان حدود هفت هزار مدرسه ایجاد شدند. در این مدارس، گروهها و افرادی که برای سرنگونی حکومت کمونیستی وقت افغانستان و اخراج نیروهای اتحاد جماهیر شوری میجنگیدند، آموزش میدیدند و تسلیح میشدند. به عنصر جهاد، بیش از هرچیزی در این مدارس اهمیت داده شد و به این ترتیب مدارس دیوبندیه به پایگاهی مهم برای تمام جهادگرایان جهان بدل شد.
طالبان هم پس از تسلط به نقش مدارس در حفاطت از ایدئولوژی رادیکال مذهبی و پیشبرد جنگ این گروه به صراحت سخن گفتند. نورالله منیر، سرپرست پیشین وزارت معارف طالبان که بهتاریخ ۸ حوت سال ۱۴۰۰ در یک گردهمایی در بلخ سخنرانی میکرد، گفت که این گروه «کامیابی» خود را مدیون «فداکاریهای مدارس و علما» میداند. در ماه عقرب ۱۴۰۲، حبیبالله آغا، سرپرست فعلی وزارت معارف این گروه، در مراسم «امارتشناسی» در هرات با مخاطبقراردادن طلاب مدارس دینی گفت: «منحیث فرزندان صدیق کشور در راه تحقق آرمانهای امارت اسلامی [طالبان]، از برنامههای مطروحه حمایت کرده و در این زمینه با تمام توان سهم فعال گیرید.»
آیندهی خطرناک
محمد محق مدرسهسازی طالبان را یک خطر میداند. به گفتهی او، این گروه با سرمایهگذاری روی مدارس در تلاش ایجاد کشور به «پادگان نظامی ایدئولوژیک» اند و دو هدف بلندمدت را در داخل و خارج از افغانستان دنبال میکنند؛ در داخل کشور با تربیهی طلاب مدارس، بر تمام سطوح اجتماعی مسلط میشوند و تمامی امور در جامعه را اشغال میکنند. در بیرون از کشور هم، با ایجاد یک «شبکهی ملایی» سپاه مذهبی و ایدئولوژیک برای استفادهی تربیه میکنند.
کیامهر حیدری نیز در مورد یکسانسازی برنامهی آموزشی طالبان میگوید که این اقدام مکتبهای مدرن را نیز به مدرسه تبدیل میکند. به گفتهی او، یکسانسازی برنامهی آموزشی طالبان در افغانستان مطابق ایدهای تطبیق میشود که اساس آن را فرهنگ «پشتونوالی» و «مذهب حنفی» تشکیل میدهند: «یعنی [آموزش دیدگان این سیستم آموزشی] به جز از داشتههای این دو (فرهنگ پشتونوالی و مذهب حنفی) و یا ترکیب آنها، چیزی دیگری را نمیپذیرند. [در آن صورت] گفتمان علمی و عقلگرایانه از جامعه حذف و یا هم به حاشیه رانده میشود.» به باور کیامهر حیدری، سیستم آموزشی ایدئولوژیک، جامعهای را بنیان میگذارد که آگاهی تاریخی در آن مخدوش، روایتها تحریف و جزمگرایی حاکم میشوند: «پرورشیافتگان از درک پیچیدگیها و تنوع اجتماعی محروم میشوند و نمیتوانند غیرخودشان، دیگران را بپذیرند.» او این وضعیت را خطرناک میداند.